دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

جنبش­های كارگري آيا اميدی هست؟

 

فرناندو. ای. گاپاسين و مايكل. دی. ييتس

برگردان: مهرداد

 

 

 

 

در طول سی سال گذشته، به واسطهُ ضربات پی در پی سرمايه‌داری به جنبش­های كارگري، مبارزه طبقاتی كاملاً يك طرفه بوده است.  وقتی در اواسط دهه 70 تازيانه ركود سرمايه به اقتصادهای پيشرفته سرمايه‌داری آغاز شد، سرمايه‌داری با باور به اين­كه بهترين شيوه برای حفظ و افزايش سود در شرائط كسادی و بيرمقی سرمايه كاستن هزينه‌های كار مي­باشد، موضع تهاجمی به خود گرفت. دولت­ها و آژانس­های وام دهنده جهاني، از قبيل بانك جهانی و صندوق بين‌المللی پول، سياست­های خود را در راستای ايجاد ناامنی فزاينده در بين كارگران تنظيم كردند.

ليست بلند بالائی از اقدامات انجام شده از طرف دشمنان طبقه كارگر كه با مرور آن حالت افسردگی به انسان دست مي­دهد از اين قرار است: كاهش دستمزد و مزايا (و به تبع آن افزايش صدمات حين كار و مشكلات بهداشتي، كه اين روزها به ندرت از طرف آژانس­های عمومی اعلام مي­شود)، تعطيل كارخانه‌ها و اماكن عمومي، راه‌اندازی جنگ ايدئولوژيك از طرف راست، خلع سلاح دولت رفاه اجتماعي، خصوصی سازی خدمات عمومي، لغو قوانين كار، كاهش ماليات­ها، دستيابی به منابع كار ارزان، توافقنامه‌های تجاری ضد كارگري، و تجاوزهای آشكار و مستقيم بر عليه كارگران.  به شرايط حاكم در "بلوك شرق" سابق بايد به طور ويژه توجه كرد.  اين كشورها شاهد به سرقت رفتن و خصوصی سازی گسترده اموال هستند كه در مالكيت عموم بوده است. اين پديده، همراه با حذف تقريباً همهُ اشكال مصارف اجتماعی منجر به بيكاری ده‌ها ميليون نفر، اشتغال كاذب ده‌ها ميليون نفر ديگر، و مرگ زودرس ده‌ها ميليون كارگر و افراد بازنشسته‌ شده است. جامعه چين شاهد زير پا گذاشتن گسترده حقوق كارگر و رشد استثمار بوده است.

جنگ طبقاتی از طرف كارفرمايان، علاوه بر صدمات آشكار و مستقيم به كارگران، ساختار اشتغال را عميقاً تغيير داده است.  در مقياس جهاني، ميليون­ها انسان زندگی مي­كنند كه يا كاملاً غير شاغل و يا بطور كاذب شاغل مي­باشند. اين دسته از كارگران، دهقانان مهاجر از روستا به شهر كه در حومه‌های پر جمعيت شهرها زندگی مي­كنند شامل مي­شود. در بين بقيهُ طبقه كارگر، انواع مشاغل موقت، از قبيل كارگران شاغل در منازل، كارگران فصلي، كارگران قراردادي، كارگران خود گردان (خود استثمار كننده) (self-employed) گسترش يافته است.  نسبت به دوران پس از جنگ جهانی دوم مشاغل دائم بسيار كمتر شده است. كارگرانی كه زمانی به لحاظ شغلی احساس امنيت مي­كردند، اكنون به راحتی ريشه‌كن شده و در ديگر نقاط كشور خود و يا ديگر كشورها در جستجوی كار هستند و طبقهُ كارگر هر كشوری را بيش از پيش چند مليتی و ناهمگون مي­كنند و اين خود به پديده­ای بسيار عادی تبديل شده است.  و همه جا، فشار و خطرات ناشی از كار رو به افزايش است. نياز به گفتن نيست كه مجموعه تغييرات بر شمرده، مشكلات عديده‌ای را برای كارگرانی ايجاد مي­كند كه در تلاش منتشكل كردن خود در اتحاديه‌ها و سازمان­های سياسی هستند. لازم به يادآوری است كه، در مقياس جهاني، زنان بطور مضاعف در معرض تحمل مصائب زائيده سيستم استثمارگر كار موجود قرار دارند.

سازمان­های طبقهُ كارگر، بخصوص در كشورهای غني، در مقابله با تهاجم سرمايه بكندی عمل كردند. در ايالات متحده، اتحاديه‌های كارگری به "قرارداد كار" كه در اواخر دهه 40 و در دهه 50 ايجاد شد و به واسطه آن كارفرمايان مجبور به پذيرش اتحاديه‌های كارگری شده و اتحاديه‌ها كنترل نسبی بر محيط­های كار داشتند دل بسته بودند. اين توافق محصول همكاری بين رهبران سنتی و رهبران واقع‌بين كارگری بود.  گروه اول برهبری مرتجعانی مانند جورج مينی (George Meany)، كه يشدت ضد كمونيست و طرفدار امپرياليسم آمريكا بود، در تلاش آن بود تا چپ مترقی را با جنبش كارگری بيگانه سازد.  گروه دوم به رهبری كسانی مانند والتر رويتر (Walter Reuther) از (nited Auto Workers)، به این اميد بودند كه اعضای اتحاديه آن­ها موفق به دستيابی به زندگی با استاندارد طبقات ميانی جامعه ميشوند و خود نيز در اتحاديه‌های خود به قدرت مي­رسند.  كارگران در ده‌های 50، 60، و 70 به موفقيت­هائی دست يافتند اما وقتی كارفرمايان "قرارداد" را به زباله‌دان تاريخ سپردند،‌ كارگران بر سر دو راهی قرار گرفتند و اغلب آن­ها به هيچ اقدامی دست نزدند.

در اروپای غربي، طبقه كارگر بخشی از يك سيستم پيچيده صنفی بود كه در آن احزاب سياسی سوسيال دموكراسی طبقه كارگر به طور فعال در دولت شركت داشتند و اتحاديه‌ها، در رابطه تنگاتنگ با اين احزاب، در محيط­های كار قدرت چشم­گيری داشتند. در مجموع، اين آرايش به نفع طبقه كارگر بود تا بتواند موجوديت دولت­های تمام عيار رفاه اجتماعی و حقوق و مزايايی كه مورد رشك كارگران در هر كجای ديگر دنيا بودند را تضمين كند. ميزان قوی بودن مدل اتحاديه‌ای در كشورهای مختلف متفاوت مي­باشد. ضعيف­ترين آن در انگلستان مي­باشد، كه كارگران در دوران تاچر شكست­های پی در پی متحمل شدند و قوي­ترين آن در كشورهای اسكانديناوی مي­باشد. بطور كلي، در مقايسه با كارگران كشورهای آمريكا، بريتانيا، نيوزيلند، و استراليا، كارگران كشورهای اروپای غربی موفق شدند دستاوردهای قبل از ركود نيمهُ دهه 70 را حفظ كنند. كارگران اروپای غربی اين موفقيت خود در مقابل كارفرمايان را به مقدار زيادی مديون ترس كارفرمايان از اتحاد شوروی وقت و رشد كمونيسم در خانه هستند.  پس از سقوط اتحاد شوروی كارفرمايان جنگ طبقاتی را بيشتر جدی گرفتند و امروز كارگران در آلمان و حتی سوئد، فنلاند، و نروژ زير فشار نئوليبراها هستند.

كارگران در مقابل قدرت سرمايه به شيوه‌های مختلف مقاومت مي­كنند و سه دهه گذشته نيز از اين قاعده مستثنی نيست.  در طول دهه 1990 حوادث هيجانی بسياری رخ داد و اميد آن ميرفت كه يك قيام كارگری در شرف تكوين باشد. شاغلين بخش عمومی در فرانسه در مخالفت با محدود كردن حقوق و مزايا به وسيله دولت، كشور را به پرتگاه تعطيلی تمامی فعاليت­ها كشاندند. كارگران صنعت اتوموبيل سازی در كانادا كارخانه‌ها را اشغال و در تلاش راديكاليزه كردن كل جنبش كارگری آن كشور بودند. در ايالات متحده، رفرميست­ها (American Federation of Labor and Congress of Industrail Organizations) (AFL-CIO) را در كنترل گرفتند، و كارگران United Parcel Service  موفق به راه اندازی اعتصابی شدند كه در پی داشتن اعتصاب­های مشابه را نويد مي­داد.  طبقهُ كارگر موفق شد با گرايشات مختلف جنبش ضد جهانی شدن انگيزه‌های مشترك ايجاد كند - نمونه بارز آن در سياتل بود - توانست خود را با جنبش رو به رشد دانشجوئی كه برای بهبود شرايط محيط كار فعاليت مي­كرد نيز متحد كند. انواع تشکل­های‌ ابتكاري، از قبيل ايجاد اتحاديه‌های محلي، فعاليت­هائی در راستای نفی تبعيض­های جنسی و قومي، و فعاليت­های فرامرزي، شكل گرفتند كه تعدادی نيز موفق بودند.

مخالفت با ويراني‌های ناشی از سياست­های نئوليبراسم در كشورهای فقير گسترده بود. در آرژانتين، كارگران بيكار جنبشی قوی با پتانسيل عمليات مستقيم، از جمله خواباندن شاهراه‌های كشور، به هدف وادار كردن دولت به رسيدگی به خواست­های آن­ها مبنی بر ايجاد مشاغل و خدمات عمومي، به وجود آوردند. در آفريقای جنوبي، جنبش "فقرا"، كه غالباً فعاليت آن خارج از جنبش كارگری بود، به وجود آمد كه مبارزات مردم محلات در راستای دستيابی به مسكن، آب، و برق و لغو بدهی كشورهای فقير را سازماندهی مي­كرد. در مكزيك، از اولين روز جاری شدن نفتا (North American Free Trade Agreement, NAFTA)، زاپاتيست­ها برای حق خودگردانی دهقانان وارد مبارزه شدند. در برزيل، جنبش دهقانان بی زمين با حزب سراسری كارگران، نه تنها برای "زمين برای دهقانان بی زمين"، بلكه برای بقدرت رساندن لولا دا سيلوا (Lula da Silva) متحد شد.

با وجودي­كه اشكال متنوع مبارزات و جنبش­های گوناگون دارای تأثيرات معين و چشم­گيری در مبارزه طبقاتی بودند و هر كدام از آن حركت­ها برای جنبش كارگری و متحدين آن به موفقيت­هائی نيز منجر شد، اما نه به طور مجزا و نه به مثابه يك مجموعه نتوانستند به نقطه عطفی در مبارزهُ طبقاتی تبديل شوند.  تعداد اتحاديه‌ها روز به روز كمتر، و غارت نئوليبراليسم بيشتر شده است.  پس از واقعه 11 سپتامبر 2001، امپرياليسم آمريكا از آن به عنوان پوششی برای ضرب وشتم نظامی و حركات تجاوزگرانه خود بر عليه حقوق و امنيت كارگران استفاده و به طور كاملاً آشكاری حالت تهاجمی به خود گرفته است.

با توجه به عدم موفقيت مبارزات دهه 90 در تأثيرگذاری بر مناسبات سرمايه‌داري، جنبش­های كارگری در عين نااميدی اعتقاد به ايجاد تغييرات پيدا كردند. رهبران جنبش­های كارگری عادت دارند در مواقع افت جنبش­های كارگری عوامل خارجی را مقصر بدانند. اين نوع برخورد تقريباً عموميت دارد.  با توجه به غير قابل مهار بودن پيشرفتهای تكنولوژيكی و گسترش سرمايه به وسيله اتحاديه‌های كارگري، به نقش كارگران در توليد آسيب فراوان وارد مي­شود. تغييرات در تركيب نيروی كار تقريباً انسجام و اتحاد كارگران را غير ممكن كرده است. در ايالات متحده بكرات متحده شنيده مي­شود كه قوانين كار حتی ارزش آنرا هم ندارند تا به خاطر آن­ها كارگران را بسيج كرد. بنا بر اين، وقتی ابتكارات كارساز نيستند، يأس و نااميدی و بينش: "شرايط بر عليه كارگران عمل مي­كند" غلبه مي­كند، و نتيجه گرفته مي­شود كه نبايد بيهوده تلاش كرد.

از طرف ديگر، شكست و ناكامي، تجزيه و تحليل عملكرد خود را در پی خواهد آورد.  آشنائی ما از ايالات متحده خيلی بيشتر از جاهای ديگر است، پس بهتر است به طور اجمالی ببينيم در آنجا چه مي­گذرد.  نظر به شرائط اسفبار جنبش كارگری در ايالات متحده، به كرات اتفاق افتاده است كه نيروهای راديكال مطرح كنند كه صحبت و تلاش در جهت احياء جنبش كارگری بي­فايده است. اين يك اشتباه است. به طور نمونه، طرفداران اتحاديه‌های صنفی در اروپا مشتاقانه نظاره‌گر جنبش كارگری در ايالات متحده هستند.

وقتی جان سوئينی (John Sweeney) در سال 1995 به رياست AFL-CIO رسيد، گرايشات چپ در جنبش اتحاديه‌های صنفی اروپا اعتقاد داشتند كه "صداهای نو" (New Voices) در حكم پايان عمر سياست­های دوران جنگ سرد كه سياست­های اتحاديه‌ها در آمريكا را در انحصار داشتند مي­باشد. برای تعدادی از رهبران اتحاديه‌های صنفی و گروه قابل توجهی از چپ­ها در اروپا، اقداماتی از قبيل فرستادن نمايندگانی به فوروم اجتماعی جهانی (Global Social Forum) در برزيل و شركت در مبارزات بر عليه گلوباليزاسيون به عنوان حركت­های چپ محسوب مي­شدند. به نظر مي­رسيد كه برنامه "شهرهای اتحاديه"، از ابتكارات AFL-CIO، فدراسيون را فعالانه در جهت اتحاد وسيع­تر و پذيرش مسئوليت در سراسر آمريكا پيش مي­برد. AFL-CIO نيز از موضع ضد مهاجرتی خود-كه از ابتدای پيدايش در سال 1881 حامل آن بود- به سياست حمايت از كارگران غيرقانونی و حق تجمع و تحزب برای آن­ها  قائل شدن روی آورد. اروپائي­ها، AFL-CIO را يك نيروی "چپ" در آمريكا و در سطح جهان و يك نيروی بازدارنده در مقابل سياست­های ضد كارگري- نئوليبرالی مي­شناسند.  با انتخاب رهبری "صداهای نو" برای هدايت AFL-CIO در سال 1995 اين اميد جان گرفت كه ضعيف­ترين جنبش­های كارگری در ثروتمندترين كشورها خود را باز مي­يابند.

در پی به يأس تبديل شدن اين اميد در 10 سال بعد، اين بحث جدی و مستدل مطرح شد كه كارگران متشكل چگونه مي­توانند از حاشيه‌روی اجتناب كنند.  نظر به اينكه در آمريكا قدرت واقعی در دست اتحاديه‌های منفرد هست (AFL-CIO فقط يك در صد اتحاديه‌ها را كنترل مي­كند)، پيشنهادات برای تغيير از طرف تعدادی اتحاديه و تعدادی منفرد مطرح مي­شد. اين منفردين در دو كاتاگوری مي­گنجند: يك گروه كه به وسيله اتحاديه جهانی شاغلين بخش خدمات (SEIU) و اخوت جهانی رانندگان كاميون (IBT) رهبری مي­شود بر اين اعتقاد است كه بحران را مي­توان از طريق تغيير ساختاری جنبش اتحاديه‌ای مهار كرد.  گروه دوم به وسيله خود AFL-CIO رهبری مي­شود.

SEIU در برنامه 10 ماده‌ای خود - اتحاد برای پيروزی - بر اهميت خدمات درمانی همگاني، حق تشكل‌يابي، ايجاد جنبش جهانی كار، و تقويت سيستم سياسی انتخابات انگشت مي­گذارد. اما مركزي­ترين مورد در برنامه SEIU مورد تشكل‌يابی در مقياسی آن­چنان وسيع مي­باشد، كه هيچ سرمايه‌داری نتواند با كاهش مزد كارگر در مقابل رقبای خود به امتيازی دست يابد. اتحاديه‌هائی كه كارگران غير متشكل را متشكل كرده‌اند بايد مورد تقدير قرار گيرند.  برنامه SEIU بر ادغام اتحاديه‌ها در اتحاديه‌های بزرگتر و پيشروتر در 15 بخش اقتصاد تأكيد مي­كند. اين طرح در تلاش ايجاد اتحاديه‌های بزرگی هم­چون اتحاديه‌های موجود در استراليا و اروپا است.  اين طرح بر اين است كه اتحاديه‌های متشكل كننده اين بخش­ها را رهبری و منابع بيشتری برای متشكل كردن بوجود مي­آورند.

IBT در برنامه 7 ماده‌ای خود - چه راهی در پيش روی AFL-CIO مي­باشد؟ خيلی كمتر بر رفرم تأكيد مي­كند و اساساً بر اهميت فعال كردن AFL-CIO تأكيدی نمي­كند.  IBT همانند SEIU خواهان ادغام هرچه سريع­تر اتحاديه‌ها، پرداختن بدهي­های اتحاديه‌ها به  AFL-CIOبه اتحاديه‌هائی كه به تشكل‌يابی اهميت مي­دهند، و بازبينی مكانيزم­های مورد بحث AFL-CIO مي­باشد. IBT استدلال مي­كند، و SEIU هم آنرا پذيرفته است، كه اختلاف در حوزه قدرت بايد توانائی اتحاديه را در نظر بگيرد.

AFL-CIO سراسری برنامه ‌خود را در ماه مارس امسال به اين شرح منتشر كرده است "برپائی جنبش كارگری واحد: ايجاد شرايط پايدار و شوراهای كارگری منطقه‌اي."  اولين پاراگراف برنامه چنين مي­گويد: "جنبش كارگری در آمريكا با بزرگ­ترين چالش خود روبروست و رمز موفقيت ما در اين است كه سريع و در مقياس گسترده قدرت سياسی خود را توسعه دهيم به طور چشمگيری كيفيت كار سازمان­های محلی و ملی را تقويت كنيم، كه در اين راستا مبرم­ترين مسئوليت ما اجرای برنامه‌ AFL-CIO مي­باشد."  دو مورد از برنامه كه هدف و ساختار تشكيلاتی آن­را بيان مي­كند به اين شرح است:

هدف ما بايد برنامه‌ای واحد، مؤثر، و قادر به سازماندهی باشد كه بتواند اعضا را هر جا كه كار و زندگی مي­كنند حول مسائل مبرم در مقياس منطقه‌اي، ايالتي، و ملی به هم وصل كند.

فدراسيون­های ايالتی و شوراهای كارگری بايد در قبال عدم موفقيت خود در پيشبرد برنامه‌ای كه در مقياس ملی تصويب شده است پاسخگو باشند. AFL-CIO به مثابه سازمانی در مقياس ملی بايد از اين كه اين برنامه‌ها بازتاب همكاری بين فدراسيون­های ايالتی و شوراهای مركزی كارگری مي­باشند، و با حمايت، كارآموزي، همكاری و منابع كافی به مورد اجرا گذاشته مي­شوند اطمينان حاصل كند. AFL-CIO بايد دارای قدرت كافی باشد و بتواند بر عملكرد يك تشكل ايالتی يا منطقه‌ای اشراف و كنترل داشته باشد.

از اين بحث­ها مي­توان چنين نتيجه گرفت كه نياز به تشكيل فدراسيون كارگری رقيب، مانند ايجاد CIO در سال­های 1930، به دليل عدم موفقيت AFL در متشكل كردن كارگران صنايع توليدی بزرگ احساس شد.

هم­زمان با اين بحث­های فشرده و گاهاً تند در باره‌ آينده‌ جنبش كارگري، از طرف افراد و گروه­های مترقی اقداماتی چند انجام شده است.  مهم­ترين اين اقدامات تشكيل سازمان "كارگر آمريكا بر عليه جنگ US  (USLAW)Labor Against the War ” در سال 2003 بود.  اين سازمان، متشكل از افراد، اتحاديه‌ها، و ديگر سازمان­های مترقي، نه تنها مخالف جنگ آمريكا در عراق بلكه مخالف سياست خارجی آمريكا هست.  بيانيه اعلام موجوديت اين سازمان، در مقابل تاريخ چركين حمايت كارگران متشكل از امپرياليسم آمريكا بر سياست خارجی عادلانه، پايان اشغال كشورهای خارجي، به كارگيری منابع در حوزه‌هايی كه نياز به منابع دارند، انتقال نيروهای نظامی آمريكائی به كشور، حفظ حقوق مدنی و حقوق كارگران و مهاجرين،  و همبستگی با كارگران و سازمان­های آن­ها در اقصی نقاط دنيا تأكيد دارد.

كارگران ديگر كشورها هم نگاهی به درون داشته‌اند و بعضاً هم اقداماتی انجام داده‌اند.  در مكزيك، كارگران  فدراسيون و اتحادهای جديد متمايل به چپ تشكيل داده‌اند.  در ونزوئلا، با الهام از راديكاليسم دولت هوگو چاوز فدراسيون كارگری جديد جايگزين فدراسيون فاسد گذشته شده است. در برزيل، در پی ناآرامي­های ناشی از عدم موفقيت دولت لولا دا سيلوا در مبارزه پيگير با نئوليبراليسم، در حزب كارگر انشعابی رخ داد كه دارای عناصر چپ‌گرا مي­باشد. در زيمبابوه، گروه­های جديد كارگری سياست­های رژيم موگابه را به چالش كشيده‌اند. در آلمان، بحث آسيب ديدن اعضای جنبش كارگری به واسطه سياست­های ائتلاف سوسيال دموكراسی و سبزها در نتيجه كاهش مزايای سيستم تأمين اجتماعی در جنبش كارگری در جريان است. كارگران فرانسوی و ايتاليائی هر كجا كه حقوق و مزايای كارگری مورد تعرض قرار گرفته است قدرت خود را  به نمايش گذاشته‌اند. و در كشورهای فقير (به عنوان نمونه، اكوادر و بوليوي)، كارگران، همان دهقانان مهاجر، و مردم بومی در مقابل تهاجم نئوليبراليسم آشكارا شورش كرده‌اند.

با شكل‌گيری گروه­بندي­های جديد و تغيير استراتژی در جنبش كارگري، ما بر اين باوريم كه نكات عديده‌ای بايد در نظر گرفته شوند. اولاً،  اين واقعيت كه عرصه‌های مختلف از قبيل: محل كار، محلات مورد سكونت، روابط فاميلي، سازمان­های مدنی و مذهبي، و غيرو بخشی از زندگی كارگران را در بر مي­گيرند. هر كدام از اين­ها مي­تواند محل سازماندهی باشد، و هيچ­كدام نبايد از نظر دور داشته شود. در تمامی اين عرصه‌‌ها، اين واقعيت كه مردم دارای فرهنگ­ها و وابستگي­های متفاوت مي­باشند بايد در امر سازماندهی كردن به عنوان نكته مركزی در نظر گرفته شود. هر چند خواسته‌های كارگران در محيط كار مي­توانند مكمل خواسته‌های آن­ها در محلات مورد سكونت باشند، مثلاً وقتی كه كارگران همزمان خواستار دستمزد بيش­تر و مسكن بهتر مي­شوند، اين خواسته‌ها در عرصه‌های مختلف متفاوت مي­باشند. هر چند تاكتيك­های به كار گرفته شده در طرح خواسته‌ها نيز مي­توانند مكمل هم باشند، مثلاً كارگران مي­توانند در محل­های كار و هم­چنين در مقابل دفاتر مقامات دست به اعتصاب بزنند، اين تاكتيك­ها در عرصه‌های مختلف متفاوت مي­باشند. حائز اهميت است كه به ياد داشته باشيم كه آينده جنبش­های كارگری مي­تواند به توانائی و قابليت اتحاديه‌ها و فدراسيون­های محلي، به مثابه ابزار قدرت جنبش كارگری  بستگی داشته باشد. كارگران و مردم از طريق اتحاديه محلی  با جنبش كارگری در ارتباط هستند. اين واقعيت به اين معنی نيست كه به سازمان­های ملی و بين‌المللی نياز نيست؛ البته كه به وجود آن­ها نياز هست. در هر صورت، وقتی قدرت از بالا اعمال مي­شود، ديكتاتوری بوروكراتيك زاده مي­شود.

در راستای متشكل كردن جنبش كارگري، يكی از شيوه‌های ايجاد مركز قدرت منطقه‌ای ، برپائی مراكز متعدد كارگری مي­باشد. در اين مراكز، كارگران بدون در نظر گرفتن اينكه شاغل باشند يا نه با هم محشور مي­شوند.  اين مراكز مي­توانند بر پايه محل كار و يا محل سكونت، بدون در نظر گرفتن اينكه كارگران در چه صنايعی شاغل باشند شكل بگيرند. تجربه اين نوع مراكز كارگری در همه جای دنيا، بويژه در بين كارگران با درآمد كم، كارگران شاغل در محيط­های با ضريب خطر بالا، و كارگران مهاجر چشمگير مي­باشد. اين مراكز به طرق مختلف مي­توانند مثمر به ثمر باشند:  ايجاد فرصت برای كارگران برای برپائی تجمعات محلی و پای درد دل هم نشستن، آموزش حقوق پايه‌ای كارگران، انتقال و كسب آگاهي­های سياسی به شيوه‌های كم هزينه‌تر، و تلاش در راستای ايجاد آن­چنان جنبش كارگری كه بتواند به دستاوردهای مهمی چون "دستمزد عادلانه" دست يابد. اين مراكز هم­چنين مي­توانند برای دسترسی اتحاديه‌ها به كارگران مهاجری كه قادر به تكلم به زبان انگليسی نيستند و در غير اين­صورت دسترسی به آن­ها مشكل مي­باشد مورد استفاده قرار گيرند.

دوم، در هر نوع سازماندهي، افرادی كه بالاترين آگاهی طبقاتی را دارا مي­باشند بايد به عنوان محور در نظر گرفته شوند. اين افراد كسانی هستند كه قادر هستند موضوعات را به خوبی و روشنی برای ديگران بيان كنند و رابطه بين موقعيت­های محلی و جهانی و هم­چنين رابطه بين اشكال گوناگون نابرابری در همه جوامع سرمايه‌داری را درك مي­كنند. با توجه به خصلت سرمايه‌داری مدرن،‌ زنان و افراد متعلق به نژادهای مختلف با بالاترين آگاهي­های طبقاتی بايد رهبران كليدی هر جنبش كارگری باشند. و بطور هم­زمان، بايد تلاش كرد تا ضعيف­ترين حلقه‌های سيستم سرمايه را شناسائی كرد؛ اينجاست كه آگاه­ترين كارگران مي­توانند مؤثرتر واقع شوند. كارگران حمل و نقل، كارگران مخابرات، كارگران صنايع غذائي، كارگران تكنولوژی مدرن، و ديگران بايد در مراكز كليدی سازماندهی شوند و نيروی خود را به هر شيوه ممكن بكار ببرند.

سوم، بايد برای وصل كردن بخش­های كارگری كه ثبات شغلی دارند و آن بخش­ها كه ثبات شغلی ندارند تلاش كرد.  كارگران با ثبات شغلی آنانی هستند كه شاغل هستند و از نظر شغلی در امنيت هستند و كارگران بی ثبات شغلی آنانی كه يا شاغل نيستند و يا به لحاظ شغلی در امنيت نيستند. بايد سازمان­های جنبش كارگری وسيع­تر از اتحاديه‌های كارگری معمولی باشند و بتوانند تمامی جنبش كارگری را زير چتر خود بگيرند. شايد تسخير كارخانه توسط كارگران آرژانتين و ونزوئلا نمونه‌هائی از اين دست باشند.

 

چهارم و مهم­ترين، ما بايد از خود بپرسيم كه هدف جنبش كارگری چيست. كارگران چرا بايد متشكل شوند؟  به زبانی ديگر اصول و راهنمای عمل يك جنبش كارگری چه هستند؟ نظر به اينكه اصول و راهنمای عمل يك جنبش به مقدار بسيار زيادی ساختار آن جنبش را تعيين مي­كند، اگر پاسخی برای سؤال­های فوق نداشته باشيم، دليلی برای بازسازیAFL-CIO  و اتحاديه‌های آن وجود ندارد.  نظر به اينكه برنامه‌های  SEIU  و IBT  به اين سؤالات نمي­پردازند، بنا بر اين ما فقط مي­توانيم اين گونه فرض كنيم كه آنها خواهان ادامه اتحاد محافظه‌كارانه-مصلحت‌گرايانه هستند و اميد به بازگشت "توافق كار" بسته‌اند.  به زبان ديگر، آنها خواهان تغيير نيستند و يا حداقل خواهان شرائط 40 سال قبل هستند.

 بيل فلتچر جونير (Bill Fletcher Jr.) مشكل نهفته در اين بينش را به شيوائی چنين بيان مي­كند:

"جنبش اتحاديه‌ای آمريكا با مشكلی روبرو است كه به آسانی قابل حل نيست.  اگر جنبش اتحاديه‌ای آمريكا بپذيرد كه سرمايه جهانی درگير جنگی نابود كننده بر عليه طبقه كارگر مي­باشد؛ اگر بپذيرد كه سرمايه‌داری آمريكا قصد دارد اتحاديه را از صحنه حيات آمريكا پاك كند؛ اگر بپذيرد كه بدون يك ديد انترناسيوناليستی بسيار مشكل مي­باشد استانداردهای موجود هر بخش اقتصاد را تقويت كرد؛ اگر بپذيرد كه كيفيت نيروی كار در آمريكا در حال تغيير است؛ اگر بپذيرد كه سياست خارجی آمريكا در خدمت دو جناح هيئت حاكمه مي­باشد و منافع هيچ­كدام با منافع طبقه كارگر همسو نيست و هر دو در سلطه جهانی سرمايه ذينفع مي­باشند؛ اگر بپذيرد كه سياست خارجی آمريكا زاينده تنفر بر عليه آمريكا در اقصی نقاط دنيا مي­باشد، آنزمان طبقه كارگر متشكل آمريكا بايد در برنامه عمل خود بازنگری كند.

بازنگری خود به اين معناست كه درون جنبش اتحاديه‌های صنفی و همچنين بين جنبش اتحاديه‌های صنفی و ديگر جنبش­ها ديالوگی برقرار شود. هدف اين ديالوگ بايد باز تعريف اتحاديه صنفی باشد.  اين باز تعريف بايد در راستای آن مسيری باشد كه من و همكارم فرناندو گاپاسين آنرا "اتحاديه‌گرائی برای عدالت اجتماعي-Social Justice Unionism" مي­ناميم. اين امر به متشكل كردن و متحديابی در بين ديگر اقشار جامعه محدود نمي­شود.

"اتحاديه‌گرائی برای عدالت اجتماعي" با اين پيش فرض آغاز مي­شود كه "طرح نو - New Deal*" و دولت رفاه كه زمانی واژه‌ای آشنا بود، غير قابل برگشت هستند. در عين حال، احياء بربريت، جنگ بي‌پايان، و پديده فقر در بين مردم كه در حال رشد فزاينده مي­باشد بايد متوقف شوند.  بنابر اين، آينده اتحاديه‌های صنفی در اين كشور بايد در ارتباط با يك آرايش جديد سياسی و مبارزه آگاهانه برای قدرت سياسی و هم­چنين همراه با يك نوع نگرش كاملاً متفاوت به اتحاديه و ديگر سازمان­ها در ديگر كشورها باشد.  به زبانی ديگر، ما بايد به آن تكبر و خود‌بينی كه معتقد بود "همه راه­ها به آمريكا ختم مي­شود" پايان دهيم.

در گفته‌های فلتچر اين موضوع كه آينده طبقه كارگر در گروی گرايش به چپ درون اين طبقه مي­باشد نهفته است. اگر، به عنوان مثال، يكی از اهداف جنبش كارگری از بين بردن فاصله بين فقير و غنی و يا ايجاد برابری اجتماعی بيش­تر مي­باشد، خود به خود اين سؤال مطرح مي­شود كه آيا اين خواست­ها در سيستم سرمايه‌داری قابل دسترسی هستند و يا طبقه كارگر (و اتحاديه و جنبش كارگري) بايد متدهائی را در پيش بگيرند كه با آن­ها نهادهای سرمايه‌داری را به انضمام سيستم اساساً استثماری مزدی را به چالش بگيرند. به تجربه ثابت شده است كه تعدادی از رهبران كه خود را چپ، راديكال، و يا حتی سوسياليست مي­نامند، در عين حال معتقد هستند كه طرح خواست­های سوسياليستی به ميزان زيادی ايده‌آليستی و غير عملی مي­باشد. آن­ها با باور به اين كه برای دستيابی به اين خواست­ها بايد به قدرت بيش­تر دست يافت، طرح اين خواست­ها را به آينده‌ نامعلوم وعده مي­دهند. اما، شايد، داشتن اهداف بلندپروازانه پيش شرط دستيابی به قدرت مي­باشد. تا مادامی كه اتحاديه‌ها به تلاش در درون سيستم سرمايه‌داری قانع هستند، و قوانين پايه‌ای آنرا مي­پذيرند، محكوم به نابودی هستند.  بحرانی كه با آن درگير هستيم نبايد ما را كوته نظر‌تر بلكه بايد ديد ما را وسيعتر كند.

تاريخ شاهد نياز به بازبينی راديكال در جنبش­های جهانی كارگري، مانند "طبقه كارگر آمريكا بر عليه جنگ"مي­باشد. طبقهُ كارگر بدون سوسياليست­ها و كمونيست­ها، كه متعهدترين و معتقدترين به برابری در همه عرصه‌ها و آماده ريسك كردن در صورت نياز (و تشويق ديگران به نترسيدن از ريسك كردن) در راستای ايجاد جنبش­های قوی كارگری هستند، ره به جائی نخواهد برد. حتی در ايالت متحده محافظه‌كار، اتحاديه‌های CIO با رهبری چپ مبارزه بر عليه امپرياليسم و نژادپرستی را رهبری و موفق به كسب بيشترين دستاوردها شدند. اين اتحاديه‌ها در حقيقت عملی را انجام دادند كه استوارت آكوف (Stuart Acuff) مديرAFL-CIO  معتقد است كه اتحاديه‌ها الان بايد انجام دهند: "ما بايد برنامه‌ای را تعريف كنيم كه قابليت تغيير در زندگی مردم را داشته باشد."

 

منبع: مانثلی ريويو (Monthly Review)   - ژوئن 2005

این مقاله از اخبار روز برگرفته شده است 

* "طرح نو- New Deal" اشاره به برنامه فرانكلين روزولت رئيس جمهور آمريكا در سالهای بعد از "ركود بزرگthe Great Depression " مي­باشد. روزولت واژه "طرح نو" را برای اولين بار در سخنرانی پذيرش كانديداتوری رياست جمهوری خود در سال 1932 به كار برد. 

فرناندو ای گاپاسين استاد سابق روابط صنعتی و از محققين پيشتاز در زمينهُ توسعهُ اتحاديه‌های شهری  AFL-CIOبود. فرناندو دارای بيش از 40 سال سابقهُ فعاليت در عرصهُ جنبش اتحاديه‌ای در آمريكا مي­باشد و در حال حاضر مسئول شورای مركزی كارگری يك اتحاديهُ منطقه‌ای مي­باشد.

مايكل دی ييتس كمك سردبير مانثلی ريويو مي­باشد.  وی ساليان متمادی در دانشگاه پيتزبورگ در جانستون اقتصاد تدريس كرده است. مايكل نويسندهُ “نامگذاری سيستم: نابرابری و كار در سيستم جهانی (2004)”،چرا اتحاديه مهم است (1998)”، و “ساعات طولانی و مشاغل كمتر: اشتغال و بيكاری در ايالات متحده (1994)”، است كه همه از انتشارات مانثلی ريويو مي­باشند .