معرفی کتاب
سه گزارهی نادرست سوسیالیستهای بازار
دوان ژونگ کیائو
·
سوسیالیسم بازار بحثی میان سوسیالیستها،
·
برتل اولمن
·
مترجم: بهزاد خواجیان
·
نشر اختران
فروپاشی سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی
سبب نشد که چپها در غرب ایمان خود را به
سوسیالیسم از دست بدهند. این موضوع از ظهور
سوسیالیسم بازار در میانهی دههی هشتاد آشکار
میگردد. اما سوسیالیسم بازار هنوز پذیرش عمومی
نیافته است. عدهای بر این باورند که "سوسیالیسم
بازار در عمل غیر ممکن، نامطلوب، و مطمئناً بدون
ارتباط با سوسیالیسم است".
(هیلل تیکتین، سوسیالیسم بازار، بحث میان
سوسیالیستها، ویرایش برتل اولمن، روت لج، 1988، ص
55). عدهای بر این اعتقادند که از جنبههای سیاسی
خوب است که سوسیالیسم بازار را به صحنه آورد، اما
حتی در بهترین حالت هم گزینهی دوم است، چرا که
استانداردهای سوسیالیستی در زمینهی عدالت در
توزیع و ارزش جامعه را بر آورده نمیسازد. (جی،
ای، کوهن، چرا نه سوسیالیسم- دستنویس چاپ نشده،
1988، ص 3- و 31) من در اساس با نظر اول موافقم .
من
در این مقاله تلاشهایم را برای روشن کردن و
انتقاد از سه گزارهی نادرست سوسیالیستهای بازار
متمرکز خواهم کرد. 1) کشورهای سرمایهداری
توسعهیافته نمیتوانند اقتصاد برنامهریزی که
توسط مارکس مطرح شد را به هنگام حرکت به سوی
سوسیالیسم اجرا کنند؛ 2) در هر جامعهی پیچیدهای
بدون اطلاعات فراهم آمده از بازار دانستن است که
چه و چگونه تولید شود غیر عملی و دشوار است، 3)
تولیدکنندگان و مدیران بدون وجود انگیزههای
بازار، تلاش جدی نخواهند کرد و فعالانه نوآوری
نمیکنند. امیدوارم که این مقاله بتواند یک نقطه
نظر جدید برای طرح یک طرح از سوسیالیسم ارائه کند.
یک
بخش مهم از سابقهی تاریخی ظهور سوسیالیسم بازار،
فروپاشی سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای شرقی
است. میتوان ظهور آن را از بعضی جهات ناشی از
واکنش به دلایل این فروپاشی دانست.
از
نظر سوسیالیستهای بازار، اشکال متنوعی از
سوسیالیسم وجود دارد و شیوه سوسیالیسم شوروی تنها
یکی از آنهاست. براین اساس رومر میگوید: "به
روشنی شیوهی جامعهی سوسیالیستی شوروی مرده است،
اما این بدان معنا نیست که اشکال دیگر سوسیالیسم
باید به همراه آن دفن شوند."
آن
علت ریشهای که به شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی
و اروپای شرقی انجامید چه بود؟ پاسخ سوسیالیستهای
بازار آن است که این کشورها یک اقتصاد با
برنامهریزی متمرکز را عملی کردهاند. از این جا
آنها نتیجهی بعدی را اخذ میکنند که سوسیالیسم
بازار "تنها شکل سوسیالیسم است که در عصر کنونی
تکامل بشری، هم دست یافتنی و هم مطلوب است. اشکال
غیر بازار سوسیالیسم یا از نظر اقتصادی دست
نیافتنی هستند یا با هنجارهای ما نامطلوب، و
غالباً هر دو با هم". (2)
بنابراین وظیفهی سوسیالیستها "پیشنهاد و دفاع از
یک مدل جدید است که تواناییهای سیستم بازار را با
تواناییهای سوسیالیسم ترکیب کند."(3) در
نتیجهگیری بالا، دو اصطلاح مهم اما حیاتی وجود
دارند که به خصوص نیازمند توضیحاند:1) اصطلاح
"اشکال غیر بازاری سوسیالیسم" نه تنها شامل اقتصاد
برنامهریزی اتحاد شوروی و اروپای شرقی، بلکه آن
چه که توسط مارکس تشریح شد نیز میشود، زیرا
سوسیالیستهای بازار اغلب تاکید میکنند که
مارکسیسم قرن نوزدهم شامل محکومیت عمومی بازارها
بود، از این جا میتوان منشاء برنامهریزی فراگیر
اقتصادهای نوع شوروی را ردیابی کرد."(4) اصطلاح
"در عصر کنونی تکامل بشری" به معنای آن است که
اشکال غیربازاری سوسیالیسم" یا از نظر اقتصادی دست
نیافتنی و یا از نظر هنجاری نامطلوب" هستند، نه
تنها در کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی (سابق)
مانند اتحاد شوروی و آن دسته از کشورهای اروپای
شرقی، بلکه هم در کشورهای پیشرفته سرمایهداری
مانند بریتانیا و ایالات متحده بنابراین اولین
گزاره به طور ضمنی در این نتیجهگیری نهفته است.
بدون
شک درست است که شکست سوسیالیسم در اتحاد شوروی و
اروپای شرقی دقیقاً به اقتصادهای برنامهریزی
متمرکزشان مربوط بود. با این حال معمای قضیه در
این حقیقت (که توسط سوسیالیستهای بازار مورد
تاکید قرار میگیرد) قرار ندارد، بلکه در آن است
که آیا گزارهی اول را میتوان از آن نتیجه گرفت.
با تحلیل دقیق نشان خواهیم داد که این گزاره از
نظر منطقی کاملاً غیر مشروع است.
اولاً اقتصاد برنامهریزی شدهی متمرکز که در
اتحاد شوروی و اروپای شرقی اجرا شد توسط مارکس
بیان نشده بود و بنابراین، این شکستها نمیتواند
ثابت کند که نظر مارکس هم محتوم به شکست است.
از
نظر ماتریالیسم تاریخی مارکس، تکامل شکلبندی
اقتصادی جامعه فرآیندی از حرکت پیشرونده از
اقتصادهای طبیعی پیش سرمایهداری به اقتصاد کالایی
سرمایهداری (یعنی اقتصاد بازار) و سپس به اقتصاد
و برنامهریزی کمونیستی (که سوسیالیسم اولین مرحله
آن می باشد)است. اقتصاد طبیعی، اقتصاد بازار و
اقتصاد برنامهریزی شده به ترتیب نمایندهی مراحل
مختلف تکامل اقتصادی جامعه هستند. اقتصاد بازار از
تکامل بالاتر اقتصاد طبیعی بر میخیزد، به همین
سان اقتصاد برنامهریزی از تکامل عالیتر اقتصاد
بازار بیرون میآید.
مارکس بارها تاکید کرد که پیشفرض تاسیس یک اقتصاد
برنامهریزی شده، توسعهی کامل اقتصاد بازار است.
آیا این پیشفرض در اتحاد شوروی و اروپای شرقی بر
آورده شد؟ به روشنی نه. بگذارید اتحاد شوروی را به
عنوان نمونه در نظر بگیریم.
روسیه قبل از انقلاب اکتبر کشوری بود که در آن
اقتصاد طبیعی نقش غالب را بازی میکرد، اگر چه
اقتصاد بازار تا حد معینی تکامل پیدا کرده بود. در
اولین روزهای پس از انقلاب اکتبر، لنین تلاش کرد
اقتصاد بازار را حذف کرده، یک اقتصاد برنامهریزی
شده را تاسیس کند اما به زودی شکست خورد. تجربه
به او فهماند که پرش از مرحلهی توسعهی کامل
اقتصاد بازار و تاسیس مستقیم یک اقتصاد
برنامهریزی شده در روسیه، جایی که اقتصاد دهقانی
خرد هنوز عامل مسلط در تولید ملی بود، ناممکن است.
به این دلیل او سیاست اقتصادی نوین (نپ) را
پیشنهاد کرد که بر اساس این ایده بود که تنها از
طریق واسطهی اقتصاد بازار سرمایهداری دولتی
میتوان سوسیالیسم را در روسیه مستقر ساخت. اما نپ
لنین واقعاً انجام نشد چرا که او خیلی زود مٌرد و
روسیه با انواعی از شرایط استثنایی در خانه و در
خارج رو به رو شد. در اواسط دهه 30، هنگامی که
تولید دهقانی هنوز ابعاد قابل توجهی داشت و اقتصاد
بازار توسعهی کامل پیدا نکرده بود، استالین با
زور شیوهی شورایی اقتصاد برنامهریزی شدهی
متمرکز را تاسیس کرد. از آن جا که اقتصاد
برنامهریزی شده آن گونه که توسط مارکس بیان
گردید، در اتحاد شوروی سابق وجود نداشت، هرتلاشی
برای برابر دانستن شیوه شوروی با روش مارکس، یعنی
آنها را به هم وصل کردن و استفاده از شکست اولی
برای استنتاج خطا بودن دومی غیر مشروع است.
دوم
این حقیقت که کشورهای نسبتاً توسعه نیافتهای
مانند کشورهای اتحاد شوروی سابق و اروپای شرقی
نمیتوانستند اقتصاد برنامهریزی شدهی مارکس را
متحقق کنند را نباید به این معنا فهمید که کشورهای
سرمایهداری توسعه نیافته هم نمیتوانند. مطابق با
ماتریالیسم تاریخی مارکس، اقتصاد طبیعی، اقتصاد
بازار و اقتصاد برنامهریزی، سه نوع شکلبندی
اقتصاد جامعه هستند. هر یک بر اساس یک مرحلهی
معین تکامل نیروهای مولده قرار دارد. اقتصاد طبیعی
با نیروهای مولده در سطح پائین، اقتصاد بازار با
نیروهای مولده در سطحی بالاتر، و اقتصاد
برنامهریزی با نیروهای مولده در سطحی باز هم
بالاتر همخوانی دارد."هیچ نظم اجتماعی هرگز قبل
از آن که همهی نیروهای مولدش که هنوز امکان رشد
دارند، تکامل پیدا نکرده باشند، از بین نمیرود؛ و
روابط جدید و عالیتر تولید قبل از آنکه شرایط
مادی ظهورشان در رحم خود جامعهی کهن بالغ
نشدهاند، هرگز ظاهر نمیگردند." (مارکس "مقدمه"
سهمی در نقد اقتصاد سیاسی).
سطح
نیروهای مولده هنگام بنای اقتصاد برنامه ریزی شده
در اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی نسبتاً
پائین بود. چیزی که با سطح نیروهای مولده در آن
زمان سازگار بود نه "نظم اجتماعی" اقتصاد
برنامهریزی شده، بلکه "نظم اجتماعی" اقتصاد بازار
بود. بنابراین اقتصاد برنامهریزی شده باید با قهر
بنا میشد و اگر چه دستآوردهای عظیمی در روزهای
اولیه داشت (به واسطهی شرایط تاریخی خاص آن زمان،
به خصوص جنگ دوم جهانی)، شدت ناسازگاری بین
توسعهی نیروهای مولده و "نظم اجتماعی" خود را
زمانی آشکار کرد که اقتصاد وارد مرحله سازندگی
صلحآمیز شد. (به خصوص بعد از دههی1960) شکست
بعدی آن و حرکت کنونی به سمت اقتصاد بازار نشان
میدهد که چیزی که با سطح موجود نیروهای مولده
اتحاد شوروی و اروپای شرقی سازگار بود نه اقتصاد
برنامهریزی شده بلکه یک اقتصاد بازار بود. در
جایی که نیروهای مولده تا آن جا تکامل یافتهاند
که روابط اقتصاد بازار به مانعی در برابر تکامل
بیشتر بدل شدهاند، میتوان آنها را با اقتصاد
برنامهریزی جایگزین کرد.
سطح
نیروهای مولده کشورهای سرمایهداری توسعه یافته به
وضوح بالاتر از سطح آنها در اتحاد شوروی و اروپای
شرقی است. در کشورهای سرمایهداری پیشرفته، اقتصاد
بازار به مانعی در تکامل بیشتر نیروهای مولده بدل
شده است. از یک طرف این موضوع خود را در همهی
انواع مسائل اقتصادی و اجتماعی در این کشورها
مانند توزیع نابرابر ثروت، عدم اشتغال، بحران
اقتصادی، و آلودگی محیط زیست مینمایاند که همگی
به حضور اقتصاد بازار وابستهاند و از طرف دیگر در
تکامل انواعی از عناصر اقتصادی غیر بازاری یا نیمه
بازاری یا عناصر اجتماعی مانند سهم بخش عمومی،
برنامهی هدایت دولتی، دخالت دولت در اقتصاد،
پروژههای رفاهی متنوع و غیره جلوهگر میسازد.
این به معنی آن است که این کشورها تا حد زیادی
دارای پیششرطهای تحقق برنامهریزی اقتصادی مورد
نظر مارکس هستند. بنابراین موضوع روش تحقق
سوسیالیسم مسئله چگونگی تداوم و تکامل اقتصاد
بازار نیست، بلکه چگونگی محو اقتصاد بازار و
پویایی یک اقتصاد برنامهریزی قدم به قدم است.
فارغ از این که سوسیالیستهای بازار با ماتریالیسم
تاریخی مارکسیسم موافق باشند یا نه، دو حقیقت را
نمیتوانند انکار کنند: 1) اقتصاد برنامهریزی
اعمال شده در اتحاد شوروی و اروپای شرقی چیزی که
مارکس میگفت نبود ؛2) سطح نیروهای مولد اتحاد
شوروی و اروپای شرقی زیر سطح تکامل کشورهای
سرمایهداری بود. در پرتو این دو حقیقت، روشن است
که به نتیجهگیری آنها نمیتوان رسید و بنابراین
گزارهشان تماماً نامشروع است.
گزارهی دوم: در هر جامعهی پیچیدهای، بدون
اطلاعات بازار دانستن این که چه چیزی و چگونه باید
تولید شود غیرعملی و دشوار است. این گزاره اساساً
از شکست اقتصاد برنامهریزی در اتحاد شوروی و
اروپای شرقی به دست آمده است. دیوید شوایکارت خاطر
نشان میسازد؛ اقتصاد شوروی و اقتصادهایی که بر
اساس اقتصاد شوروی مدل سازی شدند همیشه از مشکلات
ناکارآمدی رنج میبردند، این مشکل با تکامل
اقتصادی به طور مداوم بدتر شد. مشکل اطلاعات که به
هنگام تولید نسبتاً کم کالاها، زمانی که کمیت از
کیفیت اهمیت بیشتری دارد، قابل حل است، هنگامی که
کالاهای بیشتر و بهتری مورد نیاز است، غیر قابل
حل میگردند . بدون دلیل نیست که هر اقتصاد
برنامهریزی متمرکزی احساس اجبار کرده است که در
سطح معینی از تکامل به رفرمهای بازار دست زند. او
نتیجه میگیرد که "یک اقتصاد مدرن به وضوح
پیچیدهتر از آن است که بتواند در جزئیات
برنامهریزی شود."(5) دیوید میلر توضیح منسجمتری
ارائه میدهد.
"اگر
ما کارکرد علامتدهندهی بازار را نادیده بگیریم،
باید در جست و جوی راه دیگری برای هماهنگی
رفتارمان به عنوان تولیدکنندگان کالا و خدمات با
تقاضای مشتریان باشیم. ظاهرا سوسیالیستهای اولیه
بر این باور بودند که چیزی که نیازمند تولید است
به قدری روشن است که تنها مستلزم هماهنگی غیررسمی
است. شاید در یک جامعهی کوچک با نوع سادهای از
زندگی این کار ممکن باشد. اما اگر به یک جامعهی
صنعتی بزرگ فکر کنیم که میزان عظیمی کالا و خدمات
تولید میکند، تنها بدیل ممکن یک برنامهریزی
دولتی است ... یک آژانس برنامهریزی باید کار را
بین شرکتها توزیع کند، به هر شرکت بگوید چه چیز
را و به چه مقدار تولید کند، و کالاها و خدمات به
دست آمده را قیمتگذاری کند به طوری که عرضه با
تقاضا بخواند. بحثی طولانی در بارهی این که آیا
چنین مشکلاتی از لحاظ نظری قابل حلاند یا نه (به
اصطلاح بحث محاسبه) وجود داشته است".
حتی
اگر این مشکلات قابل حل باشند تجربهی عملی نشان
میدهد که اقتصادهای برنامهریزی شده در حقیقت
مشکلات زیادی در حل آنها دارند. هر چه اقتصاد
پیشرفتهتر باشد، عظمت کار بیشتر میشود چرا که
هر چه میزان محصولات افزایش یابد (و خود محصولات
پیچیدهتر شوند)، برنامهریزان برای کنترل تولید
به منظور تامین تقاضاهای مصرفکنندگان دچار مشکلات
فزاینده تری خواهند شد. بنابراین تجربهی آشنای
اقتصادهای اروپای شرقی ... عرضهی بیشتر و کمتر
بسیاری از اقلام، کیفیت پائین کالاها و غیره".(6)
کوتاه سخن، در هر جامعهی پیچیدهای دانستن این که
چه چیز و چگونه باید تولید شود مشکلی است که حل آن
بدون اطلاعات به دست آمده از بازار ناممکن است.
آیا
این گزاره قابل دفاع است؟ بگذارید در ابتدا معنی
دقیق آن را روشن کنیم. معنی "جامعهی پیچیده"
چیست؟(7) به معنی"یک جامعهی صنعتی است که میزان
عظیمی از کالاها و خدمات تولید میکند."(8) که
درآن"کالاهای بیشتر و بهتر مورد نیازند."(9)
بنابراین هم جامعهی سرمایهداری کنونی و هم
جامعهی سوسیالیستی که سوسیالیستهای بازار
میخواهند متحقق سازند، میتواند یک "جامعهی
پیچیده" نامیده شود، چرا که هر دو "پیچیده"اند.
سوسیالیستهای بازار البته از یک جامعهی
سوسیالیستی پیچیده صحبت میکنند. این اعتقاد که
"دانستن این که چه چیز و چگونه تولید شود، بدون
داشتن اطلاعات بازار مشکل غیر قابل حلی است" ابهام
دارد. اولاً به طور دقیق نمیگوید که برای چه
کسانی به شکلی غیر قابل حل دشوار است دانستن این
که چه چیز و چگونه تولید شود. این افراد را هم
میتوان به صورت آژانس برنامهریزی مرکزی که کل
تولید جامعه را کنترل میکند، یا اجتماعی از
جمعهای جداگانه با مدیریت مستقل درک کرد. منظور
سوسیالیستهای بازار کدام یک از اینهاست؟ باید
اولی مورد نظر باشد زیرا "بدون اطلاعات کسب شده از
بازار" به این معنی است که بازار وجود ندارد و
بنابراین اجتماعی از جمعهای جداگانه با مدیریت
مستقل وجود ندارد، بلکه یک آژانس بینالمللی وجود
دارد که تمام تولید جامعه را کنترل میکند. دوم
این که نمیگوید هدف تولید چیست برای حداکثر پول
در آوردن است؟ یا برای برآورده ساختن نیازهای
همهی افراد تا حد ممکن؟ باید پاسخ این دومی باشد
چرا که در هر حالت هدف تولید در یک جامعهی
سوسیالیستی پول در آوردن نیست، بلکه برآورده ساختن
نیازهای مردم است. سوم توضیح نمیدهد که بازار چه
نوع اطلاعاتی را فراهم میکند. آیا اطلاعات به دست
آمده برای پول در آوردن به کار میرود یا برای
برآورده ساختن نیازهای مردم؟ باید دومی مورد نظر
باشد در غیر این صورت با هدف تولید در تباین قرار
خواهد داشت.
در
پرتو این روشنگری، گزارهی دوم سوسیالیستهای
بازار را میتوان به صورت زیر توضیح داد: در یک
جامعه سوسیالیستی پیچیده، این که آژانس
برنامهریزی برای تامین نیازهای مردم، بدون داشتن
اطلاعات مربوط به آن نیازها که از طریق بازار
تامین می شود، بداند که چه و چگونه تولید کند،
مشکل غیرقابل حلی است. اگر این تعییر با ایدهی
اولیهی سوسیالیستهای بازار همخوانی داشته باشد،
در آن صورت گزارهی دوم آنها نیز غیر قابل دفاع
است به دو دلیل زیر:
اول
اینکه بازار اطلاعات در بارهی نیازهای مردم را
فراهم نمیکند. چیزی که بازار فراهم میکند تنها
اطلاعاتی در باره بهای هر محصول است که از روی آن
تولیدکنندگان بتوانند تعیین کنند که آیا تولید این
یا آن محصول پول درمیآورد یا نه، یعنی وقتی بهای
یک محصول بالاتر از هزینهی تولید آن باشد، تولید
کنند سود میبرد؛ و زمانی که بهای محصول پائینتر
از هزینهی تولید آن باشد، تولیدکننده ضرر میکند.
البته اطلاعات مربوط به قیمت میتواند تا حد معینی
بازتاب نیازهای مردم از طریق عمل عرضه و تقاضا
باشد. اما اطلاعات مربوط به بهای کالاها نمیتواند
به طور کلی، با درستی و با سرعت بازتاب نیازهای
واقعی مردم باشد.
اولاً اطلاعات قیمت نمیتواند به طور عمومی بازتاب
نیازهای همهی مردم باشد. نمونهی بارز آن مشکل
مسکن است. اعضای جمعیت بی خانه آشکارا نیازمند
خانهاند. با این حال چون نمیتوانند این نیاز را
بر حسب پول (تقاضای موثر) بیان کنند، نادیده باقی
میمانند؛ بنابراین در اطلاعات قیمت بازتاب
نمییابد. دوماً نمیتواند به درستی بازتاب
نیازهای مردم باشد. میتواند بگوید که چه نوع
محصولی در خواست میشود، اما نمیتواند بازتاب
کمیت و کیفیت محصولاتی که خواسته میشوند، باشد.
این موضوع از روی این حقیقت آشکار میشود که تعداد
زیادی از محصولات انبار میشوند و نمیتوانند تا
مدتهای مدید به فروش برسند، و به خصوص با این
حقیقت که بحرانهای اقتصادی به طور دورهای اتفاق
میافتد. دست آخر این که نمیتواند نیازهای مردم
را بلافاصله بازتاباند، چرا که یک روند کم و بیش
پر و پیچ و خم وجود دارد که به وسیلهی آن نیازهای
افراد در اطلاعات قیمت منعکس میشود.
بعضی
اوقات اطلاعات قیمت نمیتوانند نیازهای فوری مردم
را بازتاب دهند. بعضی اوقات نیازهای از موعد گذشته
را باز مینمایانند. این درست است که نیازهای
مردم تا حدودی کم و بیش از طریق اطلاعات به دست
آمده از بازار در جامعهی سرمایهداری بر آورده
میشود، اما این نیز درست است که بر آورده ساختن
این نیازها به هزینهی هدر رفتن عظیم نیروی انسانی
و منابع مادی صورت میگیرد. چیزی که تولید
سوسیالیستی نیاز دارد، اطلاعات در بارهی نیازهای
مردم است، اما چیزی که بازار فراهم میکند تنها
اطلاعاتی در باره بهای هر محصول است، به عبارت
دیگر اطلاعات در باره چگونگی سود یا کسب حداکثر
سود. روشن است که اطلاعات به دست آمده از بازار
توانایی تحقق هدف تولید سوسیالستی را ندارد.
دومین دلیل این است که در یک جامعهی سوسیالیستی
پیچیده برای یک آژانس برنامهریزی دانستن این که
بدون اطلاعات بازار چه چیز و چگونه تولید شود تا
نیازهای مردم بر آورده شوند، مشکل غیر قابل حلی
نیست. هر اندازه هم که نیازهای مردم پیچیده باشند،
به وسیلهی اطلاعات بازار تعیین نمیشوند، بلکه
علاوه بر شرایط اقتصادی، فرهنگی و تاریخی در یک
جامعهی معین به وسیلهی نیاز فیزیولوژیک بشر
تعیین میگردند. بدون اطلاعات بازار مردم کماکان
میدانند چه نیاز دارند. برای نمونه یک انسان به
مقدار معینی غذا در روز نیاز دارد که به وسیلهی
نیاز فیزیولوژیکاش تعیین میشود؛ و این که چه نوع
غذایی میخواهد، نان یا برنج، شراب یا کوکاکولا،
به وسیله شرایط اقتصادی، فرهنگی و تاریخی جامعه
تعیین میشود. یک فرد میتواند بداند که چه نیاز
دارد، یک خانواده هم همینطور، یا یک جامعهی
کوچک. بنابراین یک جامعه هم میتواند بداند چه
چیزی نیاز دارد، چرا که نیازهای یک جامعه چیزی جز
جمع کل نیازهای هر فرد، هر خانواده یا هر جامعهی
کوچک نیست. به طور قطع آژانس برنامهریزی نیازمند
یک ظرفیت فنی برای گردآوری و دستهبندی اطلاعات از
نیازهای هر فرد، هر خانواده یا هر جامعهی کوچک
است، و ترجمهی آنها به اطلاعات در بارهی
نیازهای کل جامعه، اما هیچ مانع فنی غیر قابل
غلبهای در این زمینه وجود ندارد، به خصوص حالا که
فنآوری کامپیوتر این چنین توسعهیافته است. این
آژانس میتواند از یک آژانس برنامهریزی مرکزی و
آژانسهای برنامهریزی محلی در سطوح مختلف تشکیل
شود، به طوری که کار گردآوری و دستهبندی اطلاعات
بتواند سطح به سطح انجام شود ما میتوانیم به شکلی
منطقی فرض کنیم که در آیندهای نه چندان دور، هر
فرد یا هر خانواده یک کامپیوتر خواهد داشت، و هر
آژانس برنامهریزی در هر سطحی یک سوپر کامپیوتر با
سرعت بالا. افراد و خانوادهها میتوانند اطلاعات
مربوط به نیازهای خود را در هر زمانی به این
شبکهی کامپیوتری ارسال کنند و این کامپیوتر
میتواند اطلاعات را با سرعت گردآوری و دستهبندی
کند و بدین ترتیب بداند کل جامعه چه چیزی
میخواهد.
دو
نکته وجود دارند که در این جا نیازمند تاکیدند.
اولاً در جامعهی سوسیالیستی تقاضاهای افراد هنوز
محدود به درآمدشان است. جامعهی سوسیالیستی هنوز
نمیتواند توزیع بر حسب نیاز را اجرا کند، اما
توزیع بر حسب کار را چرا. بنابراین هر فرد
گواهینامهای دریافت میکند که به او اجازه
میدهد مقدار معینی، تنها مطابق با زمان کارش، از
انبار جامعه وسایل مصرفی بیرون آورد. هیچ کس با
توجه به محدودیت درآمدش تقاضاهای غیرواقعی
نمیکند، مثل سفر به کرهی ماه. دوم، میزانی که
تولید اجتماعی میتواند تقاضاهای مردم را بر آورده
سازد هنوز با سطح تکامل نیروهای مولده محدود
میگردد. این بدان معناست که بعضی از تقاضاهای
مردم را نمیتوان بلافاصله بر آورده ساخت.
بنابراین مسئلهی این که چه باید تولید کرد مطرح
میشود. این مسئله را میتوان به شکلی دموکراتیک
در پرتو اصل برآورده ساختن نیازهای همه مردم تا حد
ممکن، حل کرد.
برای
نمونه، اگر تنها مصالح ساختمانی کافی برای ساختن
خانههای معمولی برای برآورده ساختن نیازهای
بیشتر مردم در دسترس باشد، تقاضا برای خانههای
با شکوه کنار گذاشته خواهد شد. یک خانواده منطقاً
میتواند مخارج خود را برای تامین نیازهای هر عضو
مطابق با درآمدش تنظیم کند و یک جامعه هم همین
طور.
با
جمعبندی این بخش، برای آژانس برنامهریزی به شکل
غیر قابل حلی دشوار نخواهد بود، که بدون اطلاعات
کسب شده از بازار بداند که چگونه فعالیتهای
تولیدی را سازماندهی کند تا نیازهای مردم بر
آورده شود، درست مانند نیازهای مردم، فعالیتهای
تولیدی، هر اندازه هم که پیچیده باشند، خود
فعالیتها با اطلاعات بازار تعیین نمیشوند. بلکه
با سطح نیروهای مولده، دانش، فنآوری و مدیریت یک
جامعهی خاص معین میگردند. بدون اطلاعات مربوط به
قیمت که از بازار به دست میآید، آژانس
برنامهریزی میتواند زمان کار را به عنوان مقیاس
بگیرد و بدین ترتیب نسبت صحیح بین کارکردهای مختلف
کار و نیازهای متنوع مردم را حفظ کند آژانس
برنامهریزی میتواند از پیش بر آورد کند که چه
میزان کار؛ وسایل تولید و وسایل جایگزینی در شعبات
مختلف صنعت میتواند صرف کند تا نیازهای همه مردم
تا حد ممکن بر آورده شود. اگر چه فعالیتهای
تولیدی بیش از پیش به همراه افزایش نیازهای مردم،
پیچیده خواهند شد، پیچیدگی فعالیتهای تولیدی به
معنی آن نیست که فعالیتهای تولیدی نمیتوانند
بدون اطلاعات به دست آمده از بازار انجام شوند. ما
اطمینان کامل داریم که مهم نیست که فعالیتهای
تولیدی چه قدر پیچیده باشند، آنها را میتوان به
شکلی کارآمد با توسعهی بالای فنآوری کامپیوتر
انجام داد. شکست اقتصاد برنامهریزی در اتحاد
شوروی و اروپای شرقی، موضوع دیگری است، که در مورد
آن در بالا توضیح دادیم.
کوتاه سخن، اگر هدف تولید نه پول در آوردن، بلکه
بر آوردن نیازهای مردم باشد، تولید میتواند با
کارآیی بدون اطلاعات بازار انجام شود.
گزارهی سوم: تولیدکنندگان و مدیران بدون
انگیزهی بازار با جدیت کار نخواهند کرد و فعالانه
نوآوری نمیکنند.
"تولیدکنندگان و مدیران" در این گزاره به وضوح به
معنی کسانی نیستند که در جامعهی سرمایهداری
کنونی هستند، بلکه کسانی مورد نظرند که در جامعه
سوسیالیستی آینده که سوسیالیستهای بازار امید به
تحقق آن دارند، زندگی میکنند. این گزاره هم
اساساً از شکست اقتصاد برنامهریزی در اتحاد شوروی
و اروپای شرقی نتیجهگیری شده است. در رابطه با
تجربهی اقتصاد برنامهریزی در اتحاد شوروی،
شوایکارت میگوید:
"اگر
قرار باشد که نتایج برونداد توسط هیات
برنامهریزی تعیین شود، آن گاه شرکتها انگیزهی
چندانی برای گسترش منابع یا تلاش برای تعیین و
تامین چیزی که مصرفکنندگان واقعاً خواهان آن
هستند، نخواهند داشت. اگر هم ورودی و هم خروجی
توسط هیات برنامهریزی تعیین شود، شرکتها تمایل
پیدا میکنند تواناییهای خود را کمتر و
نیازهایشان را بیشتر اظهار کنند، تا آسانتر
بتوانند سهم خود از برنامه را اجرا کنند. در عین
حال آنها انگیزهی زیادی دارند تا برای سهمیه
تولید پائینتر و ذخایر منابع اولیهی بیشتر، با
هیاتهای برنامهریزی تبانی میکنند. اگر اشتغال
تضمین شود، اما درآمدها به کارکرد شرکت گره نخورد،
کارگران انگیزهی جندانی برای کار ندارند. اگر
هیات برنامهریزی مسئول کل اقتصاد باشد، انگیزهی
چندانی برای بستن واحدهای ناکارآمد ندارد، چرا که
یا باعث عدم اشتغال میگردد و یا یافتن کارهای
جدید برای کارگران بیکار شده را ضروری میسازد.
(10)
به
عبارت دیگر، تولیدکنندگان و مدیران بدون انگیزهی
بازار کار نخواهند کرد. رومر تایید میکند که در
دورهی پس از جنگ از 1950 تا 1970، اقتصادهای نوع
شوروی کاملاً خوب عمل کردند او ادامه میدهد که
دهه 1980 یا شاید زودتر، رشد در رفاه اقتصادی
بیشتر به توانایی یک اقتصاد در نوآوری، و سازگاری
با فنآوریهای جدید در تولید کالاهای بهتر بستگی
داشت. در این زمینه اقتصادهای نوع شوروی کاملاً
شکست خوردند ... [ زیرا]... بدون رقابت که ناشی از
بازارهاست چه داخلی و چه بینالمللی هیچ شرکت
تجارتی مجبور به نوآوری نیست و بدون انگیزهی
رقابت، نوآوری دست کم در سطحی که اقتصادهای بازار
تولید میکنند، اتفاق نمیافتد.(11)
بنابراین، "دلایل بیشماری وجود دارد تا باور کنیم
که شکست سیستمهای شوروی نه به واسطهی اهداف
تساویطلبانهی کمونیسم، بلکه به سبب حذف
بازارهاست، و بنابراین به خاطر فقدان انگیزه و
رقابتی که در پی آن میآید." (12) برای جمعبندی،
گزارهی سوم سوسیالیستهای بازار این است که
تولیدکنندگان و مدیران در جامعه سوسیالیستی آینده
بدون انگیزههای بازار با جدیت کار نخواهند کرد و
فعالانه نوآوری نمیکنند این گزاره هم نمیتواند
صحیح باشد. دلایل این گزاره چیستند؟ پاسخ رومر این
است که بیشتر مردم نمیتوانند در تمام دوران
زندگی، تنها با خدمت به منافع عمومی داری انگیزه
شوند. مردم به شرایط بیواسطهی خودشان پاسخ
میدهند، همانگونه که در جوامع سرمایهداری رفتار
میکنند. آنها در بخش عمدهی دوران زندگی خود
تلاش میکنند که از منافع مادی خود مراقبت کنند.
(13) از این جا میتوانیم ببینیم که این گزاره را
چگونه استنتاج کردهاند. اولاً آنها فرض میکنند
که چه در جامعهی سرمایهداری کنونی و چه در
جامعهی سوسیالیستی که آنها امید تحقق آن را
دارند، بیشتر مردم سعی دارند در بیشتر دوران
زندگی از منافع مادی خود مراقبت کنند. یعنی از روی
انگیزههای خودخواهانه رفتار میکنند. سپس آنها
فرض میگیرند که انگیزههای خودخواهانهی افراد
میتواند تنها در یک اقتصاد بازار بسیج شود زیرا
اقتصاد بازار نوعی اقتصاد رقابتی است، و سازوکار
رقابت بهتر میتواند منافع مادی کسانی را که با
جدیت کار میکنند و فعالانه نوآوری دارند ارتقاء
بخشد. بالاخره نتیجه میگیرند که جامعهی
سوسیالیستی آینده باید یک اقتصاد بازار را در خود
بگنجاند وگرنه افراد با جدیدت کار نخواهند کرد و
فعالانه نوآوری نمیکنند. اما این استنتاج
نامشروع است.
اولا
فرض اصلی استنتاج غیر قابل دفاع است. انگیزههای
افراد غیر قابل تغییر نیستند، بلکه قابل تغییرند،
و اساساً به شرایط اقتصادی و اجتماعی که افراد در
آن زندگی میکنند بستگی دارند. برای نمونه
درجامعههای اولیه، انگیزهی افراد خدمت به منافع
کمون بود، زیرا مالکیت وسایل تولید در آن زمان
نوعی مالکیت عمومی ابتدایی بود. انگیزههای
خودخواهانهی افراد از ظهور مالکیت خصوصی
برخاست، که در سرمایهداری مدرن به نهایت خود
میرسد. جامعهی سوسیالیستی حتی از نظر
سوسیالیستهای بازار، مالکیت خصوصی سرمایهداری را
با مالکیت عمومی سوسیالیستی جایگزین میکند،
بنابراین انگیزههای افراد در جامعهی سوسیالیستی
آینده باید با انگیزهها در جامعهی سرمایهداری
کنونی متفاوت باشد. سازگاری با مالکیت عمومی
سوسیالیستی برای خدمت به منافع جامعه انگیزهی
اصلی عمل افراد خواهد بود .
چرا
سوسیالیستهای بازار فرض میکنند که انگیزههای
خودخواهانه افراد غیر قابل تغییراند؟
سوسیالیستهای بازار پاسخ معینی نمیدهند. رومر
میگوید: "بنابراین من در بارهی مسئله تغییر کامل
در طبیعت بشری شکاک باقی میمانم. من ترجیح میدهم
امیالام را بر روی طراحی نهادهایی بگذارم که
نتایج خوبی با افراد عادی به بار آورد." (14) از
یک طرف او تاکید میکند که مردم سعی میکنند از
منافع مادی خود در دورهی طولانی از زندگی دفاع
کنند؛ از طرف دیگر او در بارهی سئوال تغییر
بنیادی در طبیعت بشر مردد باقی میماند. کاملاً
روشن است که "مردد" یک ترفند است، چرا که
سوسیالیسم بازار او بر اساس این اعتقاد است که
انگیزههای خودخواهانهی افراد تغییرناپذیرند. با
این حال همانگونه که استدلال کردم، این دید که
انگیزههای خودخواهانهی افراد غیر قابل تغییرند،
به روشنی غیر قابل دفاع است.
دوم،
فرع قضیهی استنتاج هم غیر قابل دفاع است. چرا
تصور میرود که بازار انگیزههایی فراهم میکند که
افراد با جدیت کار کنند و فعالانه نوآوری داشته
باشند؟
سوسیالیستهای بازار بر این باورند که چون اقتصاد
بازار نوعی اقتصاد رقابتی است و رقابتی یعنی وجود
برنده و بازنده، افراد اگر با جدیت کار و فعالانه
نوآوری کنند میتوانند منافع مادی خود را بیشتر
ارضا کنند. اما این درست نیست چیزی که بدون شک
درست است آن است که رقابت در اقتصاد بازار به معنی
حضور برنده و بازنده است، اما در بسیاری از حالات
بازندگان کسانی نیستند که با جدیت کار نکرده و
فعالانه نوآوری نداشتهاند، و برندگان کسانی
نخواهند بود که با جدیت کار کرده و فعالانه نوآوری
دارند. در اقتصاد بازار، ارزش یک محصول تنها زمانی
تحقق مییابد که به فروش رود، یعنی منافع مادی
افراد تنها هنگامی میتواند ارضا شود که
محصولاتشان به فروش برسد. و اینکه آیا محصولی
میتواند فروخته شود یا این که آیا به قیمتی منطقی
میتواند به فروش رود، تا حدود زیادی به این که
افراد چگونه با جدیت کار کردهاند یا چه اندازه
فعالانه نوآوری نمودهاند، بستگی ندارد، بلکه به
تقاضاهای کسانی بستگی دارد که آنها (یعنی
سرمایهداران) درکی از آن ندارند. میبینیم که در
بسیاری از حالات، تولیدکنندگان و مدیران در یک
شرکت، با جدیت کار میکنند اما شرکت ورشکسته
میشود، چرا که محصولات آن به فروش نمیرسد. این
نشان دهندهی یک جنبهی بنیادین اقتصاد بازار است،
یعنی سرنوشت انسانها آگاهانه به وسیله خودشان
کنترل نمیشود، بلکه به وسیلهی یک دست نامریی، به
اصطلاح قانون ارزشی که به طور هم زمان عمل میکند.
اگر اقتصاد بازار نتواند تضمین کند که کسانی که با
جدیت کار میکنند و فعالانه نوآوری دارند، همیشه
منافع مادیشان بهتر بر آورده شود، نمیتواند
انگیزهای برای افراد فراهم آورد که با جدیت کار
کنند و فعالانه نوآوری داشته باشند.
سوم،
نتیجهی این استنتاج نمیتواند از قضیهی اصلی یا
فرعی بیرون آورده شود، حتی اگر درست هم باشند.
نتیجهای که سوسیالیستهای بازار اخذ میکنند این
است که جامعهی سوسیالیستی آینده باید اقتصاد
بازار را اجرا کند، در غیر این صورت افراد با جدیت
کار نکرده و فعالانه نوآوری نمیکنند. اما دو
قضیهی آنها هیج ربطی به جامعهی سوسیالیستی
آینده ندارد. قضیهی اصلی آنها این است که بیشتر
مردم چه در جامعهی سرمایهداری و چه در جامعهی
سوسیالیستی در تلاشاند تا در بخش عمدهی زندگی
خود از منافع مادیشان حفاظت کنند، یعنی
انگیزههای خودخواهانه. اما آیا انگیزههای
خودخواهانهی افراد ربطی به جامعهی سوسیالیستی
آینده دارد؟ قضیهی فرعی آنها این است که در
اقتصاد بازار افراد میتوانند منافع مادیشان را
بیشتر تامین کنند در صورتی که با جدیت کار کنند و
فعالانه نوآوری داشته باشند. ما میدانیم که
اقتصاد بازار در دید سوسیالیستهای بازار خنثی
است، یعنی این که میتواند در خدمت سرمایهداری یا
سوسیالیسم باشد. اگر هر دو قضیهی اصلی و فرعی
ربطی به جامعهی سوسیالیستی آینده ندارد، نتیجهی
آنها تنها میتواند این باشد که هم جامعهی
سرمایهداری و هم جامعه سوسیالیستی باید یک اقتصاد
بازار را اجرا کنند، در غیر این صورت مردم با جدیت
کار نکرده، نوآوری نمیکنند. آیا این است مقصود
اصلی سوسیالیستهای بازار؟
هدف
اصلی هواداران سوسیالیسم بازار چگونگی تحقق
سوسیالیسم در کشورهایی مانند روسیه نیست، بلکه در
کشورهای سرمایهداری پیشرفتهای مانند بریتانیا و
ایالات متحده است؛ این موضوع از گفتههای متعدد
سوسیالیستهای بازار آشکار میگردد. با این حال
یکی از اشتباهات آنها این است که بحث خود را نه
بر پایهی مشکلات موجود در کشورهای سرمایهداری
پیشرفته، بلکه بر اساس یک استنتاج نادرست از شکست
سوسیالیسم در اتحاد شوروی و اروپای غربی بنا می
کنند.
توضیحات:
·
این مقاله از کریتیک شماره 34 به فارسی برگردانده
شده است.
1-
جان، ای، رومر، آیندهای برای سوسیالیسم، ورسو،
1994 ص 1.
2-
دیوید شوایکارت "سوسیالیسم بازار: یک دفاعیه" اثر
برتل اولمن ، سوسیالیسم بازار بحثی در میان
سوسیالیستها، 1998 ص 10.
3-
رومر، 1994 ص 2.
4-
رومر، 1994 ص 93.
5-
همان ، 1998 ص 12-13 .
6-
در سوسیالیسم بازار، ویرایش جی، ل، گزاند و اس.
استرین، انتشارات دانشگاه آکسفورد، 1989ص 1-30.
7-
رومر، همان، 1994 ص 27 .
8-
میلر، همان، 1998 ص 30.
9-
شوایکارت ، همان ، 1998 ص 12 .
10-
همان ، 1998 ص 13 .
11-
همان ، 1994،ص 44 .
12-
همان، ص 25 .
13-
همان، ص 38-9.
14- همان، ص 114.
|