شبحی در جهان در گشت و
گذار است-
شبح بربریت.
تردیدی نیست
که همواره شبح بربریت در سرمایهداری
نهفته است، زیرا آنچه
برای سرمایه اهمیت دارد سود است و بس. با این
همه، شور و شوق
رشد
کّمی
که
جزء
ذات سرمایه است حالا دیگر بحران زیست
محیطی را
نیز
به
وجود آورده است. و با مشخص شدن محدودیتهای
منابع رو به کاهش کرهی
زمین، به
ناگزیر این پرسش مطرح میشود
که چه کسی
قرار است
بر
آن
کنترل داشته باشد؟ نفت، معدنها،
مواد غذائی و آب به
دست چه کسی خواهد رسید؟ به
دست کشورهای
سرمایهداری
ثروتمند کنونی، [یعنی] آنهایی
که توانستهاند
توسعه
پیدا کنند
به سبب این که
دیگران
از توسعه بازماندهاند؟
یا
تولیدکنندگان فقرزدهی
جهان؟
با اطمینان
میتوان
گفت با پیمودن
مسیر سرمایهداری،
این نیرو
تعیینکننده
خواهد بود - امپریالیسم و
بربریت.
هدف از نگارش این کتاب نشان
دادن راستای یک بدیل است. راستایی
که تمرکزش نه بر
رشد
کمی
،
بلکه رشد کامل توانمندی
انسان است، نه مسیر بربریت، بلکه مسیر
سوسیالیسم. و فرض بر این است که
ما
شدیدا
به
رویکردی
از آن بدیل نیازمندیم. چرا
که اگر ندانیم به کجا میخواهیم برویم، هیچ
مسیری
به خودی خود
ما را به
مقصد
نمیرساند.
برای توضیح و بسط
این رویکرد،
شماری از
مفاهیم
"بدیل
سوسیالیستی"
در
این جا
مورد واکاوی
قرار میگیرد: سوسیالیسم به
مثابهی
یک فرایند و نه یک مرحله، تکامل انسان به
مثابهی
شالوده
و درونمایه
سوسیالیسم، پیوند اساسی رشد و تکامل انسان با
عمل [اجتماعی] (که معنای
آن
ضرورت
تحقق
مدیریت کارگری و جمعی است)، درک ابزار تولید به
مثابهی
میراث اجتماعییی
که دقیقاً به
هیچ
زیر
مجموعهای انسانی تعلق ندارد،
بسط و بالندگی تودهها
در پایهریزی
جامعهی
همبسته،
همچون
شرط ضروری،
حسابداری،
و شیوهی
سامانبخشی
[نظام]
سوسیالیستی.
منشاء این ایدهها
در
کجا
قرار دارد؟
بی تردید یکی از منابع [آثار] مارکس است. در
حقیقت، بخش زیادی از آنچه
را
که
به بحث این کتاب پیرامون
"اقتصاد
سیاسی طبقهی
کارگر"
غنا میبخشد،
در کتاب
"فراسوی
سرمایه: اقتصاد سیاسی مارکس در بارهی
طبقهی
کارگر"
(۱۹۹۲،
۲۰۰۳)
توضیح دادهام.
افزون بر این، گروندریسهی
مارکس به
ویژه به
لحاظ
برخورداری از
بینشی
خاص
در بارهی
سوسیالیسم اهمیت
خاصی
دارد- هم به لحاظ مفهوم آن در بارهی
یک نظام انداموار
و تفاوت بین شدن و بودن چنین نظامی،
و همچنین
به
دلیل بحث آن پیرامون سود شخصی در مقابل
منافع عام، که
پیوند اساسی بین اندیشههای آغازین و بعدی
مارکس در مورد این مساله
را نشان میدهد.
منبع دیگر ایدههای
این کتاب به سالهایی
برمیگردد
که
به
تدریس نظامهای
اقتصادی تطبیقی میپرداختم.
پارهای از اندیشههایم پیرامون تجربهی
تلاشهای
سوسیالیستی قرن بیستم در مقالهی
"اسارت
سوسیالیستی: یک روایت عبرتانگیز"
در سال
۱۹۹۱
منتشر شد. در این مقاله مفهوم شیوهی
سامان بخشی سوسیالیستی برای نخستین بار نشان
داده شد ( البته تحت این نام یک سال بعد منتشر
شد). در حقیقت، طرح اولیهی
این کتاب شامل بخشی پیرامون
"سوسیالیسم
واقعا
موجود"
اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی میشد و
بخشی هم در بارهی
مدل یوگسلاوی. با این همه، وقتی شروع به نوشتن
در بارهی
سوسیالیسم واقعی کردم، این
موضوع
از دو بخش به پنج بخش گسترش پیدا کرد و هنوز
هم
در حال گسترش
است!
از این رو، به تجزیه و تحلیل این
تجربهها
رو آوردم و آنرا
به بخش مجزایی
تحت عنوان:
"تحقیقاتی
پیرامون تکوین سوسیالیسم"
تبدیل کردم. با
این همه، خوانندگان به وضوح پی خواهند برد که
مفهومی که در این کتاب از سوسیالیسم بسط
دادهام بدیلی است هم بر سوسیالیسم واقعا
موجود یعنی
مدل شوروی و هم بر سیستم خودمدیریتی
استوار بر
بازارِ
یوگسلاوی.
در عین حال، وقتی به اهمیت
حاصل
از
تجربهها و فعالیت شخصیام
در این زمینه پی بردم،
بسیار متعجب شدم.
بی تردید در بررسیهای
مربوط به جامعهی
دموکراتیک،
شعار آن مبنی بر اینکه
کسانی باید
به اتخاذ
تصمیم بپردازند
که
این
تصمیمها
بر
[سرنوشت]
آنها اثر میگذارد،
در
زمانهی
من بازتاب یافته است. افزون بر این، فعالیتم
در حزب دموکراتیک
کانادا (ان. دِِ. پ.) (آموزش محدودیتهای
سوسیال دموکراسی)
در استراتژیهای
ارائه شده در این کتاب به هدف مبارزه در
چارچوب سرمایهداری،
منعکس شده است. من که شدیداً تحت تأثیر
انستیتوی کنترل کارگری در
پادشاهی
بریتانیا قرار گرفته بودم، سیاستهایی
را برای حزب دموکراتیک
کلمبیای بریتانیا (ان. د پ.) (جائی که
در آن همچون
استاد کرسی سیاست و خط مشی اقتصادی در آغاز
دههی
هفتاد
فعالیت
میکردم) جهت گشودن دفاتر شرکتهای
سهامی برای دولت و کارگران و ملی کردن شرکتهایی
تدوین کردم؛
که نمیخواستند
مقررات بنیادی جدید در مورد یک
"شهروند
حقوقی خوب"
را بپذیرند-طرح مقدماتی
و
مشخص مفهوم
"شرط
ضروری [نظام]
سوسیالیستی"
که در این کتاب به بحث گذاشته شده است. همینطور
هم پارهای
از موضوعات این کتاب به فعالیتم پیرامون
اتوبوسهای
مجانی و دولت همجوار
در مورد تلاشهای انتخاباتی سال
۱۹۷۲
حزب دموکراتیک
(ان. د. پ) در ونکوور و اشتغال من به سازماندهی
بر پایه
جماعت مربوط است.
با این همه، همانگونه
که مشخص خواهد شد، تجربهام در ونزوئلا در
تکوین
این
اثر
اهمیت اساسی دارد.
من
نه تنها
از
این امتیاز
برخوردار
بودم
که در آنجا
حاضر بودم و از تحولات هیجانانگیز
جاری
آموختم که سوسیالیسم را در برنامهی
جهانی قرن بیست ویکم قرار دادند، بلکه همچنین
به
خاطر فرصتی که دست داد تا به
شیوههای
گوناگون [در اجرای امور] مشارکت داشته باشم.
این مشارکت در امور در سال
۲۰۰۴
آغاز شد، سالی که مشاورت در وزارت اقتصاد
اجتماعی آن موقع را به
عهده گرفتم. پارهای از سخنرانیهایم
در ونزوئلا و نظراتم پیرامون روندی که در آنجا
در جریان بود را در کتاب
"حالا آن را
بنا کنیم: سوسیالیسم قرن بیست و یکم"
آورده ام.
با اینکه
ونزوئلا به
خاطر اقتصاد رانتی و فرهنگ خود از بسیاری لحاظ
منحصر به فرد است، بسیاری از مسائلی که در
زمینهی
تلاش برای بنای سوسیالیسم به
وجود آمد، منحصر به فرد نبود. و لازم است از
ویژهگیهای
خاص آن مورد [مورد ونزوئلا] فراتر رویم و خود
را برای مبارزه در
مکانهای
دیگر آماده کنیم. از این رو است که
"بدیل
سوسیالیستی"
از تجربهی
ونزوئلا برای بسط تصویر عامی از سوسیالیسم و
راستاهای مشخصی برای مبارزه بهره میگیرد.
اگرچه پارهای از نظراتی
که در اینجا
ارائه شده ("
مثلث اولیهی
سوسیالیسم
")
ریشه در
اسناد
و
موضعگیریهایی
دارد که به
فعالیت من
در "مرکز
بینالمللی میراندا"
در کاراکاس
بر میگردد،
معهذا
این کتاب فرایند بولیواری در ونزوئلا را توضیح
نمیدهد.
آری، مسلماً شبح سوسیالیسمِ
قرن بیست و یکم در
این
فرایند آشکار شد، اما آیا این شبح خاص،
امری راستین هم به شمار میرود؟
این پرسش در مقالهی
"تحقیقاتی
پیرامون تکوین سوسیالیسم"
مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
سرانجام هم،[ باید بگویم
که] اگر تشویق و دوستی مارتا هارنکر نبود این
کتاب نوشته نمیشد.
خوشبینی،
زکاوت، و احساس تعهد او به پیریزی
سوسیالیسم منبع دائمی الهام است و کار او در
ونزوئلا در [ زمینهی]
مشارکت،
در
شورای کمونها
و
در خودِ
کمون
ها سهم به
سزایی
در بنای سوسیالیسم در همه جا
ادا کرده است
(همینطور
است هم، کار او در زمینهی
ابزار سیاسی در کتاب
"بازسازی
چپ
")
آیا این روزها لازم به
تأکید است که [گفته شود] سوسیالیسم گریز
ناپذیر نیست؟ همانطور
که در کتاب
"حالا آن را
بنا کنیم"
اشاره رفته است، عنوان آن کتاب (امیدوارم
فراموش نکرده باشم) از شعار حزب کمونیست
افریقای جنوبی-
که عبارت بود از
"سوسیالیسم
آیندهی
ماست،
حالا
آن را بنا کنید!"-
اخذ
شده است، شعاری که بر بینش
و
مبارزه تأکید داشت. با این همه، ضروری است خوشبینی
تجسم یافتهی
روشنفکران در آن شعار را تصحیح کرد. بدون بینش
و مبارزه برای
دستیابی به آن بینش، آینده-
بدیل بربریت-
اجتنابناپذیر است.
"سوسیالیسم
باید
به
آینده
ما بدل
شود،
پس
اکنون آن را بنا کنید".
یازده ژانویهی
۲۰۱۰