اتحادیههای جدید اجتماعی،
انترناسیونالیسم،
ارتباطات- فرهنگ و همبستگی در یک چارچوب.
پیتر واترمن
ح.آزاد
مقدمه:
سرمایهداری جدید به اضافه کار
و کارگر جدید مساوی با اتحادیه جدید؟
این مقاله
تلاشی است برای این که به فشردهترین شکل،
نظراتی را در مورد نوعی جدیدی از اتحادیه،
متناسب با نظم و بی نظمی موجود جهانی ترکیب
کنیم. این نظرات در بارهی
4
جنبه یا روابط متقابل فشرده در بارهی تعرض
کار است که من در دههی اخیر روی آن کار
کردهام.
من در این جا
نمیخواهم سرگذشت آشنای جهانی شدن سرمایه، و
بحران اتحادیهها را نقل کنم به جز این که
اشاره کنم که "بحران" در زبان چینی دو جنبهی
"خطر" و"موقعیت مناسب" را با هم ادغام میکند:
چیزی که میخواهم یادآوری کنم این است که
آرایش جنبش کارگری طی تحولات پی در پی
سرمایهداری به طور چشمگیر تغییر کرده است:
از اصناف محلی به اتحادیههای صنفی – ملی و از
آنجا به اتحادیههای صنعتی بینالمللی.
به نظر میرسد
که ما به یک شکل جدیدی از مفصلبندی جنبش
کارگری – مفصلبندی، هم به معنای پیوند، و هم
به مثابهی تجلی آن- متناسب با دفاع موثر و
ابراز وجود به شکلی کاملا جدید در برابر
سرمایهداری نیاز داریم که خصلت فوقالعاده
تعرضی و تخریبی دارد.
سرانجام
نیازی به گفتن ندارد که این بحث از هر انتقاد،
نفی، تغییرات مناسب و فراتر رفتن، به خصوص از
طرف کارگران و فعالان اتحادیه استقبال میکند.
یک اتحادیهی جدید اجتماعی
منظور از
اتحادیهی جدید اجتماعی، یک جنبش کارگری است
که از مدلهای"اقتصادی"، "سیاسی" یا "سیاسی-
اقتصادی" اتحادیه فراتر میرود و با قبول تمام
اشکال اجتماعی، فرهنگی و ارتباط با جامعه
مدنی، وظایف [متعددی] را در برابر خود قرار
میدهد. چنین مدلی از اتحادیه، از مشخصات زیر
برخوردار است.
·
مبارزه بر سر کارمزدوری و پیرامون آن، نه صرفا
برای مزد و شرایط بهتر؛ بلکه برای کنترل
کارگران و اتحادیه بر فرآیند کار،
سرمایهگذاری، فنآوری جدید، جابهجایی،
مقاطهکاری فرعی و سیاستهای آموزش و
کارآموزی. چنین مبارزات و استراتژیهایی در
گفتگو و عمل مشترک با جماعات دارای منافع
مشترک، و برای جلوگیری از اختلاف انجام
میگیرد (مثلا با طرفداران محیط زیست یا زنان)
و برای افزایش اعتبار خواستها.
·
مبارزه علیه شیوهها و مناسبات سلسله مراتبی،
اقتدارگرایانه و فنسالارانه. برای محصولاتی
از لحاظ اجتماعی سودمند و همساز با محیط زیست.
برای کاهش ساعات کار، برای توزیع آن چیزی که
موجود و لازم است برای شرکت در کار خانگی، و
افزایش وقت آزاد برای رشد فرهنگی، تحقق
تواناییهای خود.
·
ارتباط فشرده با جنبش طبقات زحمتکش که فاقد
اتحادیه یا اتحایهپذیر نیستند (بخش
خردکالایی، کارگران خانگی، دهقانان، زنان
خانهدار، تکنسینها و متخصصان).
·
پیوند نزدیک با جنبشهای دموکراتیک فراطبقاتی
یا غیر طبقاتی(جنبشهای مردمی وابسته به
کلیساها، زنان، ساکنان محل، محیط زیست، حقوق
بشر و جنبش صلح و غیره)
·
تلاش برای ایجاد یک جامع مدنی قدرتمند و متنوع
·
پیوند با سایر متحدان بالقوه به عنوان شرکای
برابر، دموکراتیک و مستقل، بدون ادعا برای تحت
سلطه در آوردن، پیشاهنگی یا الویت در
سازماندهی قدرت.
·
طرح
مسایل اجتماعی در مقیاس عمومی جامعه به خصوص
در انظار کارگران و یا در اتحادیه خود را نشان
دهد و جلوه کند (مبارزه علیه اقتدارگرایی،
اکثریتسالاری، دیوانسالاری، اعتقاد به برتری
یک جنس، نژادپرستی و غیره).
·
گسترش دموکراسی در کف کارخانه و تقویت روابط
افقی و مستقیم بین کارگران و همچنین بین
کارگران و سایر نیروهای مردمی و دموکراتیک.
·
فعال بودن در حوزه آموزش، فرهنگ و ارتباطات،
تقویت فرهنگ مردمی و کارگری، حمایت از
ابتکارات برای دموکراسی و کثرتگرایی در درون
و بیرون نهادهای مسلط و وسایل ارتباط جمعی چه
در سطح محلی، ملی، جهانی.
·
استقبال از ایجاد روابط شبکهای در درون و
بین سازمانها و درک ارزش ائتلافهای منعطف،
افقی و غیر رسمی. پیوند بین گروههای که با
منافع مختلف برای پیشبرد دموکراسی، کثرتگرایی
و نوآوری.
یک انترناسیونالیسم کارگری
جدید
روابط
بینالمللی جدید بین کارگران در چالش با مسایل
یک سرمایهداری جهانی شده (که مناسبات بین
دولتها فقط بخشی از آن است) خود را به عنوان
بخشی از جنبش همبستگی وسیعتر جهانی میبیند.
که باید از آن بیاموزد و به آن آموزش دهد. نوع
جدیدی از پیوندهای بینالمللی کارگران که در
بر گیرنده نکات زیر است.
·
گسترش روابط بینالمللی هم بین اتحادیهها و
سایر نهادهای رسمی تا مناسبات رو در رو بین
تودههای کارگر در سطح کارخانه، محله و
تودهای.
·
فرارفتن از وابستگی به مدلهای متمرکز،
بوروکراتیک و منجمد و سازمانهای بینالمللی
هرمی با تشویق مدلهای منعطف، دموکراتیک،
افقی، غیرمتمرکز و خودیارانه در شبکهی
اطلاعات بینالمللی.
·
فراتر رفتن از مدل"کمک"(جریان یک سویه پول و
کمکهای غیرپولی از اتحادیههای ثروتمند،
پرقدرت و آزاد و غیره) به مدل "همبستگی"
(جریان دوجانبه و چند جانبه حمایتهای سیاسی –
اطلاعاتی و نظری)
·
فراتر رفتن از بیانیهها، کنفرانسها و
درخواستهای لفظی و شفاهی به فعالیت سیاسی کار
خلاق ،دیدار یا کمکهای مالی مستقیم (همچنان
لازم خواهد بود) به وسیله تودههای کارگر
·
نیازها، ارزشها و ظرفیتهای تودههای عادی
کارگر را بر یک مبنای همبستگی بینالمللی
استوار سازیم نه این که آنها را به نمایندگان
وا نهیم.
·
به
رسمیت شناختن این که جنبش کارگری تنها حامل
ذینفع پیوندهای بینالمللی نیست اما جزء اساسی
آن به شمار میرود. و بنابراین با سایر اشکال
پیوندهای بینالمللی دموکراتیک اتحاد برقرار
میکند برای این که تقویت مبارزه کارگران
مزدبگیر و فراتر رفتن از یک پیوند
انترناسیونالیسم کارگری.
·
چیرگی بر وابستگی ایدئولوژیک مالی سیاسی در
همبستگی بینالمللی توسط تامین مالی
فعالیتهای بینالمللی از خود کارگران یا
صندوقهای که از عموم کارگران اخذ شده باشند
و تشویق تحقیقات مستقل و صورتبندی سیاستها
·
جایگزینی قهر سیاسی- مالی، ائتلاف خصوصی و
سکوتهای عمومی انترناسیونالیسم سنتی به وسیله
یک گفتمان عمومی طرفهای برابر که به شکل
دوستانه، آشکار و خلاق، کارگران مورد علاقه را
با هم متحد میسازد.
·
به
رسمیت شناختن این که هیچ سطح، محل واحدی برای
مبارزات بینالمللی وجود ندارد و اگر کف
کارخانه، تودهها، پایهها و جماعت را اساس
قرار دهیم زمینه سنتی و رسمی میتواند مورد
استفاده قرار گیرد و تحول یابد.
·
به
رسمیت شناختن این که یک پیوند بینالمللی جدید
و یک انترناسیونالسیم جدید نیز به همکاری و
بحث جنبشهای کارگری در غرب و شرق و جنوب دارد
همچنین در درون و بین سایر حوزههای احتماعی
– جغرافیایی.
عناصر چنین
درکی میتواند در اظهارات و عمل اتحادیههای
بینالمللی دیده شود. من فکر میکنم که در بین
فعالان کارگری انترناسیونالیسم این امر به یک
امر بدیهی تبدیل میشود. گرچه بعضی
انترناسیونالیسم کارگری را به عنوان چیزی در
نظر میگیرند که باید به موج جدیدی از مبارزات
علیه جهانی شدن نئولیبرالی منجر شود. اما
دیگران در حال فراتر رفتن از نمونه آرمانی
فراتر هستند که بدیل دموکراتیک و کارگری –
مردمی جهانی را در برابر "جهانی شدن از بالا"
قرار دهند چه از لحاظ برنامهای و چه از لحاظ
مناسبات درونی.
انترناسیونالیسم،
انترناسیونالیسم کارگری، انترناسیونالیسم
اتحادیهای
لازم است که
بین انترناسیونالیسم، انترناسیونالیسم کارگری،
انترناسیونالیسم اتحادیهای تمایز قایل شویم.
در درون جنبش اجتماعی گفتمان
انترناسیونالیسم، معمولا با جنبش کارگری، با
مارکسیسم و سوسیالیسم در قرن نوزده مترادف
انگاشته میشود. سابقهی این واژه به دورههای
قبل میرسد و باور همگانی مذهبی قدیم، یا جهان
وطنی لیبرال و روشنگری را در بر میگیرد. و
همین طور میتوان آن را به قرن نوزده و بیست
بسط داد که فمینیسم زنان، صلحطلبی، ضد
امپریالیسم و اشکال حقوق بشر در را دربر
میگیرد. تا جایی که به این دو قرن و "جهان
دولت- ملتها" بر میگردد، ما نیاز به واژهی
جدیدی برای دورهی جهانی شدن داریم. بعضی از
همبستگی جهانی صحبت میکنند تا آنجا که
مسالهی جهانی شدن نارضایتی از آن و بدیلهای
آن مورد نظر است. در مورد انترناسیونالیسم
کارگری، قضیه مربوط به طیف وسیعی از نظرات
استراتژیها و عملکردهای گذشته و حال در پیوند
با جنبش کارگری است. از جمله نظراتی که مربوط
به تعاونیهای کارگری و احزاب سوسیالیستی،
روشنفکران سوسیالیست فرهنگ وسایل ارتباط جمعی
و حتی ورزشی میشود. در مورد انترناسیونالیسم
اتحادیهای قضیهی مربوط به اشکال اولیه پیوند
کارگران طی دورهی ملی- صنعتی- استعماری. بدین
ترتیب انترناسیونالیسم اتحادیهای صنفی
جایگرین انترناسیونالیسم کارگری طی اواخر قرن
بیستم میباشد که معمولا با آن اشتباه گرفته
میشود. اما این دقیقا انترناسیونالیسم
اتحادیهای است که عمیقا دچار بحران و مورد
تردید تحت سرمایهداری جهانی شده کنونی قرار
گرفته است.
شبکهبندی، ارتباطات، فرهنگ
در واقع ما به
یک اصل خودارتباطی بیشتر(هم به معنای پیوند و
هم به معنای تجلی و بیان) کارگری، حتی بدیل
نیاز داریم؛ که متناسب با دوره ما باشد. به
بیان دیگر ما به بدیلی احتیاج داریم که به طور
پیوسته و موثر علیه تجدید تولید بوروکراسی،
سلسله مراتب و متحجری مبارزه کند که حتی درون
اتحادیههای"انقلابی و رایکال" رخ میدهد.
این اصل شبکه
است و عملکرد آن شبکهای. احتیاجی نیست که
شبکه را"بتواره" کنیم یا تشکیلات را همچون
اهریمن سرزنش کنیم. "شبکهبندی" همچنین راهی
برای درک مناسبات متقابل انسانی است. ما
میتوانیم تشکیلات را به زبان شبکه بفهمیم،
همان طور که ما به شبکه با چشم تشکیلاتی نگاه
میکنیم. معهذا این حقیقت دارد که جنبش از شکل
صنعتی- بین ملتها به یک اقتصاد سیاسی
شبکهبندی شده جهانی نیاز دارد. همانطور که
سرمایهداری نیز از یک شکل سازمانیافته به یک
شکل سرمایهداری شبکهبندی شده تبدیل شده است.
از شبکه جنبش کارگری بینالمللی است که
ابتکارات جدید، سرعت، خلاقیت و انعطافپذیری
سرچشمه میگیرد. یک اتحادیه بینالمللی که
میخواهد دموکراتیک – رادیکال و
انترناسیونالیسم باقی بماند یا این را
میآموزد یا در جا میزند. اگر شبکهبندی
اتحادیه بینالمللی خود را به عنوان بخشی از
پروژه انترناسیونالیست رادیکال و دموکراتیک
درک نکند که بسیار فراتر از اتحادیهها و
فراتر از مسایل کارگری میرود دچار رکود
میشود.
"شبکهبندی"
بیشتر به ارتباطات اشاره دارد تا نهادها.
شبکهبندی کارگری بینالمللی باید با به وجود
آوردن یک سبک رادیکال و دموکراتیک در ارتباطات
و فهم فرهنگ کسب اطلاع کند-"فرهنگ همبستگی
جهانی".
جنبش کارگری
یک تاریخ فرهنگی طولانی و غنی دارد. در گذشته
منشاء ابتکارات نوینی بوده است و حتی جنبشهای
فرهنگی پیشگام- دموکراتیک و مردمی را رهبری
کرده است. یک بار دیگر اتحادیههای صنفی
بینالمللی باید از مرز خود تعیینی
تقلیلگرایانه فراتر بروند یا در صحنهی روابط
جمعی بینالمللی ناچیز باقی بمانند. این مساله
به طور فزایندهای زمینهی نهادی را به عنوان
کانون اعتراضات و ابتکارات دموکراتیک به چالش
میطلبد.
همبستگی:
علیرغم اهمیت
همبستگی برای مبارزه اتحادیهای کارگری هنوز
هیچ نظریهپرداز مارکسیست و سوسیالیستی وجود
ندارد که آن را صورتبندی کرده باشد. میتوان
بین همبستگی"اقتصادی" و "سیاسی" تمایز قایل شد
اما به این امر بستگی دارد که همبستگی تا کجا
ادامه یابد. این امر به خصوص در مبارزات
متفاوت علیه نظم سرمایهداری جهانی شده،
شبکهبندی شدهی پیچیده سخت ضروری مینماید.
تمایز بین جنبههای مختلف انترناسیونالیسم مثل
هویت، جایگزینی، مکمل، کمک متقابل، برابر،
اهمیت اساسی دارد. هر یک از این مفاهیم بخشی
از معنای انترناسیونالیسم را با خود حمل
میکند. هریک از این جنبهها جدا از یکدیگر
میتواند نتایج غیرسازندهای به بار آورد.
بدین ترتیب جایگزینی- به جای دیگری مسئولیت
قبول کردن- میتواند همراه با "همکاری برای
پیشرفت" به معنای یک رابطهی حامی – پیرو
تبدیل شود. مکمل بودن- من به تو الف را میدهم
تو به من ب را میدهی به یک رابطهی
حسابگرانه بدل شود.
ما همچنین
نیاز داریم که ابعاد همبستگی را در نظر
بگیریم- گسترش، عمق، طول زمان و تاثیر. و هم
محور و جهت غرب-شرق- جنوب؟ جنوب به شمال؟ و
همچنین حوزهی آن (حقوق؟شرایط؟ هویت؟) یا
خطاب (کارگران جهان؟ خواهران جهان؟) سرانجام
من فکر میکنم که مشکلترین موضوع تفاهم بین
افرادی که درگیر مبارزهاند.
همچنین نقش
بینالمللی شخصیتهای برجسته مسالهبرانگیز
است (مارکس، چهگوارا، مارکوس... مادر ترزا)
یا سمبلها (پرچم سرخ، داس و چکش، روز اول ماه
مه، کلاه یا آرم مائویی، شعارهای مثل دنیای
دیگر ممکن است).
به همان میزان
نقش انترناسیونالیستها نیز مسالهبرانگیز
است- عاملان فعال انترناسیونالیست؛ و تمایز
احتمالی آنها چه به طور همزمان و چه به طور
غیر همزمان. بنابراین میتوان بین
انترناسیونالیسم به عنوان مبلغ، عامل و
برقرارکننده ارتباطات در هر دو محور تمایز
قایل شد.
حدود
20
سال پیش کسی این نکته را مطرح کرد که همبستگی
واژه فراموش شدهای در
3
محور اصلی و عرفی غرب (آزادی، برابری، برادری)
است. اصطلاح برادری به طور خاص زنان را کاملا
مستثنی میکند و به گروهی از برادران هم ملت و
هم نژاد محدود میشود. اگر بپذیریم که این
واژه اخیرا احیا شده است پس نیاز داریم، آن را
به رسمیت شناسیم و برجسته سازیم، اگر قرار
باشد که از اهمیت لازم برخوردار باشد
این نوشته
مقدمه کتاب زیر است:
Waterman, P
From the new
Internationalisms to the Global Solidarity
and justice Movement.