رهیافتی به سوی
سوسیالیسم
نوشته: هری مگداف، فرد مگداف
برگردان: مرتضی محیط
1ــ
یا طبیعت انسان ميتواند
تغییر كند؟
یكی
از دلیل مطرح شده علیه سوسیالیسم ین است كه
سوسیالیسم مخالف طبیعت بشر است. ترجیعبندی كه
مكرر ميشنویم ین است كه: "طبیعت بشر را نميتوان
تغییر داد". ین استدلال ممكن است در مورد غرائز
بنیانی انسان مانند نیاز مبرم بری به دست آوردن
غذا، تولید مثل، جستجوی سر پناه و لباس بری
محافظت او درست باشد. اما آنچه معمولا به عنوان
"طبیعت بشر" به آن اشاره ميشود طی تاریخ طولانی
جامعه بشری بسیار تغییر كرده است. با تغییر
نظامهی اجتماعی، مردم خود را با ساختار اجتماعی
جدید سازش داده و بسیاری از عادات و ویژگيهی
رفتاری خود را تغییر دادهاند. انسانهی از جهت
جسمی مدرن حدود 150000 تا 200000 سال پیش ظاهر
شدند. طی دهها هزار سال از آن موقع تاكنون انواع
متفاوت و پرشمار سازمانیابی اجتماعی و جماعات
مختلف به وجود آمدهاند. در ابتدا ین جوامع اكثرا
برپیه شكار و جمعآوری مواد خوراكی از طبیعت زندگی
ميكردند و تنها در 7000 سال اخیر پیه در كشاورزی
داشتهاند. سازمانیابی ین جوامع به صورت عشیره،
روستا، قبیله، دولت ــ شهر، كشور و یا امپراتوری
بوده است.
مردمشناسانی كه جوامع "اولیه" را مطالعه كردهاند
روابط و "طبیعت بشر" بسیار متفاوتی از روابط شدیدا
رقابتی هركس به فكر خویش (افتادن گرگها به جان
هم) و خودخواهانه كه ویژگی جوامع در دوران
سرمیهداری است یافتهاند. روابط مردم در جوامع
اولیه ماقبل سرمیهداری اغلب به شكل كمك متقابل و
توزیع ثروت بوده است. تجارت نیز مسلما وجود داشت
اما هدف تجارت میان قبیل سود شخصی نبود. زمینهی
كشاورزی نه در مالكیت خصوصی بود و نه ميتوانست
خرید و فروش شود بلكه عموما توسط كدخدی ده تقسیم و
توزیع مجدد ميشد. بیشتر مواد خوراكی كه توسط
رئیس ده جمعآوری ميشد ضمن جشنهی مرسوم میان
مردم توزیع ميشد. جنگ و سلطهگری توسط مستبدین
محلی هم وجود داشت (ین جوامع به هیچ رو جوامعی بی
نقص نبودند) اما ارزشها، آداب و رسوم اجتماعی و
"طبیعت بشر" متفاوتی [نسبت به ما] داشتند. به قول
كارل پولانیی - در كتاب (دگرگونی بزرگ - 1944):
"كشف بزرگ پژوهشهی مردمشناسی و تاریخی سالهی
اخیر ین است كه اقتصاد جوامع انسانی عليالاصول
تابع روابط اجتماعی آنها بوده است. نحوه رفتار
انسانها طوری نبوده است كه منافع فردی خود را به
صورت تصاحب اموال مادی حفظ كنند؛ شیوه عمل او چنان
بود كه مقام اجتماعی، خواستهی اجتماعی و مواهب
اجتماعی خود را حفظ كند."
در
چنین جوامعی اقتصاد یكی از وظیف روابط اجتماعی به
شمار ميآمد و مردم مجاز نبودند از داد و ستد
تجاری سود ببرند. تنوع ساختار و سازمانیابی
تمدنهی گذشته به راستی چشمگیر است. هنوز دیری از
زمانی نگذشته است كه مردم بومی آمریكی شمالی و
جنوبی آگاهی و شیوه تفكر كاملا متفاوتی از آنچه
داشتند كه بعدها توسط هجوم و تسخیر سرزمینشان
توسط ارتشها و مهاجران اروپیی به آنان تحمیل شد.
به طوری كه كریستف كلمب پس از مسافرت اولش به
آمریكا مينویسد: "نتوانستهام دریابم كه ملك و
مال شخصی داشته باشند چرا كه ین طور به نظر ميرسد
كه هر چه یك نفر داشته با دیگران تقسیم ميكند . .
. [بومیان ] افرادی بی آلیشاند و در مورد هر
آنچه دارند چنان آزاد منشاند كه اگر ندیده باشیم
بریمان باورنكردنی خواهد بود . . . اگر چیزی داشته
باشند و از آنها تقاضا كنی كه آن را به شما اعطا
كنند هرگز نه نميگویند. به عكس از شما دعوت
ميكنند كه در استفاده از آن با او شراكت كنی و در
ین كار چنان عشق و علاقهی نشان ميدهند كه گویی
قلب آنها با توست."
به
قول ویلیام براندون (W.Brandon)
مورخ برجسته بومیان آمریكا: "بسیاری از مسافران
درون آمریكا، آنان كه دنیی واقعی بومیان آمریكا را
با چشم خود دیدهاند، سالهی سال و نسل اندر نسل
از وجود چنین احساساتی سخن گفتهاند و در میان ین
پژوهشگران افراد بسیار مسئولی مثل دوتر (Du
Terre)
را مشاهده ميكنیم كه در سال 1650 درباره بومیان
منطقه كارائیب مينویسد: "همه با هم برابرند، هیچ
كس نسبت به دیگری احساس برتری یا بندگی نميكند. .
. هیچ كس از دیگری ثروتمندتر یا فقیرتر نیست و
همگی خواستهی خود را به آنچه محدود ميكنند كه
به راستی مفید و لازم باشد و هر چیز دیگر را كه
اضافی باشد با تحقیر نگاه ميكنند و شیسته داشتن
نميدانند." مونتانی پژوهشگر دیگر، سه نفر
بومیانی را كه در اواخر قرن 16 در فرانسه بودهاند
دیده است. آنها آداب و رسوم میان اقوام بومی را
بریش توضیح دادهاند كه مردم چگونه بر پیه ینكه
وظیفه مذهبی و یا مدیریت به عهده داشتند به
گروههی مختلف تقسیم ميشدند ــ مانند گروههی
تابستانی و زمستانی قبیل آمریكی شمالی. ین سه از
وجود گروههی مخالف و رویارو با هم در جامعه
فرانسه سخت در تعجب بودند: "آنها دریافته بودند
كه در میان ما (فرانسویان) كسانی هستند مالامال از
انواع كالاها و اشیا و دیگرانی كه از گرسنگی در
حال مرگاند و به دلیل احتیاج شدید و فقر دم در
منازل گدیی ميكنند و از ین مسئله در تعجب بودند
كه ین فقرا چرا چنین چیزی را تحمل ميكنند و گلوی
گروه اول را نميفشارند و یا خانههاشان را به آتش
نميكشند." (1)
اروپییان مستعمرهنشین در سیزده یالت اولیه ــ كه
بعدا به یالات متحده تبدیل شد ــ در برتری خود از
هر جهت نسبت به بومیان "وحشی" تردید نداشتند. ولی
اجازه دهید نگاهی به قبیله یروكواز (Iroquois)
بياندازیم. در ین قبیله دموكراسی وجود داشت اما
نه از نوع احزاب سیاسی بلكه به صورت مشاركت مردم
در تصمیمگیريها و برداشتن مقامات نالیق. زنان به
همراه مردان در ین رايگیريها شركت ميكردند و
مسئولیتهی ویژهی در فعالیتهی مختلف اجتماعی
داشتند. در حالی كه همان موقع مستعمره نشینان
سفیدپوست و "متمدن" از خدمتگزاران سفیدپوست و
بردگان افریقیی تبار استفاده ميكردند و حقوق زنان
نیز به شدت محدود بود. سه قرن و نیم از ورود
مهاجران اروپیی گذشت تا تازه بردگان "آزاد" شدند و
چهار قرن ميبیست سپری ميشد تا به زنان حق ری
داده شود!
قبلا
به طور مختصر به جوامعی اشاره كردیم كه در آن
اقتصاد تابع روابط اجتماعی بود. با تكامل
سرمیهداری و مسلط شدن مالكیت خصوصی، پول و تجارت
با هدف سود شخصی ین وضع به طرز شگرفی تغییر كرد و
روابط اجتماعی صرفا به تابعی از نیروهی مسلط در
اقتصاد سرمیهداری تبدیل شد. ارسطو خطرات ینده را
پیشبینی كرده بود و چون برخی وجوه آنچه بعدها به
سرمیهداری تبدیل شد در عصر كهن نیز وجود داشت،
در كتاب "سیاست" مينویسد:
"همانطور كه اشاره كردم دو نوع كسب ثروت وجود
دارد، یكی بخشی از مدیریت خانواده است كه لازم و
شرافتمندانه است در حالی كه دیگری كه نتیجه داد و
ستد است به درستی محكوم شده است چرا كه غیر طبیعی
است زیرا كه شیوه سود بردن یكی از دیگری است.
منفورترین نوع از ین كسب ثروت آشكارا نزولخواری
است چون درآمدش از خود پول است و نه هدف طبیعی آن.
هدف
پول عبارت از مبادله [كالا] بوده است و نه افزیش
آن از طریق كسب ربح. و ین اصطلاح ربح كه معنیش زیش
پول از پول است از آن رو به كار برده ميشود كه
مولودش شبیه والدین آن است."
ارسطو اگرچه از بردهداری حمیت ميكرد چون ظاهرا
آن را طبیعی ميدید، اما سود بردن از طریق فروش یا
پول قرض دادن را غیرطبیعی ميدید. امروزه اوضاع به
عكس شده است. اكثر مردم اكنون بردهداری را
غیرطبیعی ميدانند در حالی كه فروش با هدف سود
بردن و قرض دادن با هدف ربح گرفتن را از
طبیعيترین فعالیتهی انسان به شمار ميآورند.
ینكه مفهوم "طبیعت بشر" اصلا معنیی دارد مسلما
زیر سئوال است. زیرا آگاهی، رفتار، عادات و
ارزشهی انسان ميتواند بسیار متغیر باشد و زیر
تاثیر تحولات تاریخی و فرهنگی هر جامعه قرار گیرد.
نه تنها به اصطلاح طبیعت بشر تغییر كرده است، بلكه
یدئولوژيها كه بر اجزیی مختلف طبیعت بشر احاطه
دارند نیز به طور شگرفی تغییر كرده است. شكوهمند
جلوه دادن پولسازی و تیید همه فعالیتهیی كه بری
ین كار لازم است و نیز تشویق خلقیات لازم بری ین
كار - خصوصیاتی كه از نظر ارسطو "غیرطبیعی" و
نفرتآور بود - اكنون جزو هنجارهی پذیرفته شده در
جامعه سرمیهداری است.
طی
تحول جامعه سرمیهداری - از جمله درگذشته نه چندان
دور - تلقی بسیاری نظریهپردازان از برخی خصوصیات
به عنوان ویژگيهی آشكار طبیعت بشر پوچ و بی معنا
از آب درآمده است. به طور مثال زمانی اعتقاد بر ین
بود كه بخشی از طبیعت بشر ین است كه زنان به هیچ
رو قادر به انجام برخی وظیف نیستند. مثلا بری زنان
بسیار غیرعادی بود كه پزشك شوند چون باور بر ین
بود كه زنان توان فراگیری مهارتهی لازم و كاربرد
آنها را ندارند. اكنون دیدن پزشكان زن كاملا عادی
است و بسیاری از مواقع زنان بیش از نیمی از
دانشجویان پزشكی را تشكیل ميدهند. گفتههی
ابلهانه اخیر رئیس دانشگاه هاروارد (لارنس سامرز)
مبنی بر ینكه زنان نميتوانند در رشته ریاضیات و
علوم كار برجستهی بكنند و ین شید بخشی از طبیعت
بشر باشد نشاندهنده آن است كه هنوز تعصب
یدئولوژیك درباره طبیعت بشر شدیدا وجود دارد.
اكنون قرار است به ین گریش از طریق تفاوتهی ژنتیك
- حتی در زمینههیی كه اصلا اثبات نشده است - جنبه
به اصطلاح علمی داده شود. آشكار است كه آنچه را
خیليها طبیعت بشر فرض ميكنند در واقع نتیجه
سلسله دیدگاهها و تعصباتی است كه از فرهنگ
جامعهی معینی سرچشمه ميگیرد.
نظام
سرمیهداری 500 سال است كه وجود داشته است ــ 250
سال سرمیهداری تجاری و 250 سال اخیر سرمیهداری
صنعتی ــ و ین در مجموع فقط 4/0 درصد عمر جامعه
بشری را تشكیل ميدهد (در بخشهی وسیعی از جهان
نیز پس از گسترش نظام (از اروپا) ظاهر شد و در
نتیجه عمر خیلی كمتری داشته است). در ین دورهی
كوتاه از تاریخ بشر، طبیعت تعاونی، نوعدوستانه و
مشاركتی انسان كه از ویژگيهی اوست، تحقیر شده در
حالی كه به خاطر ادامه حیات و رشد در جامعهی كه
بر پیه انباشت سرمیه قرار دارد به رقابت تهاجمی
دامن زده شده است. بدین سان پا به پی رشد
سرمیهداری، نوعی فرهنگ رشد كرده است كه در
آزمندی، فردگریی (هر كس به فكر خویش)، استثمار
انسان از انسان و رقابت خلاصه ميشود. رقابت هم در
میان بخشهی مختلف هر شركت صورت ميگیرد، هم از آن
بیشتر میان شركتها و كشورهی مختلف و هم میان
كارگران بری به دست آوردن كار و در نتیجه ین فرهنگ
تا اعماق وجود افراد نفوذ ميكند. جنبه دیگر فرهنگ
سرمیهداری عبارت از مصرفگریی است ــ انگیزه شدید
به خرید هر چه بیشتر كالاهیی كه رابطهی مستقیمی
با نیاز یا خوشبختی انسان ندارند. جوزف شومپیتر
چند دهه پیش مسئله را ین طور توضیح داده است:
".
. . اكثریت بزرگ تغییراتی كه در كالاها داده
ميشود توسط تولیدكنندگان به مصرفكنندگانی تحمیل
شده است كه اغلب در برابر آن (تغییر) مقاومت
كردهاند و ميبیست با شگردهی روانشناسی و
تبلیغاتی ظریف به آنان آموزش داده شود" (چرخههی
اقتصادی - جلد دوم -1936- صفحه 73).
اگر
طبیعت انسان و روابط و ارزشهی او در گذشته تغییر
كردهاند، ناگفته پیداست كه باز هم ميتوانند
تغییر كنند. در واقع ین برداشت كه طبیعت انسان در
جیی ثابت و منجمد شده است صرفا وسیلهی دیگری در
دست طرفداران نظام موجود است كه كوشش دارند به ما
بقبولانند ین نظام هم قابل تغییر نیست. جان دیوئی
در مقالهی زیر عنوان "طبیعت انسان" كه بری
دائرهالمعارف علوم اجتماعی در سال 1932 نوشته شده
مينویسد:
"بحث
و جدلهی كنونی میان آنها كه مدعی ثبات بنیانی
طبیعت بشراند با آنها كه به قابلیت تغییر عمیق آن
باور دارند، در اساس بر محور ینده جنگ و ینده
سیستم اقتصاد رقابتی با انگیزه سود فردی ميگردد.
به حق و بدون تعصب ميتوان گفت كه هم علم
مردمشناسی و هم تاریخ به نفع آنهیی قضاوت ميكند
كه خواهان تغییر ین نهادها (جنگ و سیستم رقابتی با
انگیزه سود فردی) هستند. ميتوان اثبات كرد كه
بسیاری از موانع موجود بر سر راه تغییر اوضاع كه
به طبیعت انسان نسبت داده شده است در واقع در اثر
بی عملی نهادها و اراده دلبخواه طبقات قدرتمندی
است كه ميخواهند وضع موجود را حفظ كنند."
2ــ چرا سرمیهداری نباشد؟
ادعانامه علیه سرمیهداری جنبههی متعددی دارد.
نخست آنكه سرمیهداری نظامی است كه بید گسترش یابد
و ین منجر به جنگهی استعماری و امپریالیستی و
سلطهی اقتصادی بر كشورهی فقیرتر ميشود. عملكرد
ین نظام چه در سطح ملی و چه بینالمللی به طور
همزمان هم ثروتهی عظیم و هم فقر گسترده به وجود
ميآورد. یكی از پیامدهی سلطهی نظام ین است كه
بخش بزرگی از بشریت محكوم به شریط زیر سلطه و
اكثریت مردم محكوم به زندگی ناامن و فلاكت باری
هستند. سرمیهداری با گسترش خود طبیعت را نیز به
خرابی ميكشد زیرا در ین نظام هیچ هدفی جز انباشت
سرمیه - انگیزه محركه و اصلی آن - وجود ندارد.
گریش ین نظام به سوی اتمام منابع تجدیدپذیر و
تجدیدناپذیر طبیعت بدون توجه به محدودیت ین منابع
است. و در حالی كه بدترین پیامدهی سرمیهداری گاه
ميتواند كاهش داده شود، هر گاه سرمیهداران ین
فعالیتهی تخفیفدهنده را مانعی بر سر راه انباشت
سرمیه تشخیص دهند و قدرت وضع قوانینی بری برگشت به
سرمیهداری مهار ناپذیر به دست آورند اصلاحات فوق
را از میان برميدارند.
الف:
گسترش، (عنصر) ذاتی سرمیهداری است
تجارت با هدف سود و استخراج فلزات بهادار از آغاز
دوران سرمیهداری تجاری به انگیزه اصلی در مراكز
سرمیهداری تجاری نوظهور تبدیل شد و منجر به
انباشت سرمیه توسط تجار و بانكداران كشورهی
قدرتمند گردید. ین پدیده موجب مبارزه میان گروههی
اجتماعی و جنگ میان كشورها بری دستیابی به قدرت و
ثروت و اموال بیشتر گردید. آنچه تجارت اروپییان
با دیگر كشورهی جهان را محدود ميكرد وجود
اقیانوسها بود چون بازرگانی تا اواخر قرن پانزدهم
در اساس محدود به راههی زمینی بود. دستیابی به
توپخانه سنگین، ابزار دریانوردی و كشتيهی بزرگ
اقیانوسپیما كه ميتوانست شمار زیادی سرباز و توپ
حمل كند توسط كشورهی اروپیی، كاوش اقیانوسها را
بری آنها ممكن ميساخت. به قول سی پولا:
"اروپییان [تكنولوژی نظامی، توپخانه درییی و
كشتيهی اقیانوسپیمی خود را] سریعا، پیش از آنكه
غیر اروپییان بتوانند به آنها دست یابند پیشرفت
دادند. بدین ترتیب عدم تعادل به طور فزیندهی
(میان اروپا و دیگر بخشهی جهان) افزیش یافت." (2)
انگیزهی اولیه سفرهی اكتشافی و تسخیر سرزمینهی
خارجی توسط اروپییان معمولا تجارت سوداگرانهی
محصولات پر ارزش مانند ادویه و مواد معدنی بهادار
بود. چند دههی بیش نگذشت كه كشورهی اروپیی بر
اقیانوسها تسلط یافته و به بسیاری كشورهی جهان
دست یافته و وارد شدند. آنان شروع به استقرار
پیگاههی كوچكی كردند كه بعضی از آنها ميتوانست
سریعا گسترش یابد چرا كه با آلوده كردن سرزمینهی
تسخیر شده با میكربهی آسییی ــ اروپیی كه مردم
آنجا در برابرش هیچ مقاومتی نداشتند، بومیان
آنجا را وسیعا نابود كردند. هجوم اروپییان به
سرزمینهی دیگر گرچه از اواخر قرن 15 آغاز شد اما
به دلیل تسهیل بحث عليالعموم سال 1500 به عنوان
آغاز دوران مركانتیلیسم (سوداگری) به كار ميرود.
سرمیهداری تجاری، بازار جهانی، تمركز عظیم ثروت
(عمدتا برپیه تجارت عمومی و طلا و نقرهی چپاول
شده از قاره آمریكا) و آغاز دوران استعمار را به
وجود آورد كه بخشهی عظیمی از جهان ماوری دریاها
را در برميگرفت و بر آنها اثر ميگذاشت. مردم
بومی ین مناطق را یا با كشتار یا با به بردگی
كشیدن و یا با بیماريهی واگیر نابود كردند و یا
منزوی ساخته و به گوشهی راندند. رابطه اروپییان
با افریقا قرنها برپیه تجارت برده بود كه سود آن
عمدتا نصیب بریتانیا ميشد.
سرمیهداری تجاری باعث آغاز بازار جهانی شد و به
انباشت سرمیه كمك كرد كه آن هم موجب انقلاب صنعتی
در اواسط قرن 18 گردید. بدین ترتیب حدود دو قرن و
نیم پیش جامعهی از نوع جدید در اروپا به وجود آمد
- جامعه سرمیه داری صنعتی - كه از آن پس تقریبا به
اقصی نقاط جهان گسترش یافته است. آنچه در تاروپود
سرمیهداری مدرن و صنعتی عجین است نیاز به گسترش
نفوذ خود و كنترل سرزمینهی دیگر است ــ و محتوی
امپریالیسم هم همین است.
در
دورانهی مختلف شماری نیروهی پراهمیت وجود
داشتهاند كه انگیزه گسترش را به وجود آوردهاند و
در هر دوران یكی از ین نیروها غلبه داشته است؛ اما
عموما ین نیروها از هم جدا نبوده و همه ناشی از
شیوهی عملكرد سرمیهداری است.
كنترل منابع طبیعی كشورهی دیگر (در رقابت با
سرمیهداران و یا كشورهی دیگر) بری تامین منابع
مواد اساسی و لازم بری تولید - از پنبه و بوكسیت
گرفته تا نفت و مس و غیره - ضروری است. جنگ آمریكا
علیه عراق و كوشش در اعمال نفوذ بر سیاست و اقتصاد
آن كشور و كل منطقه خاورمیانه بدون توجه به
استراتژی كنترل نفت خاورمیانه - كه 65 درصد از
منابع انرژی جهان را دارد - قابل درك نخواهد بود.
یالات متحده در حال حاضر بیش از نیمی از نفت و 100
درصد 17 ماده معدنی دیگر مورد نیاز خود را وارد
ميكند و بری تعداد بسیار زیادتری از ین مواد متكی
به كشورهی دیگر است.
كوشش
دائم بری سرمیهگذاری سودهی به دست آمده با هدف
انباشت هر چه بیشتر سرمیه - كه انگیزه اصلی
سرمیههی صنعتی است - و تولید بیشتر در رقابت با
شركتهی دیگر بری تصرف سهم بزرگتری از بازار موجب
گردید كه سرمیهداران كالاهی جدیدی تولید كنند و
بازار داخلی خود را گسترش دهند. وقتی بازارهی
داخلی اشباع شد و یا نزدیك به اشباع شدن بود،
سرمیهداران بری جلوگیری از ركود اقتصادی ناشی از
آن به دنبال بازارهی خارجی و فرصتهی سودآور در آن
بازارها ميگردند. پیشی گرفتن دائم سرمیهگذاری و
تولید نسبت به تقاضی موثر كه علت اصلی گریش
اقتصاد سرمیهداری به ركود است، توسط ماركس به
عنوان ویژگی ین نظام تشخیص داده شده است. او
مينویسد: "اگر كار انداختن ین انباشت جدید به علت
نبود جیی بری سرمیهگذاری، به دلیل مازاد تولید در
آن رشتهها و عرضه بیش از اندازه وام با مشكل
روبرو شود، وجود همین سرمیههی فراوان و وامپذیر،
نشاندهنده محدودیت در تولید سرمیهداری است . . .
در قوانین گسترش سرمیه به راستی مانعی ذاتی وجود
دارد. یعنی در تحقق سرمیه به مثابه سرمیه محدودیت
وجود دارد." (كاپیتال، جلد سوم - صفحه 507).
سرمیهگذاری در خارج فرصت استفاده از كار ارزان و
محدودیتهی كمتر بر سر راه حفظ محیط زیست و در
نتیجه تولید با سودآوری بیشتر بری بازارهی داخل و
خارج را به وجود ميآورد. سرمیهگذاريهی خارجی
متعدد به شركتها ین فرصت را ميدهد كه با تخصیص
مناسب درآمدها و مخارج خود در شعباتشان در سراسر
جهان میزان پرداخت مالیات خود را به حداقل
برسانند.
در مرحله سرمیهداری انحصاری كه از قرن بیستم آغاز
شد، مبارزه میان انحصارات بزرگ در جهت دستیابی به
سهم بیشتری از بازار در داخل و خارج، عامل دیگری
بود كه به انگیزه گسترش كمك كرد. شركتها بری
پیشبرد چنین كاری نیاز به تامین مالی از بیرون
شركت دارند. بخش بزرگی از سرمیههی مازاد تولید
شده صرف فعالیتهی غیرمولد مانند تبلیغات و حقوق
سرسامآور مدیران سطح بالی شركت ميشود. به طور
مثال درآمد دو هفته مدیر شركت وال مارت مساوی با
درآمد تمام عمر یك كارگر معمولی ین شركت است (پال
كروگمان - نیویورك تیمز - 13 مه 2005). بنابر ین
گرچه شركتها قادر به تولید سرمیه از درون هستند
اما بری گسترش تولید و بلعیدن شركتهی دیگر اغلب
نیاز به دسترسی به سرمیه از بیرون دارند. بری جلب
نظر بانكها و سرمیهگذاران بورس سهام ین شركتها
بید نشان دهند كه توان گسترش دارند.
و
بالاخره هجوم بانكهی كشورهی اصلی سرمیهداری به
كشورهی محیطی، به سرمیهگذاری خارجی و سرمیهداران
آن كشورها و متحدانشان در هیئت حاكمه محلی و
انتقال سودهاشان به كشور "مادر" كمك ميكند.
بانكهی كشورهی مركزی همچنین از دادن وام به
نهادهی عمومی و خصوصی كشورهی محیطی سود ميبرند و
به افزیش وامهی ین كشورها و توسعه وابستگيشان به
كشورهی مركزی كمك ميكنند. بهره ین وامها (و بخشی
از اصل وام) كه معادل وام اولیه است سریعا به كشور
مركزی برگشته و از آن پس كشور قربانی را مجبور به
پرداخت بهره در درازمدت ميكنند.
شیوهی كه مراكز سرمیهداری نوظهور بری تضمین سلطه
خود بر منابع خارجی و بازارهی آن به كار گرفتند
كنترل استعماری بود. گسترش قدرتهی پیشرفته صنعتی
و نظامی منجر به سلطه عریان بر بیشتر جهان گردید.
به سال 1914 كه ميرسیم مستعمرات كشورهی ثروتمند
صنعتی حدود 85 درصد از كره زمین را دربرميگرفت.
(و امروزه بعضيها از "جهانی شدن" طوری صحبت
ميكنند كه گویی پدیدهی جدیدی است و نه شكل جدید
هجوم امپریالیستی!). دو جنگ جهانی قرن بیستم در
درجه اول بر سر تقسیم مجدد جهان بین قدرتهی بزرگ
بود. مبارزات سخت و جنگهی مردم كشورهی مستعمره
بعد از جنگ دوم جهانی قدرتهی استعمارگر را وادار
به دست برداشتن از استعمار مستقیم كرد. اما پس از
"استعمارزدیی"، كشورهی ثروتمند مراكز سرمیهداری
به سلطهی اقتصادی خود بر بخشهی وسیع و عقب مانده
جهان ادامه دادند. وجه مشترك دوران استعمار و
دورانی كه مستعمرات استقلال سیاسی به دست آوردند
عبارت از وابستگی اقتصادی كشورهی فقیر به كشورهی
مركز و تابعیت آنها از نیازها و خواستهی
سرمیههی كشورهی ثروتمند بود. گذشته سلطهی
استعماری و امپریالیستی، اقتصاد كشورهی محیطی را
طوری به انحراف كشاند كه از رشد خودجوش و مستقل
آنها جلوگیری كرد. عامل اصلی ین وابستگی كشورهی
فقیر - بیرون كشیدن ثروت بری كمك به انباشت سرمیه
در كشورهی قدرتمند مركزی - تا به امروز هم ادامه
دارد. به دنبال استعمارزدیی وسیل جدیدی بری تسلط
بر كشورهی فقیر و ادامهی وابستگی آنها لازم بود.
صندوق بینالمللی پول و بانك جهانی اكنون همان
وظیفهی اعمال زوری را انجام ميدهند كه زمانی
توسط نیروهی نظامی اشغالگر استعماری انجام ميشد.
البته هنوز هم از نیروهی نظامی بری تحمیل ارادهی
امپریالیستی استفاده ميشود.
اهمیت رخنه سرمیه به سراسر جهان بری موفقیت كل
سیستم سرمیهداری توسط جون رابینسون به سادگی بیان
شده است:
"كمتر كسی است انكار كند كه گسترش سرمیهداری به
مناطق تازه جهان سرچشمه شكوفیی عظیم مادی دویست
سال اخیر بوده است." (3)
اما
ین نوع گسترش كه ذاتی سرمیهداری است موجب جنگ
تقریبا دائمی و تابع ساختن اقتصاد كشورهی محیطی به
خواستهی انحصارات كشورهی مركزی ميگردد. ین وضع
باعث ميشود كه بخش بزرگی از مردم جهان در شریط به
غیت سختی زندگی كنند.
ب ــ سرمیهداری و وضعیت بشر
كالاها، اختراعات، نظریههی جدید
و پیشرفتهی تكنولوژیكی كه سرمیهداری در شریط
سیاسی متنوعاش به وجود آورده است از تمام آنچه
در طول تاریخ ماقبل آن به وجود آمد بیشتر بوده
است. طی نزدیك به دو قرن و نیم سرمیهداری صنعتی -
به جز موارد استثنیی و مهم ركود شدید اقتصادی،
بحران و جنگ - كشورهی اصلی سرمیهداری تقریبا دائم
در حال توسعه بودهاند. اما دستآورد ین پیشرفت و
توسعهی عظیم قدرت تولیدی از جهت شریط زیستی و
روابط مردم كره زمین چه بوده است؟ از یك سو حدود
20 درصد از جمعیت كره زمین را داریم كه بخش قابل
توجهی از آن راحت زندگی ميكنند و فرصتهی زیادی
بری دسترسی به آموزش، مسكن و خرید انواع كالاهیی
كه بخواهد دارد. اما در میان همین اقلیت مرفه نیز
توزیع ثروت بسیار نابرابر است به طوری كه
ثروتمندترین قشر بالا، صاحب بخش عظیمی از داریيهی
جامعه است. ثروت 691 نفر ثروتمندترین افراد جهان
2/2 تریلیون دلار است كه معادل مجموع تولید ناخالص
داخلی 145 كشور یعنی بیش از مجموعه كشورهی آفریقیی
و آمریكی لاتین است! 7/7 میلیون نفر ثروتمندترین
مردم جهان (حدود 1/0 درصد جمعیت جهان) با ثروت بیش
از یك میلیون دلار، 8/28 تریلیون دلار ثروت یعنی
80 درصد تولید ناخالص داخلی تمام كشورهی جهان را
زیر كنترل خود دارند. ین ثروت بیش از مجموع تولید
ناخالص داخلی همهی كشورهی جهان منهی یالات متحده
آمریكاست (در واقع شامل 40 درصد از تولید ناخالص
داخلی آمریكا هم ميشود).
به رغم تولید ین ثروت عظیم و
انباشت آن در دست عدهی بسیار كوچك، شرح ینكه بخش
عظیمی از بشریت در چه شریط زندگی ميكنند یعنی
شمار دوزخیان روی زمین و وضع زندگيشان چیست هم
تكاندهنده و هم هولناك است. از حدود 3/6 میلیارد
نفر مردم روی زمین:
ــ نزدیك به نیمی (سه میلیارد
انسان) دچار سوءتغذیه و دائما دچار كمبود كالری،
پروتئین، ویتامین و املاح ضروری هستند. (4) شمار
بیشتری نیز دچار "عدم امنیت غذیی" هستند یعنی
نميدانند وعده غذی بعدی آنها از كجا خواهد آمد.
طبق تخمین سازمان ملل متحد "فقط" 840 میلیون انسان
(از جمله 10 میلیون نفر در كشورهی سرمیهداری
پیشرفته) دچار كم غذیياند اما ین تخمین سازمان
ملل بسیار پیینتر از آمار دیگر پژوهشگران است.
ــ نزدیك به نیمی از بشریت با روزی كمتر از دو
دلار قدرت خرید در آمریكا زندگی ميكنند.
ــ یك میلیارد نفر در حلبی
آبادها (Slum)
زندگی ميكنند.
ــ یك میلیارد انسان به آب سالم
دسترسی ندارند.
ــ دو میلیارد انسان برق ندارند.
ــ دو میلیارد و نیم انسان از
وسیل بهداشتی محروماند.
ــ یك میلیارد كودك یعنی نیمی از
كودكان جهان به دلیل فقر، جنگ و بیماری (از جمله
یدز) از محرومیت شدید رنج ميبرند.
ــ حتی در كشورهی مركزی و
ثروتمند سرمیهداری بخش بزرگی از مردم زندگی
ناامنی را سپری ميكنند. مثلا در یالات متحده 12
میلیون خانواده از نظر تغذیه امنیت ندارند و چهار
میلیون خانواده (شامل 9 میلیون نفر) دائم از یك یا
دو وعده غذا در روز ميگذرند تا بقیه خانواده غذا
داشته باشند. (5)
جنبه دیگر شریط زیست بشر، طی دو قرن و نیم
سرمیهداری صنعتی، وجود جنگ تقریبا به طور بی وقفه
به بهی جان صدها میلیون انسان بوده است.
اشغالگری، بردگی، قومكُشی، جنگ و بهرهكشی بخش
جدیيناپذیری از تاریخ سرمیه داری بوده است.
جنگها نتیجه درگیری میان كشورهی
سرمیهداری بری سلطه بر بازارهی جهانی یا سیطره بر
مستعمرات و یا به دلیل اختلافات مذهبی و قومی میان
مردم مختلف بوده است كه اغلب اشغال استعماری و
دخالت امپریالیستی در آن نقش داشته است. نیروی
محركه اصلی سرمیهداری یعنی انباشت سرمیه، كشورهی
سرمیهداری را بر آن ميدارد كه به بازارهی خارجی
رخنه كنند و سهم خود از آن بازارها را افزیش دهند.
اما جدا كردن انگیزههی اقتصادی كشورهی
امپریالیستی اصلی بری سرمیهگذاری و فروش كالا در
خارج، از خط مشی سیاسی و نظامی آنها غیرممكن است.
تمام ین منافع در مجموعهی بسیار خطرناك و درهم
پیچیده عمل ميكند. جنگ طلبی در دوران بعد از جنگ
سرد ادامه یافته است. یالات متحده به شدت درصدد
نشان دادن قدرت نظامی خویش است و در نتیجه
بدبختيهی باز هم بیشتری به بار خواهد آورد.
ینكه حمله آمریكا به عراق موجب كشته شدن بیش از
100 هزار نفر از مردم آن كشور شده است نشاندهنده
ابعاد فاجعهی است كه بر سر آن ملت آوردهاند.
ج ــ رابطهی میان ثروت و فقر
میان دستآوردهی سرمیهداری و
واماندگيهیش پیوندی منطقی وجود دارد. فقر و فلاكت
بخش عظیمی از جمعیت جهان تصادفی یا محصول فرعی و
ناخواستهی نظام نیست كه با دستكاريهی جزیی در
ینجا و آنجا بتوان آن را از میان برداشت. انباشت
ثروتهی افسانهی - به عنوان پيآمد مستقیم شیوه
عملكرد سرمیهداری چه در سطح ملی، چه بینالمللی
- به طور همزمان باعث به وجود آمدن گرسنگی،
سوءتغذیه، بیماری، كمبود آب، نبود بهداشت و فلاكت
عمومی بری بخشهی وسیعی از مردم جهان ميگردد.
وضع بسیار مشكل اكثر مردم جهان
بخشی به دلیل نظام اقتصادی است كه اشتغال كامل به
وجود نميآورد. در عوض سرمیهداری آنچه را به
وجود ميآورد كه ماركس ارتش ذخیره كار ميخواند
ــ بخش بزرگی از جمعیت جهان كه در شریطی ناامن و
پر خطر زندگی ميكند؛ گاه كار به دست ميآورد و
گاه بیكار است. هنگامی كه شكوفیی موقت اقتصادی
وجود دارد به ین كارگران به طور فصلی و نامنظم
نیاز هست. گاه نیز بری كارهی نظامی از آنان
استفاده ميشود و گاه نیز هیچ كاری برايشان نیست.
ارتش ذخیره كار در كشورهی ثروتمند، عليالعموم
فقیرترین قشر جامعه را تشكیل ميدهند كه شریط
زندگيشان بسیار سخت و گاه بی خانمان هستند. وجود
ین ارتش ذخیره دائم، روی سطح دستمزد كارگران شاغل
فشار ميآورد و باعث پیین نگه داشتن آن میشود. (6)
در كشورهی بخش پیرامونی
سرمیهداری چند عامل وجود دارد كه شمار عظیمی از
مردم را در شریط فلاكت باری نگه ميدارد. عامل اول
بیرون كشیدن ثروت از كشورهی محیطی در هنگامی است
كه سودهی برگشته به كشور "مادر" بیش از میزان
سرمیهگذاری در آن جاها ميشود. علاوه بر آن از
منابع طبیعی ین كشورها به نفع كشورهی ثروتمند مركز
بهرهكشی ميكنند. بانكها نیز وام به ین كشورها
تحمیل ميكنند و با وابسته كردن مالی بخش محیطی به
ین بانكها ثروت باز هم بیشتری از آنها به بیرون
مكیده ميشود. مردم كشورهی محیطی به طور فزیندهی
نقش ارتش ذخیره كار سرمیههی خارجی و سرمیهداران
داخل را بازی ميكنند. در بسیاری از مستعمرات سابق
نیروی كار را عمدا و از طریق متلاشی كردن بافت
اجتماعی و شیوه زندگی ین كشورها به وجود آوردند.
یكی از راههی ین كار وادار كردن دهقانان ین
كشورها به پرداخت مالیات بود و بدین وسیله آنها
را وابسته به اقتصاد پولی كردند. وسیله دیگری كه
استعمارگران بری زیر و رو كردن وضعیت جوامع دهقانی
به كار بردند عبارت از تبدیل زمینداری سنتی به
مالكیت خصوصی زمین بود. بدین ترتیب جمعیت عظیمی از
ین دهقانان با از دست دادن هرگونه حق نسق بر زمین
به شهرها رانده شدند و در شهرها نیز كار به اندازه
كافی بری جذب آنها نیست و بدین سان بحران انسانی
بزرگی به وجود ميید. (7) علاوه بر آن قدرت به
وجود آمده توسط ین ثروتها توان آن را دارد كه
سیستم سیاسی و حقوقی كشورهی محیطی را به نفع تداوم
انباشت هر چه بیشتر ین سرمیه و به ضرر تقسیم و
توزیع مجدد آن كه ميتوانست در جوامع "ابتدیيتر"
صورت گیرد عمل كند.
ثروت كشورهی ثروتمند در مركز نظام
سرمیهداری، تا به امروز شدیدا وابسته به مكیدن
منابع و ثروتهی كشورهی محیطی بوده است.
سرمیهداران عمده و مهم در سطح جهانی، در كشورهی
صنعتی ثروتمند مستقراند اما انباشت سرمیه آنها بر
پیه بهرهكشی از تمام جهان قرار دارد. عنوان كتاب
معروف سمیر امین "انباشت در مقیاس جهانی" –
بیانگر ین پدیده است. كشورهی مركزی جی آنكه به
كشورهی محیطی اجازه دهند مازاد اقتصادی خود را صرف
پیشبرد منافع داخلی كشور خود كنند، بخش بزرگی از
ین مازاد را بیرون كشیده و صرف رخنه در سیر جاهی
جهان ميكنند و بری ین كار هم از هیئت حاكمه كشور
مربوطه و در غیر آن صورت از ارتش آمریكا یا ناتو
كمك ميگیرند. نتیجه آنكه كشورهی فقیر قادر نیستند
مازاد بالقوه اقتصادی خود را در جهت برآوردن
نیازهی اجتماعی كشورشان به كار گیرند. در عوض ین
مازاد به جیب هیئتهی حاكمه كشورهی ثروتمند سرازیر
ميشود و بخشی از آن نیز صرف كالاهی تجملی
سردمداران وابسته (بورژوازی كمپرادور) ميشود كه
منافعشان با منافع سرمیههی خارجی گره خورده است.
در سالهی آغازین سرمیهداری
صنعتی انباشت سرمیه از كشورهی محیطی به صورت چپاول
عریان فلزات گرانبها صورت ميگرفت و بعد هم
نتیجهی تصرف محصولات كشاورزی تولید شده با كار
بردگی بود. منبع دیگر درآمد آنها خرید و فروش
بردگان بود كه خود كسب و كار با سود فراوان
ميتوانست باشد. در مرحله بعد، دادن وام و
سرمیهگذاری موجب بیرون كشیدن سود به شكل پول ریج
شد - در عین حال كه غارت منابع طبیعی چون نفت و
بوكسیت ادامه پیدا كرد - و ین خود موجب بحران دائم
وامها بری بسیاری كشورها گردید. در اویل دوران
سرمیهداری صنعتی، "كشورهی مادر" مركزی تمام تلاش
خود را به كار انداختند تا هرگونه تولید و كسب و
كار در كشورهی محیطی را كه ممكن بود روزی با آنها
رقابت كند از بین ببرند. در ین راستا بود كه
انگلیسيها صنعت پارچه بافی هند را نابود كردند تا
مردم هند را وادار كنند پارچههی ساخت انگلیس را
بخرند. از سوی دیگر در همین دوران كشورهی مركزی از
صنیع و دیگر كسب و كارهی خود در برابر رقابت
كشورهی خارجی محافظت كردند. حال قدرت عظیم ین صنیع
و كسب و كارهی پیشرفته و نیاز آنها به رخنهی
موثرتر در كشورهی محیطی موجب گردیده است كه
سرمیهداران كشورهی مركزی، دولتهی آنها و
سازمانهی "بینالمللی" حافظ منافع آنها همگی دست
در دست هم "تجارت آزاد" را پیشنهاد كنند ــ در
حالی كه با ریاكاری هر چه تمامتر هنوز از منافع
ویژه صنیع "كشور مادر" چه از نظر داخلی و چه در
دادوستدهاشان با دیگر كشورهی جهان حمیت ميكنند.
در موج جدید گسترش جهانی نظام سرمیهداری كه در
آن سرمیهها به میزانِ زیادی آزادی حركت به دست
آوردهاند، كالاهیی كه روزی در كشورهی مركزی تولید
ميشد به طور فزیندهی در كشورهی با سطح دستمزد
پیین تولید ميشوند. ین پدیده در خدمت دو هدف است:
علاوه بر به وجود آوردن امكان عرضه كالاها با
قیمتی پیینتر از رقبیی كه هنوز در كشورهی مركزی
تولید ميكنند، راه ورود ین كالاها به بازار داخلی
كشور مربوطه و منطقه اطراف آن را - كه حال صاحب
قشری با قدرت خرید بالا شده است - نیز به وجود
ميآورد. وارد كردن كالاهی ارزان از خارج با
بهرهكشی شدید از كار ارزان كشورهی محیطی، راه
دیگر تضمین انباشت ثروت و بازتولید آن بری كشورهی
مركزی است.
نظام سرمیهداری از طریق
سازوكارهی مختلف - از چپاول عریان و سلطه استعماری
در سالهی اویل سرمیهداری گرفته تا روابط
امپریالیستی در دوران بلوغ بعدياش - به بازتولید
ثروت در كشورهی مركزی و تداوم عقبماندگی كشورهی
محیطی ادامه داده است. ین نظام هم چنین به تولید و
بازتولید ساختار طبقاتی در كشورهی مختلف - از جمله
تولید هیئت حاكمهی نوكرصفت در كشورهی محیطی با
حسابهی بانكی در خارج و یمان به قدرت نظامی
آمریكا كمك ميكند.
تولید و بازتولید دائم چنین
ساختار طبقاتی همراه با ارتش ذخیره كار همیشه
موجود به ین معناست كه در نظام سرمیهداری همیشه
بيعدالتی شدیدی وجود خواهد داشت. وجود سلسله
مراتب و طبقات به ین معناست كه اختلاف در تمام
سطوح حاكم بوده و اكثریت عظیم مردم از داشتن
هرگونه قدرت موثری محروماند. توزیع ثروت در یالات
متحده نشانهی بارزی از ین بيعدالتی است. 80 درصد
پیین جامعه آمریكا تنها صاحب كمتر از نیمی از ثروت
یك درصد بالی جامعه آمریكا است و 40 درصد پیین
خانوارهی آمریكیی فقط صاحب 3/0 درصد كل ثروت
جامعهاند. (جدول ۱)
جدول 1ــ توزیع ثروت خالص در
خانوارهی آمریكیی (سال 2001)
درصد خانواده ها درصد ثروت
1 درصد بالا 4/33 درصد
5 درصد بالا 2/59 درصد
10 درصد بالا 5/71 درصد
20 درصد بالا 4/84 درصد
80 درصد پیین 5/15 درصد
40 درصد پیین 3/0 درصد
منبع: 8
تفاوت در مناطق مختلف كشورها و
بین گروههی قومی نیز ادامه دارد. به طور مثال در
سال 2000 متوسط ثروت خالص خانوارهی سفید پوست
88000 دلار بود كه 11 برابر بزرگتر از خانوارهی
لاتینی و 16 برابر بیشتر از خانوارهی آفریقیی
تبار بود. (9)
در حالی كه فقط 13 درصد از
خانوارهی سفیدپوست فاقد هرگونه ثروت خالصاند، ین
وضع نزدیك به یك سوم از خانوارهی آفریقیی تبار و
لاتینيها را در برميگیرد. درآمد متوسط
خانوادههی آفریقیی تبار و لاتینی در سال 2000
تقریبا نیمی از درآمد متوسط سفیدپوستان بوده و
شمار مردان آفریقیی تبار كه جذب نیروی كار شدهاند
بسیار پیینتر از سفیدپوستان است ــ 67 درصد در
برابر 76 درصد. (10)
نیاز چندانی به یادآوری تفاوت
شگرف میان ثروت ملی كشورهی سرمیهداری بسیار
پیشرفته و كشورهی پیرامونی نیست. در حالی كه متوسط
تولید ناخالص سرانه كشورهی پیشرفته تقریبا 30000
دلار است، تخمین زده ميشود كه در آمریكی لاتین و
منطقه كارائیب 6000 دلار، در آفریقی شمالی 4000
دلار و در بخش جنوبی آفریقا 2000 دلار است. اما ین
اعداد و ارقام بدترین مشكل را پنهان نگه ميدارند
چرا كه تولید ناخالص در هائیتی 1600 دلار، در
اتیوپی 700 دلار و در شش كشور جنوب آفریقا درآمد
سرانه سالانه 600 دلار یا كمتر است. كشورهی
ثروتمند با 15 درصد جمعیت جهان 80 درصد تولید
ناخالص ملی جهان را به خود اختصاص ميدهند. از سوی
دیگر فقیرترین كشورها با 60 درصد از جمعیت جهان
تنها 3 درصد از ثروت جهان را دارند.
د ــ ضیع كردن محیط زیست
ضیع شدن محیط زیست در شمار زیادی
از جوامع ماقبل سرمیهداری اتفاق افتاده است. اما
در نظام سرمیهداری حتی با وجود آنكه درك بهتری
داریم از ینكه فعالیت انسانها چه ضیعاتی
ميتواند به بار آورد، ین مسئله ابعاد تازهی به
خود گرفته است. انگیزه سود و انباشت سرمیه به
مثابه هدف اصلی فعالیت اقتصادی و كنترلی كه منافع
اقتصادی بر حیات سیاسی تحمیل ميكند و نیز توسعه
تكنولوژيهی متعدد در جوامع سرمیهداری كه به
افراد اجازه ميدهد محیط اطراف خود را سریعا تغییر
دهند ــ چه محیط اطراف و چه دور دست، چه خواسته و
چه ناخواسته ــ به معنی آن است كه وارد شدن اثرات
زیانبار بر محیط زیست اجتنابناپذیر است. آلودگی
آب، هوا و خاك محصول طبیعی سیستمهی تولیدی است كه
هدف آن فقط یك چیز و آن هم كسب سود است.
طبق منطق تولید و مبادله
سرمیهداری هیچ مكانیسم درونی در ین نظام وجود
ندارد كه صنیع را ترغیب كند یا وا دارد درصدد پیدا
كردن روشهیی باشند كه كمترین زیان را به محیط
زیست ميرساند. به طور مثال مواد شیمییی جدیدی كه
بری ساختن كالاهی صنعتی مفید به نظر ميرسند، بدون
ارزیابی كافی از ینكه یا ین مواد بری انسانها و
دیگر انواع موجودات زنده زیانبارند یا نه، دائم
در محیط زیست ریخته ميشوند. جیوهی كه از
نیروگاههی با سوخت ذغال سنگ در فضا ریخته ميشود
دریاچهها و اقیانوسهیی را كه صدها میل از
كارخانهها فاصله دارند آلوده ميكند. سوءاستفاده
دائم از آنتی بیوتیك یا افزودن بعضی مواد به غذی
حیواناتی كه در فضی بسیار تنگ و ناسالم مزارع
صنعتی نگهداری ميشوند موجب پیدیش میكربهی
بیماريزیی گردیده است كه در برابر آنتی بیوتیك
مقاوماند. كاربرد چنین تكنیكهیی بری پرورش
حیوانات از نظر حفظ محیط زیست به هیچ رو منطقی
نیست اما از نظر سرمیه بسیار مهم و سودآور است. به
علاوه توسعه جامعه ی چون آمریكا بر پیه اتومبیل،
پیامدهی عظیم و زیانباری بری محیط زیست داشته است
و موجب به وجود آمدن مناطق وسیع مسكونی در حومه
شهرها شده و "بزرگ شهرهیی" به وجود آورده كه حد
فاصل میان مناطق مسكونی را از میان برده است. ضیع
كردن سوخت بری رفت و آمد به محل كار فقط بخشی از
مشكل ین نوع زندگی است چون كه بعضی در شهر كار
ميكنند و برخی در حومه شهر. خرید در مراكز بزرگ
فروشگاهی در بیرون شهر (Mall)
كه فقط با اتومبیل قابل دسترسی است و رفت و برگشت
كودكان به مدرسه و محل بازی و ورزش نیز نیاز به
راندن اتومبیل به فواصل دور دارد.
یكی دیگر از پیامدهی بهرهكشی بی
حد از منابع طبیعی، تغییر آب و هوا در اثر بالا
گرفتن گرمی فضی اطراف زمین است كه گرچه كاملا قابل
پیش بینی نیست اما پیامدهی كاملا زیانباری دارد.
از آنجا كه كارخانجات، نیروگاههی برق و
اتومبیلها و كامیونها مقادیر عظیمی سوخت فسیلی
(نفت و گاز) ميسوزانند، میزان اكسید دو كربن فضی
اطراف زمین افزیش یافته است. ین نگرانی وجود دارد
كه گرم شدن تدریجی فضا منجر به دگرگونيهی نسبتا
سریعی شود. از جمله آب شدن یخهی قطبی، تغییر در
میزان ریزش باران و برف و جریان رودخانهها و قطع
حركت آب گرم اقیانوسها (كه گلف استریم بخشی از آن
است). حركت آب گرم به شمال اقیانوس اطلس به گرم
نگه داشتن شمال اروپا و آمریكا كمك ميكند. (11)
بعد دیگر خطری كه سرمیهداری بری
محیط زیست دارد وجود رگه قدرتمندی از ین شیوه تفكر
در غرب است كه طبق آن خداوند كره زمین را بری
بهرهكشی به مردم آن اعطا كرده است. منشا ین تفكر
در انجیل و در فصل آفرینش (28: 1
Genesis)
است كه در آن ميخوانیم:
"خداوند به آنها (آدم و حوا)
رستگاری داد و به آنها گفت پرثمر باشید، زاد و
ولد كنید، زمین را (از فرزندان خود) پر كنید و آن
را زیر فرمان خود درآورید: بر ماهیان دریا،
پرندگان هوا و هر موجود زندهی كه روی زمین حركت
ميكند غلبه كنید."
در ین اواخر شاهد رگهی زهرآگینی
از دشمنی با طرفداران محیط زیست در پروتستانهی
افراطی (اوانجلیستها) یالات متحده هستیم. ینان
معتقدند كه روز قیامت نزدیك است بنابر ین فرقی
نميكند كه چه بر سر منابع طبیعی و یا سیستمهی
محافظت از حیات روی كره زمین بیید. (12)
محدودیت منابع طبیعی
نظامی كه بنابه سرشتاش بید گسترش
یابد و رشد كند سرانجام با ین واقعیت روبرو خواهد
شد كه منابع طبیعی كره زمین محدود است. آب و هوا و
خاك كره زمین تا زمانی ميتوانند به طور سالم و
مفید به نفع موجودات زنده عمل كنند كه میزان
آلودگی محیط زیست از قدرت جذب و خنثيسازی مواد
آلودهكننده توسط آنها فراتر نرود. علاوه بر آن
منابع طبیعی چون سوخت (نفت و گاز)، آب (در صنعت
كشاورزی)، درختها بری چوب و كاغذ، و انواع مواد
معدنی مثل سنگ آهن و بوكسیت و غیره در فریند تولید
مصرف ميشوند. وسعت برخی منابع چون جنگلها و
مناطق ماهيگیری محدود است. اما اگر استفاده از
آنها طبق برنامه، یعنی طوری باشد كه با تغییر
شریط به اندازه كافی انعطافپذیر باشد، ین منابع
قابل بازسازياند. استفاده از بقیه منابع ــ از
نفت و گاز گرفته تا مواد معدنی و منابع آب
زیرزمینی در برخی مناطق بیابانی (ذخیره شده از
دورههی ماقبل تاریخ) پس از ین محدود به منابع
باقی مانده كنونی خواهد بود.
سرمیهداران در فعالیتهی خود
عليالعموم فقط ینده كوتاه مدت را مد نظر دارند ــ
حداكثر سه تا پنج سال ینده. آنان به دلیل شریط
غیرقابل پیش بینی كسب و كار (مراحل مختلف چرخه
اقتصادی، رقابت با دیگر شركتها، قیمت مواد مورد
نیاز و غیره) و فشار بورس بازهیی كه دنبال سودهی
بادآورده و سریع هستند، بید چنین عمل كنند. بنابر
ین سرمیهداران بدون توجه به ین كه محدودیتهی
طبیعی بر سر راه فعالیتهايشان وجود داردــ گویی
كه منابع طبیعی پیانناپذیری بری بهرهكشی وجود
داردــ عمل ميكنند. وقتی كه هر یك از
سرمیهداران با هدف كسب سود و انباشت سرمیه
تصمیماتي اخذ ميكند، مجموعه ین تصمیمگیريها به
كل جامعه زیان ميرساند. شاهد مثال كاملا مستند و
موجود كاهش شدید ــ و نزدیك به نابودی ــ بسیاری
از انواع ماهيهی اقیانوسها است. منافع كوتاهمدت
تكتك صاحبان كشتيهی ماهيگیری ــ كه برخی مثل
كارخانه عمل ميكنند و پس از صید ماهی آن را عمل
آورده و منجمد ميكنند ــ در ین است كه صید خود را
به حداكثر رسانند. گرچه بر طمع انسان محدودیت
طبیعی وجود ندارد اما بسیاری از منابع از جمله
بازتولید دریاها محدود است.
مصرف آب بری كشاورزی فعالیتی است
كه از دیرباز وجود داشته است، فقط در 50 سال اخیر
است كه دارد به مرزهی نهیی و طبیعياش ميرسد.
ظرفیت بعضی آبریزها و رودخانهها اكنون تا سر حد
ممكن مورد بهرهبرداری قرار ميگیرد. به طور مثال
در چین از رودخانه زرد آنقدر برداشته ميشود كه
اغلب سالها چیزی از آن به دریا نميریزد. استفاده
از تلمبههی هر چه قدرتمندتر بری بیرون كشیدن آب
از منابع زیرزمینی به جیی رسیده است كه میزان
بیرون كشیدن آب سریعتر از جیگزینی آن توسط ریزش
باران و نشت آن به درون خاك است. نخستین كسانی كه
هشدار دادند میزان بیرون كشیدن آب از منابع عظیم
زیرزمینی اوگلالا (Oglala)
ــ كه از داكوتی جنوبی تا باریكه تكزاس ادامه دارد
ــ بیش از مقداری است كه جیگزین آن ميشود و ین
كار نميتواند ادامه یابد مگر آنكه چاههی
عمیقتری حفر شود تا آنكه ادامه ین كار ناممكن
شود، متهم شدند كه كمونیستاند! ین خود یكی از
شواهد است كه فكر كردن درباره امكان ینكه بر سر
راه فعالیت اقتصادی محدودیت وجود دارد چقدر
غیرسرمیهدارانه (Uncapitalistic)
است.
ینكه چقدر طول خواهد كشید تا
منابع تجدیدناپذیر به پیان رسند، بستگی به بزرگی
ین منابع و شدت استخراج از آنها دارد. گرچه اتمام
برخی منابع ممكن است صدها سال طول بكشد. (با ین
فرض كه شدت رشد استخراج در سطح كنونی بماند) رسیدن
به مرزهی نهیی برخی منابع پر اهمیت چون نفت و برخی
مواد معدنی آنقدر دور نیست. مثلا تخمین زده ميشود
كه با استفاده از نفت به میزان فعلی، منابع شناخته
شده در عرض 50 سال ینده تحلیل خواهد رفت ــ نسبت
ذخیره منابع به استخراج سالانه در سال 2003 چهل و
یكسال است، ین نسبت در سال 1989 چهل و چهار سال
بود. (13) استخراج سنگ آهن ــ ماده اصلی بری تولید
آهن و فولاد مصرفی ــ از سال 2003 تا 2004، 16
درصد افزیش یافت. اگر استخراج ین ماده از حالا به
بعد سالانه 7 درصد افزیش یابد، منابع شناخته شده
آهن تا حدود 60 سال دیگر تمام خواهد شد. مصرف مس
اگر سریعا افزیش یابد همهی منابع شناخته شده آن
در شصت سال ینده به اتمام خواهد رسید.
با در نظر گرفتن محدودیت منابع
طبیعی، در نظام سرمیهداری، كه در آن بازار ــ
یعنی قدرت ثروتمندان در بازار ــ تعیین ميكند كه
كالاها چگونه تخصیص یابند، هیچ شیوه منطقی بری
تعیین اولویتها در رویارویی با ین محدودیتها
وجود ندارد. هنگامی كه در یندهی نه چندان دور
استخراج منابع طبیعی چون نفت رو به كاهش گذارد،
افزیش قیمتها روی آنهیی كه تا همین اواخر میه
افتخار سرمیهداری جهانی بود، یعنی به اصطلاح
كارگران طبقه متوسط كشورهی مركزی فشار فزیندهی
خواهد گذاشت.
و ــ سرمیهداری با چهره
انسانی؟ اصلاحات و ضد اصلاحات
بری ملیم كردن اثرات مخرب عملكرد
عریان نظام سرمیهداری بر جامعه و محیط زیست
ميتوان دست به اصلاحاتی زد. البته بسیاری از ین
اصلاحات از جمله اقداماتی كه منجر به بهبود وضع
كارگران در كشورهی سرمیهداری مركزی گردید مثل كم
شدن ساعات كار روزانه و هفتگی، حق تشكیل اتحادیه،
بیمه اجتماعی و صندوق بازنشستگی دولتی، افزیش
درآمدها و قوانین یمنی در محل كار صورت گرفت.
نگرانی در مورد محیط زیست منجر به وضع قوانینی شد
كه شریط اسف بار كیفیت هوا و آب در بیشتر كشورهی
پیشرفته سرمیهداری را بهبود بخشید. اما همانطور
كه اكنون شاهد اوضاع در كشورهی مركزی هستیم، بری
سرمیه ین امكان وجود دارد كه دستآوردهی نامبرده
را، دستآوردهیی كه نتیجهی مبارزات سخت طبقه
كارگر بودهاند از میان بردارد. در حین دورههی
اوج و نزول مبارزه طبقاتی، هنگامی كه شریط آشكارا
به نفع سرمیه است، كوشش خواهد شد كه نه تنها
دستآوردهی بالا از میان برداشته شود بلكه شریط را
به وضعی برگردانند كه سرمیه با كمترین منافع
روبرو بود و بیشترین قدرت مانور را داشت.
در پیان جنگ دوم جهانی، سرمیه از
ترس انقلاب كه ميتوانست تمام سیستم را از میان
برد، و از آنجا كه بری ترمیم كشورهی جنگزده نیاز
به همكاری كارگران داشت، برآن شد كه در بخش بزرگی
از اروپا دولت رفاه برپا كند ــ تعطیلات با حقوق و
دستمزدهی بالا. دولت آلمان حتی كارگران را در هیئت
مدیره شركتها راه داد. در یالات متحده دولت رفاه
با نیودیل روزولت آغاز شد و در سراسر دهه ی 1960
برنامههی جدیدی به آن اضافه شد.
به دنبال جنگ دوم جهانی وقتی كه اقتصاد كشورها
سریعا در حال بازسازی بود و "انقلاب" اتوموبیل و
گسترش حومه شهرها با تمام پیامدهیش نیز ین
اقتصادها را به پیش ميراند، مقادیر زیادی پول
وجود داشت كه نه تنها ميتوانست بودجه برنامههی
دولت را تامین كند بلكه دستمزد كارگران را نیز
افزیش دهد، در عین حال كه سود فراوانی هم نصیب
سرمیهداری ميشد. هنگامی كه اقتصاد سریعا رشد
ميكند میزان مالیاتها (بدون صرف كوشش زیاد) بالا
ميرود و در نتیجه ميتوان بری برنامههی جدید
بودجه تامین كرد. دل نگرانی بری ثبات اجتماعی در
دهه 1960 و كوشش در جلب پشتیبانی مردم در جنگ سرد
بویژه در یالات متحده دلیل دیگر افزیش برنامههی
اجتماعی بود. آنچه در عمل اتفاق افتاد به روحیه
مبارزاتی اتحادیهها و دیگر اشكال مبارزه طبقاتی
مانند جنبش سیاهان بری كسب حقوق مدنی و اقتصاد نیز
وابستگی داشت. اما با رشد فزیندهی انحصارات،
رقابت میان كشورها شدیدتر شد و نیروی جدیدی بری
تحرك بخشیدن به اقتصاد و رشد سریعاش آن طور كه پس
از جنگ دوم جهانی تا اواخر دههی 1960 صورت گرفته
بود، وجود نداشت.
وقتی كه در دهه 1970 ركود اقتصادی
آغاز شد، سرمیه به چند طریق واكنش نشان داد. بری
بالا نگه داشتن سود، استراتژيهی سرمیهگذاری
تغییر كرد ــ از سرمیهگذاری در تولید كالاهی مادی
به سرمیهگذاری در بخش خدمات و سفتهبازی در بازار
مالی (با یجاد و فروش "فرآوردههی" مالی مختلف).
جوامع سرمیهداری با آغاز دوران ركود اقتصادی
مانند تمام تاریخ خود در دورانهی بحران، بار
سنگین ركود، میلیتاریسم و جنگ را به دوش طبقه
كارگر (و مردم مستعمرات) انداختند. بالاترین قشر
جامعه از همان آغاز دهه 1980 جنگ طبقاتی پیگیری با
هدف كاهش مالیات انحصارات و افراد ثروتمند به راه
انداخت. به طور همزمان ــ و با شدتی مضاعف در
سالهی اخیر ــ اقشار صاحب امتیاز و سرمیهدار،
پیكاری بری از میان بردن بسیاری از حقوق كارگران
به راه انداختند (از جمله حقوق نیروهی ذخیره
ارتش): حمله به برنامههی رفاهی، دشوار كردن هر چه
بیشتر پیوستن به اتحادیههی كارگری و آسانتر
كردن اخراج كارگران؛ كم كردن حقوق بازنشستگی،
خصوصی كردن خدمات اولیه (از جمله مدارس) و كوشش در
خصوصی كردن بیمه اجتماعی كارگران. نیروهی محافظه
كار در یالات متحده هیچگاه برنامههی اجتماعی
دولت را نپذیرفته بودند. هدف آنها از میان بردن
هر آنچه بود كه با نیودیل فرانكلین روزولت و
"جامعه بزرگ" دههی 1960 آغاز شده بود و برگرداندن
وضعیت به دورانی بود كه دولت نقش عمدهی در حمیت
از حقوق كارگران نداشت. در اروپا نیز تلاش مشابهی
از سوی سرمیه بری كاهش پشتیبانی از حقوق كارگران
وجود دارد به ین بهانه كه چنین كاری بری رقابت در
بازار جهانی ضرورت دارد.
آزمندی، فردگریی و رقابت یعنی
ویژگيهیی كه توسط سرمیهداری رشد داده ميشود،
توجیهكننده از میان بردن برنامههیی است كه به
كارگران و فقرا كمك میكند. بنابر ین سرمیهداری
ممكن است فقط در دورههی كوتاهی "چهره انسانی"
داشته باشد. اما روی اصلاحاتی كه دستآوردهی
ناچیزی دارند هیچگاه نميتوان حساب كرد كه
جامعهی به راستی انسانی به وجود آورند. همانگونه
كه اكنون شاهدیم با قدرتگیری هر چه بیشتر سرمیه
در برابر كار حركت ضد اصلاحات اتفاق افتاده و جنگ
طبقاتی یك طرفه از بالا شكل عادی به خود گرفته
است. نكته مهمتر آنكه پلیديهی بی عدالتی، فقر و
فلاكت، نابودی محیط زیست و مصرف منابع طبیعی با
سرعتی بیش از امكان جیگزینی آن ــ و نیز رخنه
اقتصادی، سیاسی، و نظامی كشورهی امپریالیستی مركزی
در كشورهی محیطی ــ همه ناشی از ماهیت و سرشت
سرمیهداری است.
ین پلیديها بخشی از ژنهی نظام
سرمیهداری است و از ین رو جامعهی نوین لازم است.
دوری جستن از سرمیهداری واقعا یك انتخاب دلبخواه
نیست؛ محدودیت محیط زیست و گسترش فقر و فلاكت
تغییر جامعه را به ما تحمیل خواهد كرد. ینده،
امكانات معدودی را پیش روی ما ميگذارد ــ یا رفتن
به سوی فاشیسم (بربریت) یا برپیی جامعهی جمعی و
تعاونی كه بتواند نیازهی بنیانی همهی بشریت را
فراهم كند.
3ــ درسهی شكست جوامع مابعد
انقلابی "سوسیالیستی"
با توجه به میزان فلاكت مردم جهان
و خطر فاجعهباری كه نظام سرمیه متوجه محیط زیست
ميكند، چه بید كرد؟ نورا كاستاندا (Nora
Castaneda) بنیانگذار بانك
زنان در ونزوئلا اخیرا پاسخ سادهی به ین پرسش
داده است: "ما در حال یجاد اقتصادی هستیم كه در
خدمت انسانهاست، نه آنكه انسانها در خدمت آن
باشند."
ین توضیح ميتواند بیانگر هدف
اساسی سوسیالیسم و منعكسكننده امید میلیاردها
انسان باشد. اما تحولاتی كه به دنبال دو انقلاب
بزرگ سوسیالیستی ــ در شوروی و چین ــ صورت گرفت
بسیاری از نیروهی چپ را در مورد ینده سوسیالیسم
دچار یأس و دلسردی كرده است.
بسیاری از ماها متاسفانه دیدی
سادهانگارانه نسبت به تاریخ داریم و تضادهیی را
كه بر سر راه رسیدن به نظم اجتماعی جدید وجود
دارد نادیده ميگیریم. جوامع مابعد انقلابی
دستآوردهی بزرگی داشتند: اشتغال كامل، آموزش
همگانی، خدمات پزشكی همگانی، صنعتی شدن، افزیش طول
عمر، كاهش شدید مرگ و میر اطفال و خیلی چیزهی
دیگر. ین انقلابات راه پیشرفت به سوی سوسیالیسم را
نشان دادند اما پس از مدت نسبتا كوتاهی به سوی
نظامهی اجتماعی انحراف پیدا كردند كه نه
سرمیهداری بود نه سوسیالیستی. سرانجام هر دو كشور
قطعا راه سرمیهداری را در پیش گرفتند. سئوال ین
است كه چه شد ین انقلابها به انحراف كشیده شدند و
یا در كوششهی ینده بری در پیش گرفتن راهی
رادیكال، یعنی راه سوسیالیسم، درسهیی بری یاد
گرفتن از ین رویدادها هست؟ پیدا كردن پاسخهی
محكم، مشكل است و ما هم ادعی دانستن همهی پاسخها
را نداریم. اما ميخواهیم خطوط كلی مطالعه و
تحلیلی را نشان دهیم كه ميتواند به درك علل ین
شكستها كمك كند.
به نظر ما، مهمترین موضوع ین است
كه انحراف از راه سوسیالیسم اجتنابناپذیر نبود،
بلكه محصول شریط تاریخی مشخصی بود ــ تا حد زیادی
به دلیل استقامت گروههی اجتماعی كهن و شیوه تفكر
قدیمی. یدئولوژی سرمیهداری پا برجا ماند و در
خدمت گروههی حاكمه جدیدی قرار گرفت كه
بسیاريشان، در عین حال كه اخلاقیات هیئت حاكمه
برافتاده را حفظ كرده بودند، در پی منافع شخصی خود
و دستیابی به مقامی بالاتر در سلسله مراتب حكومت
جدید بودند. هدف اعلام شدهی دموكراسی واقعی یعنی
درگیر بودن عمیق مردم و مشاركت آنها در تعیین
سیاستها و فعالیتهی جامعه نوین، بیشتر در حرف
بود تا عمل. شید یكی از درسها ــ اگر نگوییم
مهمترین درس ــ در مورد جوامع مابعد انقلابی
اثبات ین مسئله است كه سوسیالیسم یك شبه پیاده
شدنی نیست و بری چنین دگرگونی در ساختار اجتماعی و
آگاهی توده مردم راهی به راستی طولانی در پیش است.
ین راه پر از تلهها و دامها هم هست. مائوتسه
تونگ مسئله را ساده و روشن ین طور توضیح ميدهد:
"ماركسیسم ــ لنینیسم و تجربه
اتحاد شوروی، چین و دیگر كشورهی سوسیالیستی همه به
ما ميآموزد كه جامعه سوسیالیستی دورهی تاریخی
بسیار بسیار طولانی را دربرميگیرد. در سراسر ین
دوره مبارزه طبقاتی میان بورژوازی و پرولتاریا
ادامه ميیابد و مسئلهی ین كه انتخاب میان راه
سرمیهداری و سوسیالیسم كدام برنده خواهد شد بر جی
ميماند به همانگونه كه خطر برگشت به سرمیهداری،
بر جی خواهد ماند." (14)
دوران گذار طولانی به سوسیالیسم
تكامل یافته نیاز به فرهنگی به راستی نوین دارد كه
سرشار از جهانبینی جدید باشد. اما جهانبینی
(یدئولوژی)، ارزشها، اصول اخلاقی و اعتقادات غالب
در سرمیهداری، قدرتمنداند و نميتوانند یك شبه به
چیز دیگری تغییر كنند. ما در جامعهی زندگی
ميكنیم كه نه تنها خودخواهی، طمع، فردگریی و
روحیه افتادن گرگها به جان هم را ترغیب ميكند
بلكه اغلب به چنین فرهنگی نیاز دارد. در حالی كه
جامعه سوسیالیستی به یدئولوژی جمعی و اشتراكی كه
با عملكرد اجتماعی عمیقا متفاوتی خوانیی دارد
نیاز داشته و به یجاد آن كمك ميكند؛ جامعهی كه
هدف محوری آن كمك به همهی مردم، ممنوع ساختن
سلسله مراتب، غلبه بر اختلاف مقام و حركت به سوی
برابری اجتماعی است. ماركس مسئله دشوار مربوط به
چنین تغییراتی را از نظر فلسفی ین طور مطرح
ميكند:
"آئین ماتریالیستيی كه انسان را محصول شریط و
تربیت و در نتیجه تغییر انسان را نتیجهی تغییر
شریط و تربیت او ميداند از یاد ميبرد كه ین
انسانها هستند كه شریط را تغییر ميدهند و
آموزشدهنده، خود بید آموزش داده شود. بنابرین، ین
آئین ناگزیر جامعه را به دو بخش تقسیم ميكند كه
یكی از آنها بر جامعه برتری دارد. تقارن
دگرگونسازی شریط و فعالیتهی انسانی یا دگرگونی
خود، تنها ميتواند در عمل انقلابی درك و به طور
عقلانی فهم شود." (15)
جمله تعیینكننده در نقل قول بالا
"عمل انقلابی" است. و ین، درجه بالیی از شركت مردم
در فریند انقلابی بری برپا ساختن جامعه نوین را
ميطلبد. ین، به نوبه خود لااقل نیاز به آزادی
كامل تودههی مردم و تشویق آنها به انتقاد از
رهبران و مورد سئوال قرار دادن سیاستهی آنها
دارد.
الف: تجربه ی اتحاد شوروی
شكست تجربهی برقراری جامعه
سوسیالیستی در اتحاد شوروی به عوامل چندی مربوط
است. برغم بهبود اساسی از نظر رفاه اجتماعی و
پیشرفت صنعتی چشمگیر، هیچگاه خط مشی سوسیالیستی
روشن و استواری در آنجا برقرار نشد ــ قطعا آن
سوسیالیسمی كه مورد نظر ماركس بود. شوروی گرچه
كشوری سرمیهداری نبود اما سوسیالیستی هم نبود. ما
قبلا در صفحات ین مجله (مانتلی ریویو) برخی از
برداشتهی خود را درباره ی مشكلات اقتصادی و
اجتماعی موجود در شوروی به طور مفصل مطرح كردهیم.
(16) در ینجا همهی آن بحث را تكرار نخواهیم كرد
بلكه خلاصهی از موضوعات كلیدی را با استفاده از
گزیدههیی از مقالات منتشر شده قبلی مطرح خواهیم
كرد.
انقلاب 1917 در حالی كه به راستی
دنیا را تكان داد اما جامعه مابعد انقلابی آن با
خطرات متعددی روبرو بود. چهار سال جنگ داخلی جامعه
شوروی را از هم گسست، بخش بزرگی از زیر ساخت جامعه
را نابود كرد و مرگ و نابودی فراوانی به بار آورد.
جامعه انقلابی نوین با خطر تصمیم قدرتهی بزرگ
ــیالات متحده، بریتانیا، فرانسه و غیره ــ به
خرد كردن انقلاب بلشویكی در نطفه روبرو بود. با ین
همه و با وجود مشكلات وخیم، اتحاد شوروی به محضی
كه توانست نفس تازه كند با سرعتی پیگیر كوشش كرد
امكان دسترسی عادلانه به مسكن، آموزش، خدمات پزشكی
و نگهداری از سالمندان و معلولین را بری مردم
فراهم كند. نكتهی به راستی چشمگیر و حتی
هیجانانگیز، دستیابی به اشتغال كامل و تداوم آن
هم زمان با موقعی بود كه غرب در ورطهی بحران بزرگ
فرو رفته بود. در آن سالها حتی در ثروتمندترین
كشورهی سرمیهداری به طور معمول 20 تا 30 درصد
بیكاری وجود داشت.
حین جنگ دوم جهانی، هری مگداف به
منظور آماده كردن برنامهی بری شركتهی تولیدكننده
ابزار ماشینی، از ین صنیع بازدید ميكرد. صاحبان
ین صنیع بارها به او ميگفتند كه ادامه بقی شركت
آنها در اوج بحران اقتصادی وابسته به سیل
سفارشاتی بود كه از شوروی بری برنامه پنج ساله
دریافت ميكردند. علاوه بر آن شوروی با تكیه بر
توان خود، كشوری عقب افتاده از نظر صنعتی را به
كشور پیشرفته صنعتی تبدیل كرد ــ كشوری كه توانست
ارتش و نیروی هویی تجهیز كند كه نه تنها در جنگ
دوم جهانی در برابر تجاوز آلمان یستاد بلكه در
شكست نهیی ارتش آلمان نقش عمدهی بازی كرد. با ین
همه هدف نهیی سوسیالیسم از همان سالهی اول بعد از
انقلاب عمدتا به دلیل رشد یك بوروكراسی نخبهگرا و
دیوانسالار همراه با ناسیونالیسم انحرافی تا حد
زیادی به بیراهه كشانده شد.
دیوانسالاری و ناسیونالیسم
جامعه مابعد انقلابی روسیه از
جامعه یدهآل سوسیالیستی كه توسط ماركس و انگلس
پیشنهاد شده بود سخت به دور افتاد. ماركس و انگلس
هیچ نسخهی بری جامعه جدید نپیچیده بودند.
گرفتاريها و دردسرهی مبارزه در راه سوسیالیسم از
جمله امكان شكستها یا پیروزيهی متناوب و برد و
باخت در نبردها تا انتقال قدرت از طبقات بالا به
طبقات پیین و استقرار كامل آن را نیز به دقت پیش
بینی نكرده بودند اما با آموختن از سیر حوادث زمان
خود و تیید اصول جمهوری مردمی، در باور خود به
پیروزی نهیی سوسیالیسم هیچگاه تزلزل نشان ندادند.
بنابر ین آنها نه تنها از كمون پاریس استقبال
كردند بلكه آن را مورد مطالعه قرار دادند ــ از
جمله در رساله "جنگ داخلی در فرانسه" به قلم
ماركس. انگلس در پیشگفتار خود بر ین رساله مشخصا
به سیاستهی سوسیالیستی كمون اشاره ميكند. به نظر
او آنچه اهمیت حیاتی داشت، كوشش كمون در برقراری
تدابیر حفاظتی در برابر تشكیل نوعی رهبری بود كه
بعدا به ارباب جدیدی بدل شود:
"كمون از همان آغاز مجبور به
تشخیص ین مسئله شد كه وقتی طبقه كارگر به قدرت
رسید نميتواند با ماشین دولتی سابق كشور را اداره
كند و بری ینكه برتری تازه فتح شده اش را دوباره
از دست ندهد از یكسو بید تمامی ماشین سركوبگر قدیم
را كه قبلا علیه خودش از آن استفاده ميشد از میان
بردارد و از سوی دیگر خود را در برابر نمیندگان و
مقامات منتخب خودش محافظت كند. . . بری جلوگیری از
تبدیل دولت و ارگانهی آن از خدمتگزار جامعه به
اربابان جامعه ــ تغییر اجتناب ناپذیر در تمام
دولتهی پیشین ــ كمون از دو وسیله خطاناپذیر
استفاده كرد. نخست آنكه تمام مقامات اداری و قضیی
و آموزشی را بر پیه انتخابات همگانی به شرط حق
فراخوانی بی قید و شرط آنها توسط همان ری دهندگان
برگزید. دوم آنكه حقوق همه ی مقامات از بالا تا
پیین به اندازه حقوق دیگر كارگران تعیین شد . . .
از ین طریق مانع موثری در برابر مقام جویی و جاه
طلبی به وجود آمد. و ین علاوه بر احكام الزامی بود
كه به نمیندگان نهادهی انتخابی اعلام شده بود."
انقلاب شوروی برعكس با شریط
ویژهی روبرو بود كه منجر به رشد بوروكراسی شد و
بعدا بر جامعه شوروی مسلط گردید. مشاهدات تروتسكی
در پیان جنگ داخلی ارزش ذكر كردن دارد:
"مرخص كردن ارتش سرخ 5 میلیونی در
به وجود آوردن دیوانسالاری نقش كوچكی نداشت.
فرماندهان فاتح، مقامات بالیی در شوری محلی،
اقتصاد و بخش آموزشی به دست آوردند و پیگیرانه در
همه جا رژیمی درست كردند كه پیروزی در جنگ داخلی
را تضمین كرده بود. بدین ترتیب توده هی مردم به
تدریج در همه جا از مشاركت در رهبری كشور دور
نگهداشته شدند." ("خیانت به انقلاب"، نوشته
تروتسكی)
طی دوران سخت و پرمشقت بازسازی
بعد از جنگ اول جهانی و جنگ داخلی متعاقب آن
دیوانسالاری مثل سرطان رشد كرد. دیری نگذشت كه
كنترل اقتصاد و جامعه در دست دولتی متمركز گردید
كه اقلیت كوچكی بر آن حاكم بودند؛ اقلیتی كه تسلط
شدید بر قدرت دولتی داشتند. به موازات آن بخش
نخبهی از مردم ــ رهبران حزبی، روسی صنیع، مقامات
دولتی، افسران ارتش، روشنفكران و هنرمندان ــ
تبدیل به قشری صاحب امتیاز شدند. قشربندی جامعه و
سلسله مراتب، بعد از مدتی جا افتاد و بر ساخت و
الگوی انباشت (ثروت) اثر گذاشت و در بازسازی و شكل
بندی اجتماعی جدید نقش بازی كرد. ین قشربندی
منافعی نصیب اقشار صاحب امتیاز ميكرد: نه تنها از
جهت درآمد بلكه از آن مهمتر از جهت اختلاف در
كیفیت مراقبتهی پزشكی، آموزشی، محل سكونت
(خانههی ییلاقی به علاوه آپارتمانهی بزرگ در
شهرها)، تفریحگاههی دوره تعطیلی، كلبههی مخصوص
شكار، اتومبیل و دسترسی به مواد غذیی كه در بازار
پیدا نمیشد. طبیعتا به همان اندازه كه مصرف ین قشر
بالا افزیش ميیافت، كمتر در دسترس بقیه مردم قرار
ميگرفت. امتیازات و قدرت افراد قشر بالا به اولاد
آنها نیز میرسید. اما وجه امتیاز ین وضع نسبت به
سرمیه داری ین بود كه مالكیت خصوصی بر وسیل تولید
به ارث نمیرسید.
سیستم فرماندهی از بالا و سلسله
مراتبی با قدرت هر چه تمامتر بر اكثر جنبه هی
زندگی مدنی و كل اقتصاد كشور حاكم بود. وجوه
برجسته دیوانسالاری گسترده عبارت بود از انعطاف
پذیری (تصلب) و احساس عدم امنیت دائم در میان بخش
صاحب امتیاز ــ نیاز به محافظت از منافع خود،
احتراز از از دست دادن موقعیت ممتاز و حتی ترس از
زندان. دیوانسالاری عموما در همه نهادها، موسسات
دولتی و سندیكاهی صنعتی نفوذ گسترده داشت. بدین
ترتیب سیستم حاكم بر شوروی تضادهی مخصوص به خود را
به وجود آورد: ساختاری دیوانسالار كه كاملا جدا از
مردم عمل ميكرد و چنان انعطافناپذیر شده و محكم
جا خوش كرده بود كه قادر بود هرگونه اصلاحات سیاسی
و اقتصادی در جهت بهبود كاریی در تولید و توزیع را
خنثی كند. پا به پی ین تحولات اختلاف در شریط
زندگی میان بخشهی مختلف مردم، میان جمهوری و مناطق
به وجود آمده، در هر یك از جمهوری ها اقشار بالا و
متوسط با جدیت دنبال رسیدن به مقام بالاتر و شیوه
زندگی بهتر از نوع طبقات بالا و متوسط غرب
افتادند.
دومین نوع انحراف از اصول
سوسیالیستی در مورد مسئله ملی اتفاق افتاد. تزارهی
روس با انرژی هر چه تمامتر بر مناطق وسیعی مركب از
ملتهی مختلف با اقوام متفاوت دست یافتند. تزارها و
اشرافیت روس یك امپراتوری به وجود آوردند. پس از
سرنگونی تزار بر سر ینكه با ین وضع چگونه بید
رفتار كرد میان رهبران حزب كمونیست اختلاف وجود
داشت. در ین موقعیت به عنوان سوسیالیست چه بید
كرد؟ لنین موضعگیری استواری داشت: تشكیل
فدراسیونی از یالات مختلف كه هر یك حق جدا شدن
داشته باشند. علاوه بر آن قانون اساسی بید طوری
باشد كه روسی جمهور اتحاد شوروی میان ملیتهی
مختلف بچرخد. استالین پیشنهادات لنین را به عنوان
ینكه رمانتیكاند تمسخر ميكرد. ماحصل كار تشكیل
فدراسیونی بود كه روسیه در مركز آن قرار گرفته و
روسی كردن (یالات) قانون حاكم شد. (17)
برنامه توسعه اقتصادی كه به دنبال آمد بازتابی از
موقعیت برتر روسیه (نسبت به جمهوريهی دیگر) بود.
ین واقعیت دارد كه جمهوريهی خاورمیانهی و آسییی
شوروی بعد از انقلاب از جهات چندی به طور چشمگیری
پیشرفت كردند. به طور مثال سطح زندگی، آموزش و
تسهیلات فرهنگی جمهوريهی خاورمیانهی خیلی بالاتر
از اقوام مشابه در آن سوی مرزهاشان بود. پیشرفت به
جمهوريهی آسییی شوروی نیز گسترش یافت. با ین همه
اختلافات عمده میان مركز و بخشهی پیرامونی بر جی
ماند. كتابچه آمار رسمی اتحاد شوروی منتشره در سال
1987 ــ 70 سال پس از انقلاب ــ گزارش ميدهد: "در
كل كشور 21 درصد از دانش آموزان . . . در مدارسی
هستند كه گرمی مركزی ندارند؛ 30 درصد آب لوله كشی
ندارند؛ 40 درصد فاضلاب ندارند" (18) ما بر ین
باوریم كه ین كمبودها نشان دهنده اولویتهیی است
كه در مركز (روسیه) اتخاذ شده بود. از ین رو به
طور مثال در تركمنستان 60 درصد زیشگاهها، بخشهی
پزشكی و بیمارستانهی كودكان فاقد آب جاری بود و
نزدیك به دو سوم بیمارستانها لوله كشی داخلی
نداشت (19) انقلاب منافع چشمگیری نصیب مستعمرات
سابق روسیه كرد اما اختلاف عمده میان مركز و
پیرامون بر جی ماند. تصویر كلی مقیسه تولید
ناخالص داخلی سرانه روسیه با چند جمهوری آسییی پس
از 70 سال حكومت شوروی در جدول 2 نشان داده شده
است.
تولید ناخالص داخلی سرانه (1990)
ــ جمهوریهی مختلف نسبت به جمهوری روسیه
جمهوريروسیه
100
آذربیجان
60
قرقیزستان
46
تاجیكستان
39
تركمنستان
47
ازبكستان
55
جدول شماره 2 (20)
علاوه بر تفاوت میان روسیه و
مستعمرات قبلی تزاری تفاوت عمده ی میان بخشهی
مختلف خود روسیه ــ میان مسكو و مناطق عقب افتاده
آن ــ از جهت سطح زندگی و كیفیت زندگی بر جی ماند.
برنامهریزی و اقتصاد شوروی
بیشتر مشكلاتی كه منجر به بحران
در اتحاد شوروی در اواخر قرن بیستم گردید به
اقتصاد آن كشور و شیوه سازماندهی آن در سالهی اول
انقلاب مربوطاند. معمولا گناه مشكلات اتحاد شوروی
به گردن استفاده از برنامهریزی مركزی گذاشته
ميشود. حتی كسانی هستند كه ادعا ميكنند كه داشتن
اقتصاد با برنامه در كشوری بزرگ و پیچیده غیرممكن
است. بعضی هم "سوسیالیسم بازار" را به عنوان
آلترناتیو پیشنهاد ميكنند. اما ناكامی اقتصاد
شوروی تنها به دلیل برنامهریزی نبود بلكه ریشه در
ویژگيهی خاص نوع برنامهریزی داشت ــ سیستمی كه
در شریط منحصر به فرد تحول یافته و مسیری پیدا كرد
كه با آنچه انقلابیون اولیه تصور ميكردند بسیار
تفاوت داشت. در اساس آنچه در اتحاد شوروی اتفاق
افتاد برنامهریزی بدون داشتن برنامهی واقع
بینانه بود. اتحاد شوروی مجبور نبود به برنامهی
بلند پروازانه با برنامهریزی مركزی و صنعتی سازی
عظیم ــ آنچنان كه در سالهی آخر دهه 1920 دیدیم
ــ دست زند. بخش مهمی از رهبران و در راس آن
بوخارین، طرفدار در پیش گرفتن مسیری آهستهتر و
تدریجيتر بود. اما وقتی تصمیم گرفته شد تحت آن
شریط به غیت سخت، هدف اولیه سرعت بخشیدن باور
نكردنی به رشد اقتصادی باشد برخی پیامدها نیز
ناگزیر به دنبال ميآمد: افزیش عظیم نقش دولت در
اقتصاد، تمركز شدید تصمیمگیری و اعمال سختگیری و
انضباط شدید بر مردم. برنامه پنجساله اول صحنه را
بری بیشتر آنچه ميبیست از نظر اقتصادی، اجتماعی و
سیاسی در اتحاد شوروی اتفاق افتد آماده كرد.
اهداف دوگانه صنعتی كردن سریع
كشور و یجاد توانیی دفاعی قدرتمند ــ كه هر دو در
شریط موجود جهان آن روز پر اهمیت بود ــ با آغاز
اولین برنامه پنجساله در 1928 به فكر و ذكر مسلط
در شوروی تبدیل شد. تلاش بری پیاده كردن برنامهی
بی اندازه بلند پروازانه با توجه به منابع طبیعی و
انسانی موجود ــ و بدون مشاركت وسیع توده مردم در
برنامه ریزی آن ــ منجر به استفاده مكرر از تهدید
و اعمال فشار گردید.
تا زمانی كه اقتصاد ميتوانست به
رشد سریع خود ادامه دهد، جی مانور دادن بری
جلوگیری از رسیدن تضادها به نقطه بحرانی و انفجار
آن وجود داشت. اما هنگامی كه نرخ رشد اقتصادی افت
كرد و بالاخره در سالهی میان دههی 1960 و 1980
اقتصاد دچار ركود گردید، صحنه بری بحرانی عمیق
آماده شد؛ بحرانی كه در نهیت منجر به برقراری مجدد
نوعی سرمیهداری حرامزاده شد. اما سئوال ین است كه
اقتصادی با فرماندهی از بالا و كنترل سلسله مراتبی
با اعمال زور ــ كه فقط یكی از راههی موجود
پیشبرد كار از سال 1928 به بعد بود و با ین همه در
سالهی دهه ی 1930، 1940 خوب عمل كرد ــ چرا در
سالهی بعد به ركود گریید؟ در سالهی اول مقادیر
فراوانی نیروی كار در شهرها وجود داشت و مقادیر
بیشتری نیز از مناطق روستیی ميتوانست تامین گردد.
نعمت منابع طبیعی وافر نیز موجود بود. بنابر ین
سازماندهی كارخانجات با كنترل شدید دولت بری
هماهنگ سازی استفاده از منابع انسانی و طبیعی كه
منجر به رشد سریع اشتغال و تولید گردید، امكان
پذیر بود. توسل به حس میهن پرستی و آرمانهی انقلاب
در الهام بخشیدن به ین پیشرفتها بویژه در هنگامی
كه كشور با تهدید جنگ و سپس با واقعیت آن روبرو
بود نقش بازی ميكرد.
اما پس از آنكه بازسازی بعد از
جنگ به اتمام رسید، استفاده از اقتصاد متمركز و
فرماندهی از بالا كه كوشش داشت تقریبا همهی
تصمیمگیريهی اقتصادی را زیر كنترل خود داشته
باشد، دستیابی مجدد به نرخ رشدی سریع را با موانع
چندی روبرو كرد. در شریط جدید روال كاری كه قبلا
از آن استفاده ميشد به عامل مخربی تبدیل شد: نخست
آنكه رشد جمعیت فعال رو به كاهش گذاشت (به دلیل
تلفات عظیم افراد سنین زاد و ولد در جنگ و كاهش
عمومی میزان بچهدار شدن). دوم آنكه با اتمام
معادنی كه استخراج از آنها آسان بود تهیه موادخام
با مشكل فزیندهی روبرو شد. در سال 1974 پیش از
آنكه بسیاريها متوجه بحران اقتصادی و اجتماعی
اتحاد شوروی شوند، موشه لوین نوشت:
"در ساز و كارهی اقتصادی كه در اویل دهه ی 1960
پدید آمده بودند، جنبههی محكوم به شكستی وجود
داشت كه مدتها از دید مقامات رسمی پنهان مانده
بودند. طنز روزگار در ین بود كه هر چه وسیل بیشتری
صرف انباشت و سرمیهگذاری ميشد بهره به دست آمده
از ین سرمیهگذاريها رو به كاهش رفته و نرخ رشد،
پیینتر میرفت. . . تحقیقات نشان ميداد كه افزیش
هزینههی گرداندن اقتصاد، كل فریند تولید را آهسته
كرده و استراتژيهی به كار گرفته شده به ضد خود
تبدیل ميگردید و به طور اضطراری به تجدیدنظر نیاز
داشت. پیبندی یك جانبه به اولویت دادن به
سرمیهگذاری در صنیع سنگین كه به قرار راز اصلی
موفقیت ميتوانست باشد همراه با تخصیص مقادیر عظیم
نیروی كار در ین راه همراه با اعمال فشار و سركوب
سیاسی به نظر ميرسید كه عوامل موثر در ین ركود
اقتصادی باشد. اما تعصب و كوشش موجود در پشت ین
رویدادها پیگیر و سرسختانه بود. صنیع سنگین هنوز
با دست و دلبازی هر چه تمامتر به قیمت بی توجهی به
كالاهی مصرفی مورد توجه قرار ميگرفت و تولیدات
بالنسبه بیشتری در خدمت صنیع سنگین قرار ميگرفت
تا كالاهی مصرفی. آنچه وضعیت اقتصاد شوروی را به
راستی ميتواند بیان كند "تولید به خاطر تولید"
بود و ین كار نه سطح زندگی مردم را بهتر ميكرد و
نه درآمد ملی به اندازه كافی از آن بهرهمند
ميشد." (21)
اقتصاد كه توسعه پیدا ميكند بری
بالا بردن بارآوری كار و قدرت تولید، ماشینهی
بهتر و جدیدی جی وسیل كهنه و مستهلك گذاشته میشود
و ین كار نیاز به سرمیهگذاری دارد. اما در شوروی،
تاكید بر ساختن و مجهز كردن كارخانجات جدید به
عنوان روش ادامه رشد منجر به بی توجهی به
كارخانجات قدیميتر شد. كارگران مجبور ميشدند با
وسیل و ابزار كهنه و فاقد كاریی كار كنند و در
نتیجه به دلیل از كار افتادن وسیل، كارخانهها
مكررا ميخوابید. كمبود مواد اولیه نیز موجب گردید
كه ساختمان كارخانجات جدید بسیار آهستهتر از آنچه
انتظار ميرفت پیشرفت كند.
در اقتصاد شوروی كاریی آن طور كه
انتظار ميرفت پیشرفت نميكرد چرا كه انرژيها در
جهات مختلف به هدر ميرفت. ارزیابی روسی كارخانجات
بر ین پیه بود كه چند كارخانه دیگر ميتوانند
بسازند نه ینكه كارخانجات موجود چقدر كاریی دارند.
بنابر ین به سرمیهگذاری در كارخانجات جدید
اولویت داده ميشد بی آنكه اكثرا منابع لازم را
بری اتمام كار داشته باشند. برنامهریزان و مدیران
سندیكاها به شكل منطقی تعیین نميكردند نیاز به
تولید چه چیزهیی و بری چه كسانی وجود دارد تا
بهترین راه انجام آن را پیدا كنند. در عوض ساختن
كارخانههی جدید خود تبدیل به یك یدئولوژی شده
بود.
شیوه كار كارخانهها علی العموم بر پیه اصول
عملكرد قدیمی كارخانجات فورد بود كه طبق آن هر
سندیكیی همهی قطعات مختلف لازم بری فرآوردههیش
را تولید ميكرد ــ از شیشه و بلبرینگ گرفته تا
فولاد و غیره. ین نوع سازماندهی تولید، بخش زیادی
از كاریی را به هدر ميداد زیرا به دلیل نبود
عرضهكنندگان متعدد و بالقوه قطعات، یجاد مشكل در
هر بخش از تولید ميتوانست كل سندیكا را به خاطر
نبود قطعهی لازم از كار بیاندازد. ناكاریيهی
بسیار بدتری نیز در اقتصاد شوروی وجود داشت. در
مناطق روستیی، سیلوی كافی بری انبار كردن غله وجود
نداشت و در نتیجه محصولات فراوانی ضیع ميشد. نبود
جادههی خوب میان شهر و ده، حمل و نقل كالاها را
با وقفه روبرو ميكرد.
قدر مسلم آن است كه بحران اقتصادی
موجود قبل از روی كار آمدن گرباچف پدیدهی اتفاقی
نبود. اقتصاد شوروی طوری سازمان یافته بود كه تا
زمانی ميتوانست رشد كند كه منابع عظیمی در خدمت
آن بسیج شود. اما با ته كشیدن منابع، معجزه اقتصاد
با فرماندهی از بالا دود هوا شد. واماندگی در جابه
جیی از سیستم انتخاب شده در مرحلهی نخست توسعه در
شوروی ــ سیستمی كه به نوعی فرماندهی و كنترل از
بالا بر پیه رشد بی وقفه صنیع همراه با رشد بی
وقفه دیوانسالاری بزرگ و چسبیده به قدرت با
امتیازات متعدد و پاداشهی فراوان تبدیل شده بود
ــ به ین معنا بود كه دیگر راه گریزی وجود نداشت.
پس از مرگ استالین راهحلهی چندی
موردبحث قرار گرفت و آزمیش شد، اما آنچه مورد
نیاز بود تجدید نظر در كل سیستم از طریق عمل
انقلابی به شیوهی بود كه ماركس دربارهاش نوشته
بود. در اصلاحات مورد آزمیش و پیشبینی شده
خرابكاری ميشد زیرا مشاغل و مقامات مدیران صنیع و
دیگر بخشهی صاحب امتیاز جامعه را به خطر
ميانداخت. گمان ما بر آن است كه در میان بالاترین
قشر رهبری علاقه فزیندهی به خصوصيسازی وسیل
تولید به عنوان وسیلهی رسیدن به ثروت و امنیت
مالی بری خود و فرزندانشان وجود داشت.
تجربه چین
هنگامی كه ارتش سرخ به رهبری حزب
كمونیست چین در سال 1949 وارد پكن شد مقدار كار
لازم بری هموار كردن راه ورود به سوسیالیسم از
توان هركول هم افزون تر بود. گرسنگی بیداد ميكرد.
فقر در آن كشور چنان بود كه ین گفته گاندی در
موردش صدق ميكرد. "فقر بدترین نوع خشونت است." در
حالی كه انواع بیماريها در سراسر چین گسترده بود
هیچ سیستم خدمات پزشكی در آنجا وجود نداشت.
تودههی عظیم مردم بی سواد بودند. آموزش در حد
بسیار محدودی وجود داشت. همه ی ین شریط بسیار بد
دست به دست هم داده بود تا ین واقعیت حیرت انگیز
را به وجود آورد كه: متوسط طول عمر مردم چین در آن
موقع 35 سال باشد!
رژیم جدید با انجام یك عمل،
جامعهی قدیم را زیر و رو كرد: رفع نیاز اولیه
مردم اولویت درجه اول به خود گرفت. سیستم خدمات
پزشكی در سراسر كشور برپا شد و پیكاری همگانی علیه
بیماريهی واگیر آغاز گردید كه موجب كاهش شدید یا
از بین رفتن كامل بیماريهی شیع شد. تسهیلات
آموزشی وسیعا گسترش یافت و تلاش همه جانبه بری
سوادآموزی، میزان با سوادی را در سراسر چین گسترش
داد. اصل "كاسه آهنین برنج" ــ سیستمی كه شغل تمام
عمر با حقوق بازنشستگی مطمئن در موسسات دولتی را
تامین ميكرد ــ پیاده شد. در اویل دهه ی 1950 به
هر دهقان سهمی از آن چیزی كه به قول ویلیام هینتون
(W.Hinton)
"ارزشمندترین وسیله بنیانی تولید یعنی زمین" است
رسید. نتیجه چشمگیر همهی ین كوششها بری بهبود
زندگی مردم ین بود كه عمر متوسط مردم چین در سال
1980 به 65 سال رسید!
اما ین همه دست آوردهی اجتماعی بنیادی در شریط
فقدان دموكراسی، راه را بری رشد و نفوذ
دیوانسالاری باز كرد. مائوتسه تونگ در همه
نوشتههیش در آن سالها علیه بوروكراسی جدیدی كه
نه تنها به صورت فرماندهان در برابر زیردستان عمل
ميكند بلكه امتیازات ویژهی بری خود به دست آورده
است زبان به شكیت ميگشید. مائو بارها خطر
بوروكراسی را توضیح داده بود. چوئن لی یار نزدیك
مائوتسه تونگ خطر را ین طور توضیح ميدهد:
"طبقه ملاكین، بورژوازی و دیگر طبقات استثمارگر
مدتی طولانی پس از سرنگونی شان، در جامعه
سوسیالیستی، قدرتمند باقی خواهند ماند. ما به هیچ
رو آنها را نبید دست كم بگیریم. به طور همزمان
عناصر جدید بورژوا و روشنفكران بورژوی جدید و
استثمارگران جدیدی بی وقفه در جامعه، در حزب و
ارگانهی دولتی، در سازمانهی اقتصادی و مراكز
فرهنگی و آموزشی به وجود خواهند آمد. ین عناصر
بورژوا، و دیگر استثمارگران بدون استثنا كوشش
خواهند كرد پشتیبانان و عواملی در نهادهی سطح
بالی رهبری بری خود پیدا كنند. عناصر بورژوازی
قدیم و جدید و دیگر استثمارگران خواهند كوشید دست
اتحاد به هم داده و به مخالفت با سوسیالیسم و
پیشبرد سرمیهداری دست زنند." (22)
همانطور كه مائوتسه تونگ اشاره
ميكند، حتی برخی از مقامات بالی حزب كمونیست قلبا
خواهان در پیش گرفتن "راه سرمیهداري" بودند. هدف
مائو از شروع انقلاب فرهنگی (76ــ1966) بسیج و
درگیر كردن میلیونها نفر از سطوح مختلف جامعه ــ
كارگران، دهقانان، دانشجویان و روشنفكران ــ در
مبارزه علیه نیروهی درون حزب بود كه از احیی
سرمیهداری دفاع ميكردند. بسیاری از روشنفكران
چین و یالات متحده انقلاب فرهنگی را به عنوان نوعی
آشوب غیرانسانی در نظر ميگیرند. درست است كه در
همین انقلاب فرهنگی آشفتگی وجود داشت و در میان
گاردهی سرخ گروههی مختلفی بود (كه بعضی نیز گارد
سرخهی دروغین بودند كه احتمالا توسط افراد مورد
حمله به وجود آمده بودند تا سردرگمی به وجود
آورند) و موارد بسیاری از رفتار سخت و غیرانسانی
از جمله كشتن افراد دیده شد، اما از سوی دیگر در
مناطق روستیی به ین دوره علی العموم با دید
مثبتتری نگاه ميكنند ــ به عنوان دورهی كه
زیرساخت اقتصادی فراوانی ساخته شد و به مشكلات
تودههی عظیم منطقه دهقانی توجه شد.
دو سال پس از مرگ مائوتسه تونگ
هنگامی كه بالاترین مقامات حزبی چین دست به
اصلاحات عمدهی زدند و اهداف اساسی انقلاب را رها
كردند، تغییری بزرگ ــ در واقع عقبگردی كامل ــ
در سمت گیری تحولات اجتماعی و اقتصادی چین از سال
1978 به بعد آغاز گردید. (23)
ما نه ميتوانیم و نه ميخواهیم
هدفهی روانی و شخصی طراحان سمتگیری جدید را
تشخیص دهیم. در سطور پیشین هم كوشش نكردیم خطوط
كلی پیچ و تابهیی را كه انقلاب چین پس از سال
1949 پشت سر گذاشته است توضیح دهیم. اما آنچه
تاكنون آشكار شده ین است كه مدتهی طولانی در میان
رهبران درباره ساختار جامعه چین و استراتژی تحولات
یندهاش اختلافات عمیقی وجود داشته است. در یك سو
كسانی وجود داشتند كه ميخواستند:
1ــ با امپریالیسم خارجی (كه
كنارههی شرقی كشور را عملا در كنترل داشته و در
آنجا سرمیهگذاری كرده بود) مبارزه كنند؛
2ــ كشور را از فرهنگ فئودالی
قدیم برهانند؛
3ــ كمك به دهقانان را در اولویت
قرار دهند؛ و
4ــ بر ناسیونالیسم افراطی هان (Han)
غلبه كرده و توجه زیادی به اقلیتهی ملی معطوف
دارند. از سوی دیگر كسانی بودند كه ميخواستند با
دادن اولویت درجه اول به صنعتی كردن كشور و سرعت
بخشیدن به پیشرفت آن، چین را به قدرت بزرگی تبدیل
كنند.
ما ین مطالب را به عنوان متخصص
امور چین نمينویسیم. توضیحات بالا تفسیر ما از
تاریخ متاخر چین بویژه هدف اعلام شده توسط رهبران
اصلاحاتی است كه آن را "سوسیالیسم با چهره چینی"
(كه گاه اقتصاد "سوسیالیسم بازار" نیز خوانده
ميشود) نامیدهاند. به تدریج اطلاعات بیشتری
درباره جنبههی پر اهمیت ین عقب گرد بیرون ميید.
هدف عمدهی انقلاب به وجود آوردن جامعهی
برابريطلب بود. سمتگیری جامعه چین در سی سال اول
انقلاب هم در واقع چنین بود. "سوسیالیسم با چهره
چینی" كه در آن به گفته تنگ شیائو پینگ "ثروتمند
شدن شكوهمند است" به سرعت "راه سرمیهداری" را در
پیش گرفت و تمام پیامدهی منفی ناشی از آن چه از
نظر اجتماعی و چه محیط زیست (كه قبلا شرح داده شد)
با شدت هر چه تمامتر پدیدار شد.
خط مشی جدید چین به راستی موجب
رشد بسیار سریع تولید و درآمد ملی شده است. گرچه
ین نرخ رشد بالی اقتصادی بسیاريها را سخت حیرت
زده كرده است اما بید به خاطر داشت كه زیر ساخت
اقتصادی به وجود آمده حین دوران انقلابی و قبل از
"اصلاحات"، بخش بزرگی از ین رشد اقتصادی را ممكن
ساخته است. دلیل دیگر، آن افزیش عظیم صادرات چین
(از 6/0 تریلیون دلار در سال 1990 به 3/4 تریلیون
دلار در 2003) است و بخش عمده ی آن نتیجه
سرمیهگذاريهی خارجی است كه بر پیه مزدهی بسیار
پیین كارگران چین، مافوق سود ميبرند.
با در پیش گرفتن استراتژی
سرمیهگذاری در تولید نوع سرمیه بر (Capital
intensive) و دستگاههی با
صرفهجویی كار "بیش از 90 درصد از رشد متوسط
سالانه 2/11 درصد ارزش افزوده در صنیع میان
سالهی 1993 تا 2004 به شكل رشد در بهرهوری كار
بوده است نه رشد اشتغال." (24)
با تمركز دادن رشد بسیار بالی اقتصاد در كارخانجات
خودكار (اتوماتیك) در جهت صادرات و در موقعیتی كه
كارگران قادر به سازماندهی اتحادیههی مبارز و
هدفمند نیستند، ثروت یجاد شده به سوی كارگران
سرازیر نشده است. ین وضع به جی نظم برابری طلب
قبلی قشر كوچك ثروتمند و طبقه متوسط مرفهی را به
وجود آورده، در حالی كه بقیه مردم دست به گریبان
فقر، عدم امنیت، بیكاری، تنزل سطح آموزش و خدمات
پزشكی اند. اثرات منفی ین عقب گرد بر توده عظیم
فقرا سرانجام از سوی محافل رسمی هم پذیرفته شده
است. اداره سیاسی وزارت داریی چین گزارشی در ین
مورد منتشر كرده است. روزنامه مردم ان لین (People’s
Daily Online) روز 19 ژوئن
2003 مقالهی منتشر كرد كه عین سند در آن منعكس
شده بود. مقاله با بیان ین مطلب آغاز ميشد كه
گزارش فوق از جمله واقعیات زیر را آشكار ساخته
است:
1ــ "وسعت گیری دائم شكاف در
توزیع درآمدها و شدتگیری شكاف میان ثروتمندان و
فقرا"؛
2ــ تمركز هر چه بیشتر انباشت
ثروت و افزیش هر چه بیشتر اختلاف در ثروت خانواده
ها".
گسترش سریع نابرابری اكنون به
نقطهی رسیده است كه نابرابری توزیع ثروت در چین
تقریبا مثل آمریكا شده است (جدول 3) علاوه بر ین
نابرابری درآمدها در مناطق مختلف نیز وجود دارد
(جدول 4). و بیشتر رشد اقتصادی در كناره هی شرقی
كشور متمركز است).
جدول 3 ــ مقیسه توزیع درآمدها در چین و آمریكا
برحسب یك پنجم جمعیت (1998)
یك و پنجم جمعیت
چین
یالات متحده
درصد كل درآمد ملی
پیینترین
9/5
6/3
دومین
2/10
9
سومی
2/15
15
چهارمی
2/22
2/23
بالاترین
6/46
2/49
جدول 4 ــ ضریب درآمد سرانه (نسبت به پكن) 1995
پكن
00/1
گواندونگ
40/1
لیونینگ
56/0
جیانگسو
79/0
شانسی
30/0
هوبی
41/0
هنان
34/0
آنهویی
35/0
گانسو
28/0
یونان -
28/0
(26)
به نظر ما یكی از مهمترین
درسهیی كه از عقبگرد چین (از اهداف انقلابياش)
ميتوان فرا گرفت، ین است كه به اصطلاح "سوسیالیسم
بازار" منطق درونی خود را دارد. هر قدم منجر به
برداشتن قدم بعدی در سرازیری لغزنده به سوی
سرمیهداری میشود. طرفداران ین عقب گرد به ین
واقعیت اشاره ميكنند كه دولت هنوز صاحب شركتهی
ملی شده باقی مانده است. اما همین نیز در حال
تغییر است. در ماه فوریه 2005 شوری وزیران چین
گزارش داد كه اكنون "شركتهی خصوصی از نظر قانونی
مجازند به اكتشاف نفت، تشكیل بانك در مقیاس معین،
عرضه خدمات ارتباطی راه دور و یجاد خطوط هویی
بپردازند. دیگر بخشهیی كه سرمیهگذاری خصوصی
اكنون در آنها مجاز است عبارتند از رشته بهداشت،
آموزش و امور دفاعی" (وال استریت جورنال 28 فوریه
2005) تیتر درشت روزنامه فینانشنال تیمز اول ماه
می 2005 نیز اعلام ميكند: "دولت چین اجازه فروش
اموال دولتی را داده است" ین فریند هم اكنون آغاز
شده است. فروش سهام چهار شركت زیر كنترل دولت
نشانه بارز ین پدیده است. ین كار ابتدا با فروش
گروه "شركتهی ژی جیانگ شانگهی سازنده وسیل بسته
بندی آغاز شده و با فروش شركت صنیع سنگین سانی
تولیدكننده وسیل ماشینی، شركت كامپیوترسازی تسینگ
هوا تونگ فانگ و شركت منابع انرژی هبی جی نیو كه
یك شركت ذغال است" ادامه یافته. (هرالدتریبون 9 می
2005).
4ــ «سوسیالیزم بازار» در برابر اقتصاد با
برنامه
گفته ميشود كه علت اصلی افول
اقتصاد شوروی و خود شوروی به واسطه شكست
برنامهریزی مركزی بوده است و فروپاشی شوروی حتی
«ثابت ميكند» كه برنامهریزی مركزی عملی نیست.
برخی از افراد پیشرو هم به جی اقتصاد با برنامه به
دفاع از «سوسیالیزم بازار» برخاستهاند. ینان
الگوهیی از سوسیالیزم بازار مطرح ميكنند كه قرار
است همهی بدبختيها را درمان كند؛ مدلهیی كه
برازنده قامت هر وضعیت تاریخی است. ین رویكرد بر
پیه دو فرضیه قرار دارد: الف ــ برنامهریزی غیر
عملی است، و ب ــ بازار، زیر كنترل صحیح ميتواند
جامعه سوسیالیستی و انسانی به وجود آورد. ما با هر
دوی ین فرضیات مخالفیم. مهم ین است كه هم جنبههی
خوب و هم بد برنامهریزی در شوروی را بشناسیم: آن
نوع برنامهریزی بود كه كشوری عقبافتاده و توسعه
نیافته را به جامعهی صنعتی پیشرفتهی تبدیل كرد.
همانطور كه قبلا در بخش 3 اشاره كردیم شوروی
ظرفیت تولید قدرت نظامی توانمندی را پیدا كرد كه
توانست در برابر قدرت نظامی كشوری بسیار پیشرفته و
صنعتی بیستد. شوروی با جابجا كردن بسیاری از
كارخانجات به كوههی اورال و آموزش نیروی كارگری بی
تجربهی در مدتی كوتاه توانست صنیع خود را از خطر
نجات دهد. ین كارها بدون برنامهریزی امكانپذیر
نبود. حتی یالات متحده مجبور شده بود بری تامین
آذوقه و مهمات بری ارتش خود در جنگ دوم جهانی نوعی
برنامه ریزی مركزی اتخاذ كرده و پیاده كند.
نقص ها و كمبودهی اقتصاد شوروی كه
مدت كوتاهی پس از بازسازی خرابيهی جنگ دوم آشكار
شد پیامد شكست برنامهریزی مركزی نبود بلكه به
دلیل شیوهی بود كه برنامهریزی پیاده ميشد.
برنامهریزی مركزی در دوران صلح نیازی به كنترل
مقامات مركزی به جزئیات تولید ندارد. فرماندهی از
بالا و نبود دموكراسی نه تنها جزو ضروری
برنامهریزی مركزی نیست بلكه به برنامهریزی خوب
لطمه ميزند. پیش از آنكه سوسیالیسم بازار را مورد
بحث قرار دهیم لازم است بدانیم كه بازار خود،
تاریخی دارد و برحسب سازماندهيهی اجتماعی مختلف
تغییر ميكند. بازار به انواع گوناگوناش عملا از
هزاران سال پیش وجود داشته است. دیرگاهی پیش از
تشكیل شهرها با قشربندی طبقاتيشان، قبیلهها گاه
به گاه دیدار ميكردند و فرآوردههی خود را با هم
تبادل و معامله ميكردند. با یجاد طبقات ــ
دهقانان، صنعتگران، كاركنان دولت (بردگان، كاتبان
و شاهان) و كاهنان و غیره بازار بخش عادی از زندگی
روزانه مردم شد كه در آن فرآوردهها به فروش
ميرسید و مالیاتها جمعآوری ميشد تا كاركنان
غیر مولد بتوانند نیازهی ضروری مثل غذا، دیگ و
لباس خود را تهیه كنند. بازارهی سنتی با عرضه كردن
فرآوردههی متنوع در یك جا وسیلهی راحت بری مردمی
بود كه ميخواستند همهی آن اجناس را خریداری
كنند.
بازارها گرچه در تمدنهی پیشین
اهمیت داشتند اما با رشد سرمیهداری و كالیی شدن
همه فرآوردهها و خدمات از جمله كار و طبیعت،
اهمیت حیاتی پیدا كردند. در سرمیهداری عملا چهار
نوع بازار داریم كه از نظر تئوریك قرار است بری
خیر و صلاح همگانی به طور هماهنگ با هم كار كنند.
نخست بازار كالاهی مصرفی را
داریم. از دیدگاه نظریهپردازان بازار، قیمت ین
كالاها بر پیه میزان نسبی عرضه و تقاضا تعیین
ميشود و از قرار معلوم زمانی به حال توازن ميرسد
كه عرضه برابر با تقاضا باشد. خدمت دیگر بازار ین
است كه تولیدكنندگان (سرمیهداران) را مطلع ميكند
كه مردم خواهان چه كالاهیی هستند. به عبارت دیگر
بازار راهنمی سرمیهداران بری تصمیمگیريشان
درباره سرمیهگزاری و تولید است. به طور مثال یا
تعداد مردهی بیشتری كراوات آبی ميخواهند یا قرمز؟
در آن صورت تعداد بیشتری از آن تولید خواهد شد. یا
اگر مردم اتومبیل بیشتری ميخواهند در آن صورت بید
كارخانه جدید اتومبیلسازی بر پا كرد. گرچه مردم
تصور ميكنند در انتخاب آنچه ميخواهند بخرند
آزادند، اما همانطور كه قبلا اشاره كردیم (بخش۲)
تبلیغات تجارتی سهمگین روی بسیاری از ین
تصمیمگیريها اثر ميگذارد و حتی بری فرآوردههیی
كه استفاده چندانی ندارد یا كاملا بلااستفاده است
تقاضا به وجود ميآورد. شكی نیست كه فرهنگ عمومی
سرمیهداری و چشم و هم چشمی در یجاد جامعهی كه
تمركز اصلياش بر مصرف هر چه بیشتر است نقش بازی
ميكند.
بازار نوع دوم در سرمیهداری
بازار كار است. كارفرماها از بازار ذخیره كار كه
زیر كنترل آنها عمل ميكند استفاده ميكنند تا
كارگران خود را استخدام كنند. از دوران جنگهی
بزرگ كه بگذریم معمولا تعداد قابل توجهی بیكار
وجود دارد. بری اقتصاد سرمیه داری بهترین موقعیت
در زمانی است كه تعداد زیادی بیكار در جستجوی شغل
باشند تا بتوان میزان دستمزدها را پائین نگهداشت.
از طریق عملكرد بازارهی مختلف و سیاستهی حساب شده
ميتوان ارتش ذخیره كار دائمی به وجود آورد. مزد
كارگران و شریط كار نتیجه و ماحصل مبارزه طبقاتی
است.
بازار سوم، بازار كالاهی سرمیهی
است كه وسعت و سمتگیرياش به میزان سرمیهگزاری
(چه سرمیهگزاری داخلی و چه در شعبات خارجی) و
كوشش در افزیش بهرهوری (Productivity)
كار و سرمیه بستگی دارد.
بازار چهارم، بازار پول (بازار مالی) است ــ
ادارات مركزی جهان سرمیهداری. بخشی از ین سرمیه
صرف ادامه فعالیت تولیدی میشود (سرمیهها و وامهی
فعال در گسترش كسب و كارها)؛ بخش بزرگ دیگر پولهیی
است كه خود، پول ميسازند. ماركس تولید سرمیهداری
را ینطور بازنمیی ميكند:
M-C-M`.
M
پولی را نمیندگی ميكند كه بری خرید نیروی كار،
مواد اولیه و ماشینها جهت تولید كالا (C)
به كار ميرود. فروش كالاها موجب به دست آوردن
مبلغ سرمیهگزاری اولیه به علاوه ارزش اضافی (M`)
ميشود. اما علاوه بر ین و در رابطه با فرمول اول،
رابطه ی M-M`
را هم داریم: یعنی پولهیی كه از طریق بورس سهام،
انتشار اوراق قرضه دولتی و شركتها به علاوه كوهی
از نقدینه در مخازن بانكها، شركتهی بیمه و
ثروتهی افراد بسیار ثروتمند كه در انواع سفته
بازيها سرمیهگزاری شدهاند و پول ميسازند. با
دادن اعتبار (credit)
به مردم (كارتهی اعتباری، وام منزل و اتومبیل و
غیره) نیز ميشود از پول، پول ساخت. در حاليكه
هدف همه ین تكنیكها، چه از طریق سرمیهگزاری و چه
سفته بازی، كسب سود است، بنیان نهیی فرمول
M-M`
همانا ارزش اضافی است كه توسط نیروی كار داخل و
خارج كشور به وجود ميید. بازار مالی (پولی) چرخ و
دنده سرمیهداری را روغن كاری ميكند و مثل دیگر
چیزها در چرخ و دندههی زندگی و رشد كشورهی
سرمیهداری، به دلیل سوددهی، حركت كل سیستم و
فعالیتهیش را برميانگیزد. البته به طور همزمان
بحران هی مكرر هم ميآفریند چرا كه سفتهبازی در
سرشت رابطهی
M-M` نهفته است. (نیاز به
بازار مالی توضیحدهنده ین است كه چرا در همان
مراحل اول پیاده شدن سوسیالیزم بازار در چین بورس
سهام و دیگر نهادهی مالی آغاز به كار كردند).
اهمیت یجاد مقادیر عظیم و فزینده وام را ــ كه
نتیجه فعالیت شدید
M-M`
است ــ بری حفظ گردش كار نظام، از ابعاد آنچه در
30 سال گذشته اتفاق افتاده است میتوان فهمید.
مجموع وامهی مصرفكنندگان، دولت، به علاوه قرضهی
مالی و غیر مالی انحصارات در آمریكا (31 تریلیون
دلار) یعنی 300 درصد تولید ناخالص داخلی ین كشور
است!
در اقتصادهی زیر كنترل بازار، هدف
هر چهار نوع بازاری كه شرح داده شد بازتولید
ساختار طبقاتی موجود و ارضی نیازها و خواستهی
صاحبان وسیل تولید، دستگاه دولتی و دیگر سردمداران
جامعه است. در الگوهی سوسیالیسم بازار كه مطرح
ميشود عموما رابطه میان سیستم اجتماعی و بازاری
كه در خدمت آن است نادیده گرفته ميشود. بررسی یك
یك ین الگوها به نظر ما ارزش ندارد. اما ذكر یك
مثال مسئله را روشن ميكند. یكی از ین الگوها بر
ین باور است كه در عین حال كه دارائيهی كشور به
همه مردم تعلق خواهد داشت، هر یك از واحدهی
اقتصادی (كارخانجات و غیره) توسط كارگران كنترل و
مدیریت خواهد شد. فرآوردهها در بازار فروخته
خواهد شد (و بدین ترتیب اطلاعات لازم از لحاظ گریش
بازار بری مدیران فراهم ميشود)، مالیاتهی
پرداخته شده توسط هر موسسه به صندوق عمومی و ملی
خواهد رفت و به مناطق مختلف كشور به نسبت جمعیت
آنها تقسیم خواهد شد. به نظر ميرسد كه ین
دموكراسی است. یا به راستی چنین است؟ اختلاف میان
سطح زندگی مناطق مختلف حتی در كشورهی سرمیهداری
پیشرفته هم وجود دارد. ین مسئله مسلما در مورد
یالات متحده، انگلیس، فرانسه، آلمان و یتالیا صادق
است. با توجه به ین مسئله، توزیع سرانه مازاد
اقتصادی به طور مساوی با احتمال زیاد منجر به
اختلاف بیشتر میان مناطق مختلف خواهد شد، زیرا
مناطق ثروتمندتر از قبل با بهره كشی از مناطق
فقیرتر صاحب زیرساخت و وسیل لازم بری ادامه رشد
بوده اند و حال باز هم پول بیشتری به آنها تزریق
ميشود. مناطق فقیرتر در مقیسه با مناطق ثروتمند
نیاز بیشتری به گسترش زیرساخت خود دارند ــ چه از
نظر وسائل صنعتی، چه مسكن، بیمارستان و وسیل حمل و
نقل بهتر. بنابرین اگر هدف سوسیالیستی بخواهد در
مناطق مختلف شكل عادلانهی به خود گیرد و بر
وضعیتی كه موجب بهرهكشی مناطق ثروتمند از مناطق
فقیر ميشود فائق ید، سهم بیشتری از درآمد ملی بید
به آنها تعلق گیرد. منطقی هم خواهد بود انتظار
داشته باشیم مناطق مختلف بر سر منابع محدود و قابل
دسترسی با هم رقابت كنند. بری جلوگیری از برخورد و
اتلاف منابع، راههیی بری یجاد هماهنگی بید پیدا
كرد و ین نیاز به برنامهریزی ملی و منطقهی دارد.
اگر نابرابری در سطح جهانی را هم در نظر بگیریم،
ین نوع الگوهی سوسیالیسم بازار فقط نابرابريهی
موجود را بازسازی ميكند.
بری از میان بردن طبقات و رفع
نیازهی توده مردم و حفظ محیط زیست، برنامهریزی و
كنترل آن ضرورت اساسی دارد. ین به معنی انكار وجود
ضعفها و كمبودهی احتمالی در اقتصاد با برنامه
نیست ــ تحكم، راهنمیی غلط توسط دیوانسالاران صاحب
امتیاز بری پیشبرد منافع خودشان، انعطاف ناپذیری،
نبود دموكراسی در محل كار و غیره.
برنامهریزی هدفمند سوسیالیستی
در راهی كه قبلا هیچگاه امتحان نشده نیاز به آزادی
بحث، شركت فعال كارگران در تصمیمگیريها و فضا
بری آزمون و خطا دارد. روی گرداندن از برنامهریزی
و هماهنگسازی و سپردن تصمیمگیری درباره
سرمیهگزاری و توزیع به دست بازار، منجر به رها
كردن حركت به سوی سوسیالیسم خواهد شد. مسئله تا حد
زیادی بستگی به آن دارد كه چه نوع رشد اقتصادی و
بری چه كسانی ميخواهیم. یا هدف، صرفا تولید به
خاطر تولید است و توجه به اشیا و نه توده مردم؟
وابسته كردن تخصیص منابع به شریط بازار به جی
برنامهریزی محلی و منطقهی و ملی، بهترین وسیله
یجاد و باز تولید اختلاف قدرت است كه بر جی خواهد
ماند. خواست هی آنانی كه قدرت و ثروت بیشتری دارند
لاجرم تاثیر بیش از اندازهی بر آن چه اتفاق خواهد
افتاد ميگذارد. حتی اگر كارخانهی به صورت تعاونی
كارگران بگردد، چنانچه كنترل به دست بازار باشد
مدیران تحت تاثیر همان نیروهیی خواهند بود كه در
موسسات سرمیهداری ميبینیم. كارگران ناچارند
تسلیم منطق بازار شوند، همانطور كه شاهد ین واقعیت
در معدودی شركتها در نظام سرمیهداری كه مالكیت و
مدیریت آن در دست كارگران است بودهیم.
گرچه بعضی بر ین باورند كه
برنامهریزی شدنی نیست اما توزیع منصفانه منابع
محدود بدون برنامهریزی ممكن نیست. در جوامع
سرمیهداری هم تا میزانی و در سطوح مختلف در
موسسات، برنامهریزی صورت ميگیرد. اما حتی جامعه
سرمیهداری هم در رویارویی با مشكلات سهمگین ناچار
است در سطح وسیع دست به برنامهریزی زند. در جنگ
جهانی دوم، یالات متحده بدون برنامهریزی مركزی
نميتوانست در مدت كوتاهی مسیر اقتصاد خود را
تغییر بدهد تا بتواند تسلیحات، هواپیماها، كشتيهی
جنگی و تجارتی نه تنها بری خودش بلكه بری مجهز
كردن ارتشهی انگلیس و شوروی فراهم آورد. بری
تغییر مسیر تولید و مواد خام به سوی تولیدات جنگی،
صاحبان صنیع اتومبیل سازی از عرضه اتومبیل شخصی به
بازار به میزان معمولی و سازندگان منازل مسكونی از
ساختن خانههی شخصی ممنوع شدند. به دلیل كمبود
مواد لازم، حتی سرعت تولید بعضی لوازم نظامی را هم
مجبور شدند كم كنند تا تجهیزات ضروری تر بری جنگ
تهیه شود.
برنامهریزی بی نقص نبود و همه
نیازهی متناقض با هم نميتوانست رفع شود. حتی بعضی
موسسات در برنامهریزی خرابكاری ميكردند. اما با
ین همه در پیان، به رغم تمام اشتباهات و اصطكاكها
حتی همین برنامههی دست و پا شكسته دستاوردهی
باورنكردنی داشت. عامل پر اهمیت در موفقیت برنامه
ین بود كه انحصارات غول آسا هم داری وسیل و هم
تجربه برنامهریزی بری شبكه كسب و كار خود بودند.
یجاد صنعتی پیشرفته و چشمگیر در یالات متحده (و
دیگر كشورهی سرمیه داری اصلی) الزاما ریشه در
برنامهریزی مركزی در سطح تك تك شركتها داشته است.
نكته كناری اما حائز اهمیت آنكه
هری مگداف حین جنگ جهانی دوم سخت دست اندركار
برنامهریزی بری موسسات سازنده ابزار ماشینی در
یالات متحده بود. سازش دادن موسسات تولیدی با ین
برنامهریزی یا به دلیل خودخواهی آنها، یا شیوه
تفكر كاسبكارانهشان وقت زیادی ميگرفت. در مرحله
اول موانع بر سر راه تولید هواپیما زیاد بود و
تولید نیازهی اضطراری را محدود ميكرد. یك شركت
هواپیماسازی ابزار ماشینی نوع معینی بیش از نیاز
خود داشت در حالیكه از نوع دیگر به اندازه كافی
نداشت. در بسیاری از موسسات به دلیل مشابه تولید
متوقف ميشد. از هری مگداف خواسته شد كوشش كند راه
حلی بری ین كار پیدا كند. او هم راه حلی ارائه داد
كه با موفقیت پیاده شد. برنامه عبارت بود از
هماهنگ ساختن روال عرضه مصالح لازم. طولی نكشید كه
برنامه ــ تا حد زیادی به دلیل اهمیت دادن به عامل
انسانی ــ موثر افتاد. آموزش رهبران اقتصاد ین بود
كه بازار راهنمی عملشان باشد. حسابدارها و دیگر
كارمندان اداری عادتهی دیرپی كار داشتند و حال
كار معمولی آنها سریعا ميبیست تغییر ميكرد. با
كارفرماها مشورت شد و پیشنهادات آنها به طرح
جزئیات برنامه كمك كرد. از كارمندان اداری خواسته
شد در كار خود دقت استثنیی به كار برند. بری جلب
همكاری لازم گردهمیيهیی بدون حضور كارفرمیان با
كارگران گذاشته شد. برنامه بری آنها توضیح داده شد
و دلیل پیاده كردن آن بریشان بیان گردید. سپس از
كارگران خواسته شد نظرات و پیشنهاداتشان را ارائه
دهند. همین پیشنهادات و نظرات در شكل دادن نهیی
برنامه تاثیر گذاشت.
افرادی كه نسبت به كاریی یا حتی
امكان برنامهریزی مركزی شك و تردید دارند فقط
كمبودهیش را میبینند اما دستاوردهیش را انكار
ميكنند. در برنامهریزی مركزی هیچ چیزی وجود
ندارد كه به فرماندهی از بالا و واگذار كردن همه
جنبههی برنامهریزی به مقامات مركزی احتیاج داشته
باشد. چنین چیزی به دلیل نفوذ منافع خاص
دیوانسالاری و قدرت بیش از حد دولت اتفاق
ميافتد. برنامهریزی اگر بری مردم باشد بید آنها
در تصمیمگیريهیش شركت داشته باشند. برنامههی
منطقهها، شهرها و شهركها نیاز به مشاركت فعال
مردم محلی، كارخانجات و فروشگاهها در شوراهی
كارگری و مردمی دارد.
برنامه كلی ــ بویژه در مورد
توزیع امكانات مالی میان كالاهی مصرفی و
سرمیهگزاری ــ نیاز به مشاركت مردم دارد. بری ین
كار هم، مردم بید واقعیتها را بدانند و ین شیوه
سادهی بری آگاهسازی آنها و شركتشان در تصمیم
گیری هی بنیانی است.
5ــ ساختن جامعهی سوسیالیستی
به قول دانیل سینگر:
«نیاز به مانیفست نوینی داریم. نه
یك طرح كلی و نه برنامهی جزء به جزء بلكه یك
پروژه، یك بینش بری جامعهی متفاوت و اثبات ینكه
تاریخ به پیان نرسیده و یندهی فراسوی سرمیه وجود
دارد.» (مانتلی ریویو ــ مه 1998)
الف ــ هدفهی بنیانی سوسیالیسم
داشتن یك رشته یده آلها، و
رویاهی ناكجاآبادی كار آسانی است. اما پیشبینی
ینكه یك جامعه سوسیالیستی واقعی ــ جامعهی
انسانی، از نظر محیط زیست سالم، تعاونی،
برابريطلب و دموكراتیك ــ چگونه خواهد بود ممكن
نیست. رویاها را بید با امكانات مادی و منابع
انسانی و طبیعی، فرهنگ و خواستهی مردم انطباق داد
و از طریق مبارزهی طولانی مدت به آن واقعیت
بخشید. جامعه نوین اگر قرار است سوسیالیستی باشد
در راستی الگوهی ابداع شده از سوی روشنفكران و
احزاب ساخته نخواهد شد. سوسیالیسم بنا به سرشتاش
بید توسط مردم و در تطابق با خواستهی آنها ساخته
شود. ین جامعه بید نتیجه تصمیمگیريهی مردم و در
سازش با امكانات مادی و انسانی قابل دسترس و در
تطابق با فرهنگ در حال پیشرفت مردم باشد. در ینجا
ميخواهیم نظر خود را درباره اصولی بیان كنیم كه
ميتواند به برپائی دنییی بهتر كمك كند:
1ــ از میان بردن سلطهی انسان بر
انسان و استثمار انسان از انسان
2ــ رفع نیاز فقیرترین،
ستمدیدهترین و مورد تبعیض قرار گرفتهترین توده
مردم بید در اولویت نخست و تعیینكننده قرار گیرد.
3ــ رعیت ین حداقل حقوق بنیانی
بری همه مردم: سه وعده غذی كافی در روز، داشتن
شغل، سرپناه مناسب، آموزش مناسب، خدمات پزشكی و
محافظت از سالمندان و معلولان.
4ــ اقدامات جدی در جهت رفع تبعیض
نژادی، دینی و قومی دستكم از طریق جبران واقعی و
قطعی ین تبعیضها.
5ــ كنترل كارگری بر كارخانهها،
مزارع و موسسات تعاونی و اشتراكی
6ــ چرخیدن كارها و مشاغل بین
كارفرماها و كارگران و بین كارگاهها و بخشهی
مختلف فعالیت هی اجتماعی.
فرض بر ین است كه بری كارآئی
جامعه، كارخانه و اداره به تقسیم كار شدید نیاز
دارد. در حالیكه مسئله مهم كوشش در كاهش تقسیم كار
است چرا كه تقسیم كار اختلاف میان مردم را تداوم
ميبخشد. صرفنظر از سختی كار پشت تسمه نقاله یا پی
كامپیوتر، تقسیم كار به یجاد سلسله مراتب كمك
ميكند. مدیران ميتوانند یاد بگیرند كه كارگر
بودن یعنی چه و كارگران نیز ميتوانند فراگیرند كه
مدیران چه ميكنند و بدین ترتیب خطر برقراری
همیشگی سلسله مراتب كاهش ميیابد (چه گوارا موقعی
كه رئیس بانك مركزی كوبا بود، ماهی یك هفته به
عنوان كارگر معمولی كار ميكرد).
7ــ تفاوت حقوق و دستمزدها از
بالاترین تا پائینترین مشاغل بید كم باشد.
8ــ رفراندوم و فراخوانی مقامات و
رهبران بید به آسانی صورت گیرد.
9ــ سلطه و نفوذ یالات متحده بر
بقیه جهان بید برداشته شود. تمام پیگاههی نظامی
خارجی بید برچیده شوند. تمام دارائی هی انحصارات
آمریكیی در خارج بید به دولتهی مربوطه و یا
مستقیما به كارگران برگردانده شود. علاوه بر آن
بانكها و شركتهی بیمه و غیره آمریكیی بید از ین
كشورها برداشته شده و تمام وامهی مقروض به یالات
متحده حذف شود.
10ــ وحدت میان انسان و طبیعت بید
دوباره برقرار شود. ین كار، شیوه جدیدی از رویكرد
در تمام فعالیتها میطلبد ـ در كارخانهها، در
كشتزارها، در حمل و نقل و در خانهسازی. با حفظ
اصول حفظ محیط زیست بر پیه ویژگيهی یك سیستم بوم
شناسی قدرتمند، طرح راههی جدیدی امكانپذیر
ميشود كه در آن فعالیتهی انسانی كم خطر و در
اشتراك مساعی با طبیعت باشد و حتی كیفیت محیط زیست
را بهبود بخشد. زندگی ميتواند در هماهنگی با
طبیعت، ادامه یابد، طبیعتی كه زندگی ما وابسته به
آن است و ین همه نعمات ملموس و غیرملموس به ما
ارزانی ميدارد. جامعه ميتواند كوشش كند خدمات
بیشمار سیستمهی طبیعی را كه به موجودات روی زمین
از جمله انسان زندگی ميبخشند حفظ كرده و ارتقاء
بخشد ــ سیستمهی آب سالم و تمیز (آبهی زیرزمینی،
آب شیرین روی زمین و اقیانوسها) هوی تمیز و خاك
بارور و غیر آلوده. غذا را طوری ميشود تولید كرد
ــ با رفتار انسانی با حیوانات ــ كه بهزیستی
انسان و محیط زیست حفظ شود. منابع طبیعی تجدیدپذیر
را ميشود طوری كنترل كرد كه هم ین منابع و هم
محیط زیست حفظ شوند. بری انواع موجودات در معرض
خطر میتوان زیستگاه مخصوصی به وجود آورد و نسل
آنها را گسترش داد.
ب: قدرت گیری مردم
یكی
از بزرگترین مشكلات دوران گذار سوسیالیستی و
دگرگونی اجتماعی ین است كه در فریند انتقال قدرت
طبقاتی به مردم، ساختار سلسله مراتبی جامعه را
چگونه ميتوان از میان برد. در دسترسی به نعم مادی
(خانه، اتومبیل، آموزش، خدمات پزشكی و غیره) یك
باره نميتوان به برابری واقعی دست یافت. بر آوردن
همه نیازهی بنیانی مردم احتیاج به زمانی طولانی
دارد. از سوی دیگر حركت به سوی برابری واقعی را
بید بی درنگ آغاز كرد.
همانطور كه قبلا اشاره شد روشنفكران و متخصصان
نميتوانند نقشهی بری جامعه جدید طرح بریزند. ین
كار بید به دست مردم انجام شود. اما یك سلسله اصول
بری تعیین اولویتها ميتوان پیشنهاد كرد. مهمترین
موضوع عبارت از رفع نیازهی ابتدیی فقیرترین مردم
از جهت مسكن، غذا، آموزش و خدمات پزشكی است. اما
جزئیات ینكه نیازهی بنیانی چیست بید توسط مردم
تعیین شود. مسائل متعدد دیگری نیز به بحث و گفتگو
توسط بخش وسیعی از مردم نیاز دارد. از جمله ینكه
شهرها چگونه طرحریزی شود تا بیشتر قابل زندگی
باشند، چه نوع وسائط نقلیه عمومی (محلی، منطقهی،
ملی و بینالمللی) مورد نیاز است و غیره. چنانچه
مسائلی از ین نوع باز نشوند و مورد بحث قرار
نگیرند، مردم هرگز به سطح دانش لازم (و آگاهی نسبت
به مسائل) نخواهند رسید و تجربه كافی بری حل مسائل
پیدا نخواهند كرد تا بتوانند قدرت را به دست گرفته
و جامعه نوینی بر پا سازند.
اگر
مشاركت ــ كه احتمالا از طریق كارگران منتخب و
شوراهی مردمی است ــ به معنی انتقال واقعی قدرت
تصمیمگیری در تمام زمینههی مهم نباشد، در ین
صورت محتوی واقعی نخواهد داشت. در سرمیهداری آنچه
مردم از آن محروم شدهاند همانا قدرت تصمیمگیری
است. در "دموكراسی"هی [سرمیهداری]هر چهار یا پنج
سال به مردم اجازه داده ميشود قطعه كاغذی در
صندوق ری بیاندازند یا اهرمی را پیین بكشند و یا
تكمهی را فشار دهند و سپس آنها و منافعشان تا
انتخابات بعد فراموش شود. بنابر ین رها كردن نظریه
به دست گرفتن قدرت دولتی و پیه هی اجتماعی ــ
اقتصادی و پیوندهی فرهنگياش چیزی نیست جز رها
كردن یده به وجود آوردن بدیلی واقعی. بنابر ین
شعار "جهانی فكر كن، محلی عمل كن" و جدا كردن
تصنعی "جامعه مدنی" و "دولت" و در برابر هم قرار
دادن آنها ــ و فعالیت از طریق "سازمانهی
غیردولتی" بری پیاده كردن پروژههی "ارزشمند" ــ
ميتواند مردم را به ین فكر گمراهكننده بكشاند كه
جامعه دارد به طور واقعی و هدفمند تغییر ميدهد.
چنین كوششهیی كه جدا از مبارزه بزرگتر بری به دست
گرفتن قدرت دولتی انجام ميشود، در حالی كه
ميتواند اصلاحاتی ناچیز در ینجا و آنجا به وجود
آورد، محكوم به یجاد تغییرات كوچكی است كه تاثیر
مجموع آنها هرگز نميتواند موجب دگرگونی جامعه
شود.
قدرتگیری مردم بید شامل همهی زمینههی اجتماعی
در تمام سطوح باشد. از ین رو كلید چنین قدرتگیری
ــ در مقیسه با اجازه شركت در انتخابات از راه لطف
و مرحمت (كه البته شمار زیادی از آن هم محروم
ميشوند) ــ ین است كه بید حین مبارزه و پیش از
آنكه دگرگونی انقلابی صورت گرفته باشد، آغاز گردد.
قدرتگیری، حین تجدید بنی جنبش سوسیالیستی،
تودهگیر و رادیكال ميتواند تحكیم گردد؛ جنبشی كه
سمتگیرياش به سوی استقرار بدیل قدرتمندی در
برابر نظام اجتماعی سرمیه است. پس از دگرگونی
انقلابی، قدرت خودمختار مردم از طریق دخالت فعال
تودهها، چه به طور مستقیم و چه غیرمستقیم، در
حوزههی اجتماعی ــ اقتصادی و سیاسی، با یستادگی و
به چالش گرفتن نیروها و نهادهی جامعه نوین استوار
ميگردد. شوراهی كارگری ميتوانند با مدیران سطح
بالا كار كنند، در صورت لزوم مدیران جیگزین را
انتخاب كنند و در مورد فریند كار، شریط كار و
برنامههی ینده به صورت همكاری متقابل و پویا با
مدیریت، مشاركت فعال كنند. سمتگیری ین روند بید
به طرف انتقال قدرت از دولت به مردم باشد و نقش
دولت به تدریج اما پیگیر كاهش یابد.
ینكه
ین كار چگونه ميتواند صورت گیرد بید مورد بحث و
گفت و گو قرار گیرد. و اما در مورد یالات متحده،
قدرتگیری افریقیی تبارها، لاتینيها و فقرا به چه
معنیی ميتواند باشد و چگونه ميتواند پیاده شود؟
به طور مثال در نظر بگیرید كه حین گذار انقلابی به
سوسیالیسم گتوی یك شهر بخواهد به محلهی انسانی و
راحت تبدیل شود ــ با آپارتمانهی خوشیند، هوی
تمیز و وسیل تفریح خوب و غیره. ین كار در واقع
چگونه صورت ميگیرد؟ زمین را مصادره كنیم؟ در آن
صورت یا خانههیی كه بری اهالی ین محله، در فاصله
میان خراب كردن زاغهها و ساختن خانه جدید تهیه
ميشود مناسب هستند؟ مردم را چگونه ميتوان درگیر
ین برنامه كرد؟ با شركت در طرحریزی فضی دلخواه
داخل و خارج محل زندگی و دخالت در ین كه كل پروژه
چگونه بید طرح و برنامهریزی شود؟
بزرگترین چالش عبارت از اختیار دادن به فقیرترین و
ستمدیدهترین بخشهی قربانی تبعیض است. اعتقاد به
اختلاف نژادی، جنسی، قومی بخش جدیی ناپذیری از
تعصبات بخش صاحب امتیاز و ثروتمند جامعه با آنهیی
است كه فكر ميكنند بخشی از آن هستند. بدون توجه
دائم به تغییرات بنیادی در سیستم، رابطه سلطه و
تابعیت برقرار خواهد ماند. به طور مثال، در حالی
كه به دنبال تغییرات قانونی كه توسط مبارزات حقوق
مدنی دهه 1960 به وجود آمد، شریط سیاهان در یالات
متحده بهبود پیدا كرد، هنوز هم تبعیض علیه آنها
وجود دارد و شریط و چشم انداز اقتصادی آنها بسیار
بدتر از سفیدپوستان است. دستیابی به برابری بری
اقلیتهیی كه مورد تبعیض قرار گرفتهاند شید نیاز
به نوعی كمك "مافوق" به آنها داشته باشد. شید هدف
بتواند ین باشد كه درصد شركت آنها در مدارس،
دانشگاهها، مشاغل و مدیریت در تمام سطوح دولتی
بیش از درصد آنها از جمعیت كشور باشد. وارد شدن در
جزییات ممكن نیست زیرا كه راه رسیدن به هدف بید
توسط آنهیی ابداع شود و هموار و پیاده گردد كه
مورد تبعیض قرار گرفتهاند. آنان بید توان رفتن
به سمت و سویی را داشته باشند كه خواهانش هستند.
ج: اهداف سوسیالیستی و
برنامه ریزی
اهداف بنیانی سوسیالیسم كه در بالا شرح داده شد
نیاز مبرم به برنامهریزی مركزی دارد ــ زیرا بر
سر راه رسیدن به همهی اهداف، به طور همزمان از
نظر امكانات مادی محدودیت وجود دارد. از ین رو
اولویت ها بید تعیین شود ــ و ین مسئلهی سیاسی
است كه مردم بید در آن مشاركت داشته و نظراتشان
جدی گرفته شود: راجع به ینكه چه بید تولید كرد و
بری چه كسانی؟ به علاوه تهیه مواد خام، قطعات،
ماشینها و نیروی كار به هماهنگی طبق اولویتهی
مورد توافق نیاز دارد. شروع فعالیت كارخانههی
جدید و گسترش كارخانههی قدیم نیز بید با ادامه
تولید در كارخانجات قدیمی هماهنگ گردد.
برنامهریزی مركزی به ین معنا نیست كه هر پیچ و
مهره زیر نظر مقامات مركزی باشد. برنامهریزی
مركزی الزاما نیاز به حذف برنامهریزی منطقهی
ندارد، اما به معنی هماهنگ ساختن برنامههی
منطقهی و یا محلی با برنامه بزرگتر (ملی) است.
صرف نظر از آنكه هدفها در ابتدی كار چه باشد، در
صورت عدم شركت فعال مردم، اكثر اصولی كه قبلا
پیشنهاد شد، بویژه از جهت استراتژی بنیانی و تغییر
در روشهی برنامهریزی، به انحراف كشانده شده و یا
مورد سوءاستفاده قرار خواهد گرفت.
بیشترین خطر بالقوه از جهت ظهور جنبههی زیان بار
زمانی به وجود ميید كه مدیریت برنامهریزی به دست
دیوانسالارانی بیفتد كه سخت به مقام خود
چسبیدهاند. اگر قرار است مردم مشاركت داشته و
درگیر باشند بید به تمام واقعیتها و تحلیلها و
برنامههی آلترناتیو دسترسی داشته باشند. به ین
دلیل و به خاطر پیشبرد توسعه انسانی و فرهنگی به
آموزش بزرگسالان بید توجه زیادی معطوف شود. اگر
قرار است مردم بر سرنوشت خود حاكم شوند و به طور
هدفمندی در تصمیمگیری شركت كنند در آن صورت نیاز
به داشتن وسیل فراگیری بیشتر درباره ارزیابی
برنامههی پیشنهادی، چه درازمدت و چه كوتاه مدت
دارند. آموزگارانی كه دست اندركار آموزش بزرگسالان
هستند بید به توانیی كارگران به فراگیری باور
داشته باشند. هری مگداف در دیدار سال 1974 خود از
چین شاهد نمونهی شوق برانگیز از ین نوع بود. او
در دیدار از كارخانهها اغلب از كارگران درباره
وضع مدرسهشان ميپرسید و به او ثابت شد كه ین،
پرسش بی ارزشی نبوده است. یكی از ین كارخانهها
بویژه از ین جهت چشمگیر بود. در ین كارخانه ابزار
ماشینی پیچیدهی ساخته میشد كه ميتوانست انحنی
ظریف و بسیار دقیقی در فلزات به وجود آورد. در
پاسخ به كنجكاوی هری مگداف در ین مورد، او را به
كلاس درس بزرگی بردند كه تمام صندليهی آن توسط
كارگرانی با لباس كارگری و آستینهی بالازده پر
شده بود كه سخت مشغول یادداشتبرداری در دفترچه هی
خود بودند. آموزگار داشت روی تخته سیاه به آنها
ریاضیات پیشرفته و استفاده از دیفرانسیل نسبی درس
ميداد.
در
حالی كه درباره برنامهریزی سوسیالیستی به مفهوم
كلی آن بحث ميكنیم بید آگاه باشیم كه از میان
بردن بیكاری پروژه غول آسیی خواهد بود. در یالات
متحده، شمار عظیمی، شید بیش از نیمی از نیروی كار
در ابتدا بیكار خواهد ماند. عملا همهی دلالان و
كار چاق كن ها ــ جز آنها كه در مغازهها كار
ميكنند ــ اضافی خواهند بود. در صورت نبود رقابت
میان تولیدكنندگان، نیازی به دلال و كار چاق كن
نیست. تا آنجا كه وظیفهی دلالها مطلع ساختن
خریداران از فرآوردهها و خدمات فروشنده است، ین
كار ميتواند توسط انتشار كتابچه یا اوراق لازم
انجام شود. علاوه بر آن با حذف بورس سهام،
بنگاههی تبلیغات تجاری، شركتهی بیمه و بخش دلالی
و تبلیغاتی كارخانجات صنعتی، كارمند بری ین كارها
هم لازم نیست.
بر
سر تمام ین افرادی كه قبلا به كارهی غیرسازنده
مشغول بودهاند چه خواهد رفت؟ مشاغل فراوانی بری
رفع نیازهی اجتماعی در آموزش و پرورش، خدمات
پزشكی، مهد كودك، خدمات فرهنگی (تئاتر، نویسندگی و
ورزش) و غیره به وجود خواهد آمد. به علاوه ساعات
كار روزانه ميتواند كاهش یابد و تعطیلات
طولانيتری داده شود. اما ین كار نیاز به
برنامهریزی محلی و مركزی دارد. ین مسئله در
كشورهی پیرامونی كه شمار بیكاران یا كارگران موقت
بسیار زیاد است پیچیدهتر هم ميشود. پس از یك
دگرگونی انقلابی چگونه ميتوان ین همه انسان را
مشغول كار سازنده كرد؟ تردیدی نیست كه بسیاری
نیازهی اولیه و بنیادی ــ از جهت غذا، مسكن،
آموزش، نگهداری كودكان و بهداشت بید برطرف شود و
بری ین كار به شمار زیادی كارگر جهت سازندگی و
تولید نیاز خواهد بود. دهقانان بی زمین نیاز به
زمین خواهند داشت و زارعین خرده پا نیاز به
فرآوردههی لازم بری كشت محصولات و دامداری دارند.
برآوردن ین نیازها و یجاد كار بری برپا ساختن
اقتصادی در خدمت مردم نیاز به برنامهریزی دارد.
د ــ نیازها، خواستها و
محدودیتها
در
دوران گذار به سوسیالیسم نیازهی مردم و امكانات
مادی بید دائم با یكدیگر هماهنگ شوند. حتی در
كشورهی ثروتمند امكانات موجود محدودند ــ بسیاری
از خواستهی همگانی (كه اغلب از طریق تلاشهی
شبانهروزی تبلیغات نظام سرمیهداری به وجود آمده
است) برآوردنی نیست. بنابر ین مردم بید طوری تغییر
كنند كه پیامدهی متعادل كردن نیازها و امكانات را
درك كنند. یجاد دگرگونی در بخش وسیعی از مردم آسان
نیست و فضا بری تغییر بید با گریشهی فرهنگی جور
درید. اما تغییر از اصل رقابت به همكاری و از
فرهنگ علاقه به كالا به خواستن شیوه زندگی متفاوت،
بری مردم كاری غیرممكن نیست.
هدف
كلیدی جامعه سوسیالیستی، بالا بردن سطح زندگی همه
بشریت است تا مردم بدون رنج بردن از گرسنگی،
بیماری و محرومیت، زندگی راحتی داشته باشند. بری
تحقق بخشیدن به چنین هدفی در سطح جهانی، بسیاری از
ثروتمندان ممكن است ناچار باشند رویاهی خود را بری
زندگی مجلل را رها ساخته و از آرزوهی برانگیخته
شده توسط قشر ثروتمند و بیكاره و چشم و هم چشمی با
آنان دوری گزینند. "ساده زندگی كن تا دیگران هم
لااقل بتوانند زندگی كنند" در جامعه سوسیالیستی
ینده اهمیت به مراتب بیشتری از جوامع سرمیهداری و
ثروتمند معاصر پیدا خواهد كرد. جامعهی كه نیازهی
بنیانی و انسانی همه مردم را ــ از جهت غذا، لباس،
مسكن، آموزش، خدمات پزشكی، آزادی بیان و استراحت
فكری ــ به اندازه كافی فراهم كند، هدف خود از
تولید و تصمیم گیری درباره استفاده از امكانات
مادی را به شیوهی انجام ميدهد كه به طور اساسی
با شیوه سرمیهداری متفاوت است. به گفته اسكات و
هلن نیرینگ (S.H.Nearing)
"خوب زندگی كردن" نیاز به كلی كالاهی زیادی و
اسباب و وسیل اضافی ندارد. اما دستیابی به سطح
معقولی از امنیت و راحتی از جهت احتیاجات بنیانی
بری افراد مسئلهی ضروری است. از آنجا كه مردم وقت
بیشتری بری شركت در فعالیتهی فرهنگی و عمومی،
سرگرمی ها و علائق فرهنگی فردی دارند و فرصت بری
آموزش در تمام طول زندگی وجود دارد، زندگی مردم
غنی بیشتری پیدا ميكند. افزون بر آن احساس زندگی
جمعی و اشتراكی كه در بسیاری از جاهی جهان در اثر
رشد بی رویه شهرها و نوع منزل سازی كه نیاز به رفت
و برگشت در مسافتهی طولانی دارد از میان رفته
است، دوباره ميتواند در اثر معاشرت مردم با هم در
فریند دموكراتیك طرح، پیاده كردن و ارزیابی مجدد و
دائم محلات، مناطق و كشور، برقرار شود.
پیش
از انتقال به سوسیالیسم و حین آن بید بحثهی
گستردهی درباره مشكلات، نگرانی ها و اصول درگیرد.
در عین حال كه احتمالا سوسیالیسم در چارچوب هر
كشور صورت ميگیرد، هر حركتی به سوی سوسیالیسم
بید از دیدگاه جهانی مورد توجه قرار گیرد. مثلا
ین واقعیت دارد كه یالات متحده و دیگر كشورهی
مركزی سرمیه داری (كه 30 درصد جمعیت جهان را تشكیل
ميدهند) وسیل تامین زندگی راحتی بری همهی افراد
كشور خود دارند و جامعه سوسیالیستی در ین كشورها
ميتواند به آن تحقق بخشد. اما وضعیت بقیه جهان چه
خواهد بود؟ بخشی از ثروت كشورهی مركزی در اثر
روابط امپریالیستی، از كشورهی پیرامونی بیرون
كشیده شده و اقتصاد كشورهی مختلف جهان به واسطهی
تجارت و سرمیهگذاری به هم پیوند دارند. از ین رو
اگر یكی از كشورهی مركزی سوسیالیستی شد، ین رابطه
چگونه بید تغییر كند؟ و در مورد خیل محتملتری اگر
كل یك منطقه پیرامونی (به طور مثال آمریكی لاتین)
به سوی سوسیالیسم رود چه رابطهی برقرار خواهد شد؟
تجارت خارجی باز هم بسیار پر اهمیت خواهد بود.
بعضی مناطق منابعی دارند كه جاهی دیگر ندارند.
برخی كشورها نوعی صنیع دارند كه دیگر كشورها
ندارند. همانطور كه تجارت و روابط متقابل میان
مناطق شهری و روستیی برپیه اصولی قرار دارد، تجارت
خارجی نیز بر پیه و مبنیی قرار دارد. پس تجارت
برپیه چه اصول و قوانینی بید صورت گیرد؟
یا
بید برپیهی معامله به مثل مانند جوامع پیشین
باشد؟ و اگر یالات متحده سوسیالیستی شد سرنوشت
روابط آن با دیگر كشورها و ملتها چه خواهد شد؟ یا
باز هم در مرز مكزیك ماموران با سگها و
تفنگهاشان جلو مهاجران مكزیكی و آمریكی مركزی را
خواهند گرفت یا از آنها استقبال خواهند كرد؟
اگر نیازمنديهی مربوط به مواد اولیه لازم و
تولیدات (Input-output)
در یالات متحده را در زمینه هیی كه اطلاعات مربوطه
موجود است مطالعه كنیم تخمین ینكه مصالح و مواد
لازم بری ترمیم نظام چیست ممكن خواهد بود. امكانات
مادی لازم بری رفع نیازهی همهی مردم كشور در سطح
معینی ميتواند با مقادیر قابل دسترسی مقیسه شود.
اگر 20 درصد جمعیت كه در پیینترین سطح زندگی
هستند ــ آنها كه گرسنگی ميكشند یا در ترس از
گرسنگی به سر ميبرند؛ آنها كه نه مسكن كافی، و نه
فرصت دسترسی به آموزش كافی دارند و كودكانشان
مریضاند (مثل اپیدمی آسم در گتوهی شهرها) ــ
بخواهند به سطح زندگی مناسبی برسند نیاز به
امكانات مالی عظیمی است. یا (بری ین كار) فولاد،
آلومینیوم و فرآوردههی دیگر به اندازه كافی وجود
دارد؟
پاسخ
ميتواند ین باشد كه مثل جنگ دوم جهانی بید تولید
اتومبیلهی شخصی را بكاهیم. اما با احتمال زیاد،
حتی با وجود ثروت عظیم یالات متحده، انجام ین كار
ميتواند به ین معنا باشد كه از امكانات ماديی
استفاده كرد كه اكنون در اختیار اقشار نسبتا
ثروتمند قرار دارد تا بتوان زندگی مناسبی بری فقرا
درست كرد.
هـ ینده سوسیالیسم
مشكلات اجتماعی، اقتصادی و محیط زیستی وخیم جهان
جزو سرشت سرمیهداری است. بنابر ین سرمیهداری بید
جی خود را به جامعه و اقتصادی بدهد كه در خدمت بشر
باشد ــ جامعهی كه یجاد فضا بری نگهداری از سیستم
حفظ حیات روی كره زمین را الزام آور ميكند. آنچه
بیش از ین بیان شد اصول مسائل بنیادی و پیشنهادی
است كه حین برپیی جامعه سوسیالیستی بید مورد توجه
قرار گیرند. تجربه شوروی و چین نشان ميدهد كه
داشتن مردمی بسیج شده و آموزش دیده كه هم خواهان و
توانی به دست گرفتن قدرت باشند ــ مسائل بنیانی و
محدودیتها را درك كنند و بتوانند از رشد طبقه
دیوانسالار جدیدی جلوگیری كنند ــ كار آسانی نیست.
اما اگر بخواهیم امیدی به بهبود شریط شمار عظیمی
از مردم جهان كه ناامیدانه تحت سخت ترین شریط به
سر ميبرند داشته باشیم و در عین حال كره زمین را
به عنوان جیی قابل زیست حفظ كنیم بید یاد بگیریم
چگونه ین كار را بكنیم. ین كار نه تنها بری بشریت
اهمیت دارد بلكه بری انواع موجودات دیگر كه در
زندگی روی كره زمین با ما شریك اند و ینده شان به
طور تنگاتنگی با ینده ما وابسته است نیز مهم است.
ین
مقاله از مجله شهروند برگرفته شده است.
پانویسها:
1-William Brandon: The Last Americans: The
Indians in American Culture (New York: Mc Graw-Hill
1974) 4,6,242
2- C.H.CIppola, Guns and Sails in Early phase of
European Expansion 1400-1700 (Collins 1965).
3- Joan Robinson, Introduction to Rosa
Luxemburg; The accumulation of Capital (New
York: Monthly Review Press 1951) 28.
4-Gary Gardner & Brian Halwell, world watch
papar #150 : underfed and overfed (world watch
Institute, 2000)
www.worldwatch.org/pubs/paper/150/ html.
5-Mark Nord, Margaret Andrews & Steven Carlson;
Household food Insecurity in the united States,
2001, US. Department of Agriculture,
http//ers.Usda.gov/publications/Fanrr35/.
6-Fred Magdoff & Harry Magdoff. "Disposable
workers", Monthly Review, April 2004.
7- Samir Amin, "World Poverty, Pauperization &
Capital accumulation, Monthly Review, October
2003, and Fred Mogdoff. "A Precarious existence"
Monthly Review, February 2004.
8- "Changes in Household wealth in the 1980s and
1990s in the U.S" in Edward N.Wolff, ed,
International Perspectives on Household Wealth (Elgar
Publishing LTD, Forth coming).
9-"Wealt Gap Among Races Widens in recession" –
Associated press, Oct. 18, 2004.
10- 2005 Economic Report to the President.
http//www.gpoaccess.gov/eop/.
11- The Pentagon and Climate Change" Monthly
Review, May 2004.
12- Bill Meyers, "Welcome to Doomsday” New York
Review of Books 52, No 5 [March 24, 2005].
13- British Petroleum, Statistical Review of
World Energy 2004, (www.bp.com).
14- Mao Zedong, "On Khrushchev’s
Phony Socialism and
Its Historical Lessons for the world: Comment on
the open.
Letter of the Central Committee of the CPSU"
1964.
15- Karl Marx, Theses on Feuebach. 3rd Theses.
16- Prestroika and the Future of Socialism- Part
I & II
(March & April 1990)` "Are There Lessons to be
Learned"
(Feb- 1991); A Note on Market Socialism" (May
1995), and
Paul Sweezy, "Post Revolutionary Society" (New
York Monthly
Review Press 1980.
17- Moshe Lewin, Lenin’s Last Struggle (New
York, Monthly,
Review Press, 19803).
18- The U.S.S.R.in Figures for 1987 (Moscow:
Finansy I
Statistika 1988).
19- Nikolai Shmelev and Vladimir Popov, The
Turning Point
(Doubleday, 1989).
20- A.Maddison, The world economy: A Millenial
Perspective
(OECD, 1001).
21- Moshe Lewin, Political
undercurrents in soviet economic Debates (Prinston
University Press 1974)
22- Report on the work of the Government, 30
December 1964- as itted in: Maurice Meisner,
Mao’s China and After (Free Press 1986).
23- William Hinton, The great Reversal: The
Privatization of China, 1978-1989 (Monthly
Review Press 1990).
24- World Bank, China Quarterly Update, April
2005.
25- World Bank’s World development Index; Money
Income in The United States 2001 (U.S. senses
Bureau 2002).
26- A.R. Khan and C. Riskin, inequality and
poverty in China in the age of Globalization
(Oxford University Press).
|