دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

فصل سوم

مسائل اساسى انقلاب در عرصه ملى

 

رژيم تزارى در فوريه 1917 سقوط كرد، يعنى هشت ماه قبل از انقلاب اكتبر. در اين مرحله ‌شوراهاى كارگران، دهقانان و سربازان شكل گرفتند. اما در اين دوران حساس‏ بلشويك‌ها نه در شوراها اكثريت داشتند و نه در حاكميت سهيم بودند. نيروهاى سياسى ديگر، گروه‌هاى بورژواليبرال و منشويك‌ها، قدرت را تصرف نمودند و دولت موقت را تشكيل دادند. اما آنها ناتوانى خود را در حل تمام مشكلات حاد كشور نشان دادند. به دليل ناتوانى آنها بود كه نفوذ بلشويك‌ها به سرعت گسترش‏ پيدا كرد و در پائيز وضعيت انقلابى تازه‌اى پديد آمد. 

صلح فورى تنها وظيفه اى نبود كه در برابر دولت موقت قرار گرفته بود. مردم خواسته‌هاى مبرم ديگرى داشتند كه شوراها به حل آن‌ها كمر بسته بودند (هر چند كه الزاماً پشتيبانى توده ها از نيروى شوراها را به دنبال نداشت). اين مسايل در درجه اول عبارت بودند از: مشكل زمين، فقر و محنت كارگران ونابهنجارى نهادهاى سياسى. روسيه دراين سه عرصه سياسى- اجتماعى بارسنگينى از وحشيگرى و واپس‏ گرايى وعقب ماندگى را به ارث برده بود، كه تاثيرات يك صنعتى شدن سريع، وحشيانه و همراه با سلطه استبداد نيز با آن آميخته مى‌شد.

اين دست آورد تاريخى انقلاب اكتبر است كه لايروبى سريع لاى ولجنى را‌كه تزاريسم به همراه آورده بود امكان پذيرساخت و اكثريت عظيم مردم روس‏ را كه از اين شرايط غيرانسانى رنج مى بردند رهايى بخشيد. كافى است آن اوضاع ناگوار را در‌نظر داشته باشيم تا به رياكارى و‌تزوير همه كسانى كه انقلاب اكتبر را مسئول فقر و نكبتى مى خوانند كه تا اوايل دهه 1920 درروسيه گسترش‏ داشت، پى‌ببريم.

 

مسئله زمين

لغونظام وابستگى رعايا به زمين درسال 1861 با فشارهاى تازه‌اى بر دهقانان همراه بود. تخمين زده مى‌شود كه كل مبلغى كه در ازاى تقسيم زمين با محاسبه ميزان بهره دهى برحسب سود سرمايه بايد از دهقانان مطالبه مى‌شد، در‌حدود 648 ميليون روبل بوده، درحالى كه از آنها بيش‏ از 867 ميليون روبل دريافت شده است. به علاوه دهقانان مجبور بودند براى هر دسياتين زمين خود 56/1 روبل ماليات كشاورزى بپردازند، كه درمجموع بالغ بر170 ميليون روبل بود، درحالى كه مالكان خصوصى، اشراف و دولت‌مندان، سرمايه داران در مقابل هر دسياتين تنها 23‌/‌0 روبل ماليات مى‌پرداختند. طبق پژوهشى كه درسال 1902 انجام گرفته تأديه‌هاى دهقانان، برحسب مساحت اراضى به 50 تا100 درصد درآمد املاك دهقانى بالغ بوده است.

به علاوه زمين داران درجريان تقسيم اراضى، زمين‌هاى حاصلخيزى را كه قبلاً به دهقانان تعلق داشت تصاحب نمودند و به دهقانان تنها اجازه خريد زمين هاى نامرغوب را دادند. حكومت تزارى درجهت جبران ابن اجحافات هيچ‌گامى برنداشت. در مناطق اصلى روسيه مركزى شرايط كار و زندگى دهقانان به همان سختى هزارسال پيش‏ بود. دراين جا بهره دهى زمين به طور نسبى يك چهارم و در مزارع دهقانان به طور متوسط يك پنجم انگلستان بود  بدون در نظر گرفتن زمين هاى اربابى اشراف وبورژواها.

در اين شرايط دهقانان بواسطه فشار سنگين بهره و ماليات سالانه مداوم درحال كشت وكاربودند. اين موضوع از طرفى بار آورى زمين را به‌خاطر زراعت مداوم كاهش‏ مى داد مى‌بينيدكه تخريب محيط زيست از دوره استالين شروع نشده است ! و از طرفى ديگر با هر برداشت ناموفقى، دوره هاى قحطى وگرسنگى فرا مى رسيدكه بدترين آنها درسال 1891 پيش‏ آمد.

مشكل كمبود زمين فشارهاى ناگوار اقتصادى را تشديد مى‌كرد. طبق ارزيابى متخصصين، مزرعه مناسب براى تامين يك خانوار روستايى مى‌بايست 5‌/6 تا 7 دسياتين وسعت مى‌داشت، درحالى كه دهقانانى كه در زمين‌هاى اشراف سابق كار مى‌كردند تنها 17‌/‌3 دسياتين وكشاورزان زمين‌هاى دولتى تنها 9/4 دسياتين زمين به دست آوردند. با توجه به مراحله انتقالى رشد جمعيت و نسبت پائين مهاجرت از روستا، درسال 1861 هر دهقان عيال‌وارى 83/4 دسياتين و در سال 1905 هريك 1/3 دسياتين زمين در اختيار داشت. در روستاها با وجود سطح پائين توليد كشاورزى حدود پنج ميليون دهقان بزرگ‌سال عاطل مانده بودند. دهقانان به 60تا70 ميليون دسياتين زمين بيشتر نياز داشتند.

دهقانان روى هم رفته 112 ميليون دسياتين زمين در اختيار داشتند، در حالى كه زمين اشراف، روحانيون و بورژواها به 7‌/‌101‌ ميليون دسياتين  مى رسيد و زمينه هاى خالصه و دولتى به 145‌ميليون دسياتين بالغ بود. تنها اراضى زراعى بالاى 50 دسياتين 15 برابر وسيع تر از مزارع متوسط دهقانى بر روى هم بالغ بر80 ميليون دسياتين بودند.(1)

نتيجه چنين اوضاعى روشن است: تنها با لغوكامل نظام مالكيت اشرافى و بورژوايى برزمين بود كه دهقانان مى‌توانستند به زمين كافى دست يابند. تا زمانى‌كه اين تحول انقلابى پيش‏ نمى‌آمد، دهقانان چاره اى جزاين نداشتند كه  هم‌چنان به كشت در زمين ملاكان بزرگ بپردازند. در آغاز قرن بيستم نيمى از زمين‌هاى منطقه معروف به "خاك سياه" درقلب روسيه و در ساير مناطق 30 تا‌45 درصد زمين‌هاى اربابى توسط دهقانان كم زمين كشت مى‌شد. بهره مالكانه بسيار بالا بود و گاه به نيمى از محصول مى رسيد.

با محاسبه مخارج ديگرى از قبيل بهاى بازخريد و ماليات‌ها و هزينه نگهدارى بازنشستگان، زندگى دهقانى با چنان فشارى روبرو بود كه براى بيشتر خانواده‌هاى روستايى به معناى فقر مطلق بود. طى سال‌هاى 1888 تا 1898 شماره اسب‌هاى دهقانان از 6/19‌ ميليون راس‏ كاهش‏ پيدا كرد و تعداد‌گاوهايشان از‌6‌/34‌ ميليون به 5‌/24‌ ميليون راس‏ رسيد. در خلال همين مدت تعداد مزارع بدون اسب 22 درصد بيشتر شد. همه اين آمار از سرشمارى‌هاى رسمى آن دوران گرفته شده است.

تئوودورشانين در‌نمودار ذيل لايه‌بندى دهقانان را در سال 1905 در روسيه اروپايى نشان مى‌دهد و بدين وسيله قصد دارد آمارى را كه لنين در كتابش‏ "‌برنامه ارضى سوسيال دموكراسى در انقلاب اول روسيه" در اواخر سال 1907  به كاربرده است تصحيح كند:

8‌/15 درصد خانواده‌هاى مرفه دهقانى مالك 15 دسياتين زمين يا بيشتر هستند.

8‌/51 درصد خانوار دهقانانى 7 تا 15 دسياتين زمين دارند.

4‌/32 درصد خانوار فقير دهقانى باكمتر از7 دسياتين زمين.

دراين ارقام همه جا تعداد خانوارها به حساب آمده ونه تعدادكل جمعيت طبق جمع بندى شانين ميان سال‌هاى 1897 تا1905 وضعيت كشاورزى در روسيه چنين نمايى داشته است:

-‌‌8/0 تا‌ 2/1 درصد زمين‌هاى كه به روش‏ سرمايه‌دارى كشت مى‌شدند ‌1/5 تا 6‌/‌7 درصد جمعيت روستايى؛

-‌‌6 تا 8 درصد دهقانان بى زمين 3تا4 درصدجمعيت روستايى.

-‌6/2 تا 9/3 درصد كشاورزان ثروتمند؛

 -‌7‌/10 تا 4/12 درصد كشاورزان مرفه؛  

-‌‌8/51 درصدكشاورزان متوسط الحال؛

- 2‌/24‌تا 4 /‌26 درصد كشاورزان فقير.(2)

بنابر اين يك سوم جمعيت روستايى فقير بودند.

رنج و محنتى كه روستائيان در دوره تزاريسم متحمل مى شدند، به روشنى در ميزان مصرف آنها نيز انعكاس‏ مى يابد. در يك روستاى متوسط هر نفر علاوه بر مخارج مسكن و خوراك - سالانه 5/5 روبل براى لباس‏، 5/2 روبل براى نيازهاى معنوى، 4/1 روبل براى احتياجات مادى ديگرخرج مى كرد. بدين ترتيب دو خانواده شش‏ نفره روستايى  البته بايد به خاطر داشت كه در اين زمان ميزان مصرف يك كارگر امريكايى خيلى پائين تر از امروز بود.

صادرات وسيع غلات كه پيش‏ از صادرات نفت مهم ترين منبع درآمد ارزى روسيه به شمار مى رفت، تنها از اين طريق امكان پذير بودكه دهقانان عليرغم گرسنگى به خاطر فشار سهمگين بهره و ماليات ناچار بودند محصولات خود را به فروش‏ برسانند. اگر دهقان روسى نيازهاى مصرفى خود را به طور واقعى ارضا مى‌نمود، ديگر روسيه نه يك كشور صادراتى، بلكه كشورى وارد كننده به شمار مى‌رفت.

سردونالدمكنزى والاس‏ بسيار محافظه كار نماينده ادارى مؤسسات انگليسى در روسيه دركتاب كلاسيك خود، شرايط مالى وخيم دهقانان روس‏ را در ارقام ذيل خلاصه نموده است:

درهفت ايالت منطقه "خاك سياه" بدهى مالياتى يعنى ماليات‌هاى عقب افتاده دهقانان براى جمعيت ذكور اهالى از ./9 روبل درسال 1882 به 6 روبل در سال 1893 و تا 22 روبل درسال 1899 رسيد.(3)

 

فقرومحنت درشهرها

كارگران ازدهقانان خوشبخت ترنبودند. در اين رابطه كافى است كه به مسئله مسكن توجه‌كنيم. آناتول كوپ كه عمدتاً بر پژوهش‏هاى نويسنده روس‏ گ. پوزيس‏ تكيه مى كند، برآن است كه در 131 شهر از مناطقى كه بعداً "جمهورى فدراتيو روسيه شوروى سوسياليستى" را تشكيل دادند. فقط 9 درصد خانه‌ها به شبكه فاضلاب شهر وصل مى‌شدند. از195 هزار خانه‌اى كه در213 شهر‌جمهورى فدراتيو وجود داشتند، شهرهايى كه قبل از انقلاب آب لوله كشى داشتند، تنها 5/12 درصد به شبكه فاضلاب وصل مى‌شدند.(4)

در‌سال 1912 در‌مسكو براى هر‌7‌/8 تن و در پتروگراد براى تقريباً هر  8 تن يك خانه وجود داشت، در‌حالى‌كه در‌برلين اين نسبت در‌برابر‌هرخانه 6/3، در‌وين 2/4 و‌در‌پاريس‏ 7/2 تن بود.(5)

كارگران بدون محاسبه اضافه كارى‌هاى نامحدود به طور متوسط روزى ده ساعت كار مى‌كردند. به نظر پروكوپويچ تاريخ‌دان، در سال 1909 در پتروگراد براى تامين معاش‏ يك خانواده به سه برابر ميزان درآمد متوسط ساليانه نياز بود. بدين ترتيب كارگران درسختى و محنت بودند. درسال 1908 يك خانواركارگرى 48 درصد درآمدش‏ را براى خوراك كه غيركافى هم بود 21 درصد براى مسكن كه معمولاً وضعيت ناگوارى داشت و15 درصد براى پوشاك مى‌پرداخت. (6) براى تامين حتى نيازهاى ديگرى از قبيل بهداشت و آموزش‏ تنها 15 درصد اين درآمد محقر باقى مى‌ماند.

پوكرووسكى، مورخ كمونيستى كه مورد احترام لنين بود(7) تخمين مى‌زند كه دستمزد واقعى كارگر روسى بين سال‌هاى 1892 تا‌1902‌‌به ميزان 20 درصد كاهش‏ داشته است. وى در يكى از چاپ‌هاى بعدى اثرش‏ وضعيت محنت باركارگران را در پايان قرن نوزدهم چنين توصف نموده است:

"7/63 درصد كاگران بى سواد بودند...در‌بافندگى‌هاى مسكو، بافندگان _ تقريباً هميشه روى كرسى‌هاى خود  مى‌خوابيدند. روى يك كرسى كه دو متر و نيم طول و دو متر عرض‏ داشت، همه خانواده مى‌خوابيدند. رختخواب آنها يا لباس‏ خودشان بود و يا تكه پارچه‌هاى كثيف و ژنده. صاحب‌كاران به پزشكى كه اين وضع را گزارش‏ كرده است گفته بودند كه كارگران اين نوع زندگى را دوست دارند...

پزشكى كه اين اطلاعات را‌فراهم آورده، بسمت بازرس‏ كارخانجات منسوب شد و اين امر برگزارش‏هاى او‌تاثيرگذاشت. او يك سال بعد درباره كارخانه‌هاى ايالت ولاديمير چنين نوشت: كثافت و‌هواى آلوده و متعفن از ضمائم جدائى ناپذير خوابگاه كارگران است و در چنين خوابگاهى كه معمولاً دو و يا يك پنجره دارد، دو خانوار زندگى مى‌كنند.

در دورانى كه مخارج زندگى حتى از سال 1914 ارزان تربود، كارگران در شرايطى بدتر از دوران ما  يعنى روسيه شوروى  بعد از جنگ امپرياليستى، در گرماگرم محاصره اقتصادى _ سياسى و جنگ داخلى زندگى مى‌كردند. غذاى اصلى آنها عبارت بود از ماهى نمك سود و خشك شده كه غالباً بو مى‌داد، گوشت تازه را تنها به شكل آشغال گوشت و‌دل و‌روده گاوميش‏ مى‌شناختند...

در‌چنين شرايط سكونتى و تغذيه‌اى طبعاً بيمارى درميان كارگران بيداد مى‌كرد. دركارخانه‌هاى پارچه بافى مسكو از هر هزار زن كارگر، 134 نفر سل داشتند علاوه براين بيمارى ديگرى هم وسيعاً رواج داشت كه پزشكان به شوخى آن را اپيدمى خاص‏ كارگران مى خواندند، يعنى زخم‌ها و جراحت هميشگى بدن ... براى مثال دركارخانه سوكولوف مسكو درظرف دو سال تنها يك سوم كارگران زخمى بر تن نداشتند...(8)

ميزان مرگ و مير نوزادان در محله‌هاى كارگرنشين پتروگراد حداقل دو برابر مناطق ديگر بود. تقريباً يك چهارم بچه‌هايى كه در پايتخت به دنيا‌ اولين سال زندگى خود مى‌مردند. (9) براى اين كه گمان نرود كه اين گزارش‏ها از منابع مبالغه آميز ماركسيستى گرفته  شده‌اند، در‌اين‌جا نظر يك تاريخ‌نگار ‌ميانه‌روى بورژوا را ارائه مى‌دهيم:

"‌غالباً‌" گفته مى‌شود كه زاغه‌هاى لندن از نظر فقر و فاقه در بدترين شرايط قرار دارند.‌در واقع وضع پائين ترين اقشار در زاغه‌هاى انگليس‏ و اسكاتلند با فقر و حرمان بدترين زاغه‌هاى روسيه پهلو مى‌زند، اما به هيچ وچه نمى‌توان گفت كه همه كارگران انگليس‏ به پائين‌ترين اقشار تعلق دارند، در حالى كه تقريباً همه كارگران روسى در بدترين وضع معيشتى هستند... در ميان كارگران روسيه اصلاً رده بندى وجود نداشت: كارگران بردگان مزدورى بودند كه دستمزدشان به هيچ‌وچه براى سيركردن يك خانواده كافى نبود." (10)

نيكلاس‏ ريازانوفسكى استاد روسى تبارى كه آثارش‏ در دانشگاه‌هاى غربى تدريس‏ مى‌شود، اعتقاد دارد:

"با وجود قوانين كار تازه و به رغم اين واقعيت كه احتمالاً درسال‌هاى قبل ازجنگ جهانى اول دستمزدها بالا رفته بودند ( تاريخ نگاران شوروى اين موضوع را به شدت تكذيب مى‌كنند) كارگران روس‏ به طور كلى در وضعيت فاجعه بارى زندگى مى‌كردند. كارگران در محلات فقير و شلوغ در شرايطى غيرقابل وصف مى‌زيستند. محروم از آموزش‏ و امكانات ديگر. پرولتارياى روسيه تزارى نمونه مجسمى بود از طبقه كارگر بى‌نوا و استثمار شده‌ى اولين مرحله سرمايه دارى، كه ماركس‏ آنرا با دقت دركتاب سرمايه توصف نموده است." (11)

دو استادكارشناس‏ انگليسى كوخان و آبراهام نيز به واقعيت گويايى اشاره كرده‌اند:

"‌طرز تفكر مقامات بالاى روسيه را مى‌توان از بخش‏ نامه‌اى كه  دلجانوف وزير آموزش‏ و پرورش‏ وقت صادر كرده بود دريافت كه در آن فرزندان طبقات پائين را از تحصيلات عالى باز مى‌‌داشت؛

در پذيرفتن فرزندان سورچيان و پيشخدمت‌ها، زن‌هاى آشپز و رختشوى خرده فروش‏ها و افراد ديگرى از اين دست،  شايد به استثناى بچه‌هاى خيلي با استعداد، كه از محيط‌هاى اجتماعى پستى هستتند بايد با دقت برخورد شود." (12)

استثمار كارگران زن به ويژه بسيار شديد بود. درسال 1914 دستمزد  كارگران زن نصف دستمزد مردان بود و در‌سال 1916 به 40 درصد دستمزد مردان كاهش‏ پيداكرد. (13) آيا واقعاً مى توان انكار نمود كه انقلاب اكتبر با ريشه كن كردن اين اوضاع ناروا، گام بزرگ و مثبتى برداشت؟

 

دولت تزارى

كاركرد سركوبگرانه دولت تزارى را مى‌توان از ابعاد مالى آن بدقت دريافت: 80 درصد بودجه دولت براى ارتش‏ و دستگاه سركوب اختصاص‏ يافته بود. سنگينى بار اين پرداخت‌هاى اضافى از درآمد ملى بيش‏ از همه بردوش‏ دهقانان بود و از طريق ماليات غيرمستقيم بردوش‏ كارگران.

هزينه صنايع به طورعمده از راه سرمايه گذارى خارجى تامين مى‌شد. صنعت روسيه در بازارهاى جهان موقعيت مناسبى نداشت، و در بازار محدود داخلى هم به خاطر فقر اكثريت عظيم مردم دچار ركود بود. كالاهاى وارداتى هم ارزان‌تر و هم بهتر از كالاهاى روسى بودند. اين امر به يك سياست حمايتى شديد وگرايش‏ دائمى به توسعه طلبى نظامى انجاميد. كشورهايى  نظير تركيه، ايران، اقغانستان، چين، كره ومناطق قفقاز با تهديد و فشار مجبور بودند كالاى روسى بخرند. در اين رابطه به درستى ازنوعى "‌سرمايه دارى يا امپرياليسم  قزاق منشانه‌" صحبت شده است. با شكست نيروى دريايى روسيه در مه 1905 طى جنگ با ژاپن اين اوضاع بدتر شد.

اما بدترين جنبه فشار و اختناق رژيم تزارى در مجموعه نهادهاى خودكامه‌اى بود كه بر زندگى مردم چيره بودند: نبودن حقوق و آزادى‌هاى دموكراتيك، استبداد وحشتناك ادارى، تبعيص‏ شديد ملى.

"‌باشكل كيرى آگاهى ملى درميان تقريباً همه اقليت‌هاى ملى دولت يا بايد در مناطق مورد نظر حق خود مختارى قائل مى‌شد و يا اين كه اعتماد آنها را مجدداً جلب مى‌نمود. آنچه درحقيقت پياده شد يك سياست روسى سازى شديد بود. در اوكراين، روسيه سفيد، ليتوانى و لهستان تدريس‏ زبان مادرى در مدارس‏ يا محدود و يا به كلى ممنوع شد. بر همه ملت‌ها زبان روسى تحميل گشت ... در ايالت‌هاى منطقه بالتيك اهالى آلمانى تبار زير شديدترين تبعيضات قرار داشتند..

فشار بر يهوديان روسيه احتمالاً از همه بيشتر بود... آنها طى قتل‌عام‌هاى وحشيانه نابود مى شدند... پوبد‌و‌نوژف عضو شوراى دولتى، سرپرست هيئت روحانى كليساى ارتدوكس‏ و يكى از الگوهاى داستايفسكى در خلق سيماى ادبى مفتش‏ اعظم گفته بود: يك سوم يهوديان بايد بميرند، يك سومشان بايد از روسيه كوچ كنند و يك سوم باقى بايد دست از معتقدات خود بردارند.

پيروزى ظاهرى بر ناسيوناليسم اسلامى در ماوراى قفقاز به روشنفكران گرجستان و ارمنستان اين فرصت را داد كه به جريان‌هاى انقلابى بگرايند.  حمايت دولت از تبليغات گسترده مسيحى در مناطق مسلمان نشين آسيايى، به تحقير و آزار سنت گرايان مسلمان منجرشد..

آسياى مركزى و خاور دور عرصه تركتازى‌هاى امپرياليستى، غارتگرى‌هاى لگام گسيخته و ددمنشى نايب‌السلطنه‌هاى روس‏ بود." (14)

ريچاد پايپس‏ دركتاب مفصل خود درباره "‌انقلاب روس‏" اين تز سخيف را طرح مى‌كند كه علت اساسى انقلاب اين بود كه روشنفكران روس‏ از اواخر قرن نوزدهم شيفته آرمان‌هاى تخيلى شده و عطش‏ سوزانى به قدرت پيدا كرده بودند.(15) او براى اثبات اين نظريه توطئه جويانه ناچار شده است از اهميت اعتصاب نيرومند كارگران كه شورش‏ سربازان را در فوريه _ مارس‏ 1917 به دنبال داشت، بكاهد.(16) در 25 فوريه 1917 در پتروگراد يك اعتصاب عمومى روى داد كه مويناهان آن را يك "حادثه غافلگير كننده در زمان جنگ" خوانده است . اين گونه حوادث ربطى به تحريكات "‌روشنفكرى نداشت بلكه براثرسخت تر شدن شرايط زندگى پيش‏ مى‌آمد. (17 )

ويليام هنرى چمبرلن دركتاب خود در باره انقلاب روسيه،كه احتمالاً واقع بينانه ترين اثر از يك نويسنده غيرسوسياليست در اين مورد است، مى‌نويسد:

"‌برجسته ترين نشانه‌هاى اولين مرحله‌اى كه طى آن انقلاب ريشه‌هاى عميقى پيدا كرد چه بود؟ سست شدن روحيه انضباط در ارتش‏، افزايش‏ خواست‌هاى اساسى كارگران صنعتى نخست در عرصه دستمزد و سپس‏ در مورد نظارت بر توليد و توزيع، تصرف خانه‌هاى بزرگ در شهرها و در‌سطح وسيعتر اشغال زمين‌هاى زراعى، طرح وسيع تقاضاى خودمختارى در مناطق غيرروسى كشور نظير فنلاند و اوكراين." (18)

در سال 1917 روشنفكران هم از نفوذ آرمان‌هاى بنيادين دور بودند و هم از ميل قدرت جويى. آنها بيشتر گرفتار ترديد و ميانه‌روى و بى عملى بودند، آن هم در شرايطى كه قطب بندى طبقاتى به نهايت درجه رسيده بود.

يكى ازشواهد فقدان واقع بينى در اثر پايپس‏ آنجاست كه او به  بلشويك‌ها ايراد مى‌گيرد كه آنها مردم كشورهاى ديگر را به قيام و جنگ داخلى فرا مى‌خواندند، كه در نتيجه به "‌قدرت‌هاى امپرياليستى" حق مى‌داد كه در پى انتقام جويى برآيند. (19) او فراموش‏ مى‌كند كه دولت‌هاى   انگليس‏، فرانسه، آلمان، ايتاليا و ژاپن ده‌ها سال همين بلا را بر سر دولت‌هاى آفريقايى، تركيه، ايران، افغانستان، چين وغيره آوردند. از آغاز جنگ جهانى اول همه قدرت‌هاى بزرگ اين سياست را عليه دشمنان خود اعمال مى‌كردند. به علاوه پايپس‏ يك اختلاف اساسى را در نظر نمى‌گيرد: تبليغات بلشويك‌ها سرشت انقلابى داشت، آنها به فرانسه، انگلستان و آلمان سرباز نفرستادند. در حالى كه مى‌دانيم كه اين كشورها به روسيه شوروى لشكركشى كردند.

پس‏ تعجبى ندارد كه دهقانان وكارگران وملت‌هاى زيرستم در جريان انقلاب فوريه 1917 يك صدا بانگ برداشتند: كافى است إ كافى است إ كافى است إ زمين، حق تعيين سرنوشت، هشت ساعت كار و نظارت بر توليد، هرچه زودتر‌إ اما دولت موقت سر مى‌دواند، تعلل مى‌نمود، دفع‌الوقت مى‌كرد و حل اين مشكلات را به بعد از پايان كار مجلس‏ مؤسسان موكول مى‌ساخت، كه انتخابات آن نيز مداوماً به تعويق مى‌افتاد.

چه تعجبى دارد كه در چنين شرايطى توده‌ها سرنوشت خود را به دست بگيرند، به حل مشكلات حاد خود كمر همت ببندند و به سياست بلشويكى و  قدرت شورايى روى آورند كه مى‌توانست زندگى دشوار آنها را يك روزه دگرگون كند؟

 

 

ياد داشت هاى فصل سوم:

1_ اين آمار ازكتاب تروتسكى "‌انقلاب  9051 روسيه‌" گرفته شده است.  فصل "‌روستائيان ومسئله زمين‌"، برگ هاى 29- 36.

2_ روسيه به عنوان يك جامعه درحال توسعه، لندن 1985،ص‏ 98_101 .

3_ روسيه _ چاپ چهارم، و ورتسبورگ 1906، جلد دوم ص‏ .180

4_ تحول زندگى و تحول شهر، از زندگى نوين تا مسئله شهرسازى     1917 _ 1932 ، پاريس‏ 1975، ص‏ .261

5_‌ James Bater :"سن پترزبورگ و مسكو در آستانه انقلاب" به نقل از "‌انقلاب كارگران در روسيه" ص‏ 50 .

6_ okrowski‌: تاريخ روسيه از آغاز تا دوران معاصر، لايپزيك 1929، ص‏ 257 .

7_ بنگريد به نامه لنين به پوكروفسكى مورخ 5 \ 12 \ 1920 ( مجموعه آثار، جلد 36، ص‏ 520 ) درباره اين كتاب به طور كلى و پيدايش‏ دانش‏ تاريخ نگارى شوروى از ديدگاه ليبرال غربى اثرتحقيقى زيرمنتشرشده است:  George Enteen: دانش‏ پژوهان بوروكرات شوروى، پوكروفسكى و جمعيت مؤرخين ماركسيست، دانشگاه پارك ولنن، .1987

8_ پوكروفسكى، تاريخ روسيه ازقديم ترين روزگاران تا سال .1917 برلين 1930، .249_ 522

:9_ S . A .Smith پتروگراد سرخ ، ص‏ .13

10_ Edward Crankwshaw : سايه كاخ زمستانى، لندن 1917،ص‏ .292

11_ تاريخ روسيه ،نيويورك 1936،ص‏ .476

12_ ساختمان روسيه مدرن، لندن، 1983،ص‏ .223

13_ بسنجيد با پتروگراد سرخ ،ص‏ .47_48

14_ Kochan & Abraham  :ساختمان روسيه مدرن.

15_ تاريخ انقلاب روسيه ، نيويورك .1990

16_ دركنار منابع ديگر به ويژه بنگريد به كتاب ضد كمونيستى زير:

 Bria Moynaham  : رفقا، روسيه درانقلاب، بوستن 1992، ص‏ .56_49  

17_ بسنجيد با كتاب بالا، رفقا، ص‏ 4و 7،

18_ W. H. Chamberlin : انقلاب، روسيه، جلد اول، ص‏ .131

19_ R.ipes : تاريخ انقلاب روسيه .ص‏ .609