دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

مديريت مشترك بديلي براي سرمايه سالاري
ازدموكراسي درتوليد تا دموكراسي درجامعه

مايكل.اي لبوويتز

مترجم: ش. شاكري
   

  اشاره: مايكل.اي لبوويتز ((Michael A.Lebowit z استاد بازنشسته اقتصاد دانشگاه "سيمون فريزر" در ايالت بريتيش كلمبياي كانادا است. وي نويسندهِ كتاب­هاي "فراسوي سرمايه: اقتصاد سياسي طبقه كارگر از ديدگاه ماركس" (منتشر شده در سال 2003 و برنده جايزه 2004 آلمان) و كتاب "سوسياليسم براي قرن بيست ويكم" است. که یک فصل از این کتاب در این مجموعه به فارسی برگردانده شده است.

     آنچه درپي مي­آيد، متن كوتاه شدهِ سخنراني لبوويتز در "همايش ملي كارگران براي احياي بنگاه­ها" است كه در 22 اكتبر 2005 در كاراكاس (پايتخت ونزوئلا) و به دعوت اتحاديه ملي كارگران اين كشور ايراد شده است.

     وي در اين سخنراني پروژه مديريت مشترك (Co-management) را به عنوان بديلي در مقابل "سرمايه­داري" و "اقتصاد دولتي" طرح، و از آن دفاع مي­كند.

 

 

به گمان من اين مساله كه توجه جهان به طور روزافزون به سمت ونزوئلا جلب   مي­شود، نه اسرارآميز است و نه شگفت انگيز. چرا كه با وجود اطلاعات غلط رسانه­هاي بين­المللي اين مساله براي همگان آشكار شده است كه ونزوئلا به نئوليبراليسم "نه" گفته است.

     من فكر مي­كنم كه هيچ چيز بيش­تر از شكست ونزوئلا در دستيابي به مديريت مشترك، بدخواهان اين فرآيند را خوشحال نمي­كند. چرا كه كارگران آمريكاي لاتين و ساير نقاط جهان به پيشرفت مديريت مشترك در اين كشور به عنوان بديلي واقعي براي محيط­هاي كاري مستبدانه سرمايه­داري چشم دوخته­اند.

     آنچه اينك مي­خواهم درباره آن سخن بگويم، ممكن است عده­اي را برنجاند، اما بايد به شما بگويم كه براي كارگران بنگاه­هاي سرمايه­داري، ايده مالكيت دولتي در كنار تصميم­هاي آمرانه، بديل واقعي سرمايه­داري محسوب نمي­شده است. اما مديريت كارگري يك بديل واقعي است. چنانچه مديريت مشترك در اين­جا به موفقيت دست يابد، انگيزه­اي براي كارگران ديگر كشورها ايجاد خواهد كرد و چنانچه شكست بخورد، حاكميت سرمايه­داري را تحكيم خواهد كرد، پيغام اين شكست براي كارگران آن خواهد بود كه "بديلي براي سرمايه­داري" وجود ندارد.

 
     چرا مديريت مشترك؟

     با اين حال، ما بايد تصريح كنيم كه پروژه مديريت مشترك در ونزوئلا به هيچ وجه همانند آن­چه نيست که در آلمان مديريت مشترك ناميده شده است. با وجود آن كه مديريت مشترك در آلمان بيان­گر قدرت كارگران بود، اين شيوه مديريت به گزينش تبديل شد. اعطاي حق حضور به نمايندگان كارگري در تصميم­گيري سرمايه­داري در آلمان، ابزاري براي به كار گرفتن كارگران در طرح سرمايه­داران بود، آن­ها را از نمايندگان­شان جدا مي­كرد و كارگران را با بنگاه­هايي كه در آن­ها كار مي­كردند، يگانه مي­كرد. اما در ونزوئلا، مديريت مشترك بديلي در برابر سرمايه­داري است.
     به طور مشخص، هدف مديريت مشترك آن است كه به استثمار سرمايه­داري پايان دهد و پتانسيلي براي ايجاد يك جامعه واقعاً انساني فراهم كند. هنگامي كه منطق سرمايه­داري، ديگر كارگران را براي ايجاد سود به نفع سرمايه­داران، وادار نكند، سرشت كلي "كار" مي­تواند تغيير كند. كارگران مي­توانند براي انجام وظايف­شان به خوبي با يكديگر همكاري كنند، آن­ها مي­توانند از دانش­شان براي دستيابي به شيوه هاي بهتر توليد با هدف بهبود توليد در زمان حال و آينده استفاده كنند، علاوه بر اين مي­توانند به تقسيم رايج در محيط كار خاتمه دهند ميان آن­هايي كه فكر مي­كنند و آن­هايي كه عمل مي­كنند. تمامي اين ها به خاطر آن است كه در مديريت مشترك، كارگران مي­دانند كه فعاليت آن­ها براي ثروتمند شدن سرمايه­داران نيست.

     گسترش تصميم­گيري كارگري، فرايند تركيب انديشيدن و عمل كردن، اين امكان را به وجود مي­آورد كه تمامي كارگران توانايي­ها و استعدادهاي بالقوه خود را به كار گيرند. و اين همان نوع جامعه­اي است كه بسط كامل توانايي­هاي بالقوه انسان را تشويق مي­كند. بدون توليد مشاركتي و دموكراتيك افراد به صورت انسان­هاي از هم گسيخته و ازكارافتاده­اي باقي مي­مانند كه سرمايه­داري توليد مي­كند. دموكراسي در توليد، شرط ضروري پيشرفت همه است؛ اين شيوهِ توليد عنصر ضروري سوسياليسم در قرن 21 است.


    
مديريت خودگردان

     يوگسلاوي، سيستم مديريت كارگري خود را مديريت خودگردان ناميد، و اين سيستم نشان داد كه به سرمايه­داران نيازي نيست - به عبارت ديگر، نشان داد كه كارگران مي­توانند بنگاه­ها را به وسيله شوراهاي كارگري اداره كنند، چنين بنگاه­هايي مي­توانند كارآ باشند و از تكنولوژي مدرن استفاده كنند تا بهره­وري اين بنگاه­ها افزايش يابد و ديگر آن كه نشان داد كه در چنين بنگاه­هايي انسجام قابل توجهي ميان كارگران شكل مي گيرد.

     اما مديريت خودگردان يوگسلاوي با خود مشكلي به همراه داشت. درست است كه كارگران هر بنگاه مديريت بنگاه را در اختيار خود داشتند، اما آن­ها نيز در درجهِ نخست نگران منافع خود بودند. محل توجه كارگران هر بنگاه منافع شخصي شان به صورت دسته جمعي بود. آنچه وجود نداشت حس همبستگي با جامعه به صورت يك كل بود، حس مسئوليت نسبت به جامعه.

     مديريت مشترك در كلمبيا تلاشي است براي اجتناب از اين خطاي خاص، مديريت مشترك، به تلويح، به نوع خاصي از همكاري اشاره مي­كند - همكاري ميان كارگران يك بنگاه و جامعه. بنابراين اين نوع از مديريت تا كيد مي­كند كه بنگاه­ها، تنها به كارگران تعلق ندارند - از آنها انتظار مي­رود كه در راستاي منافع كل جامعه عمل كنند. به عبارت ديگر، هدف از استقرار مديريت مشترك آن نيست كه صرفاً سرمايه­داران سودجو را برداريم و كارگران سودجو را جايگزين آنان كنيم، بلكه علاوه بر جايگزيني بايد هدف فعاليت توليدي را نيز تغيير دهيم. اين امر به معناي آن است كه تلاش كنيم تا راه­هايي بيابيم كه هم رشد كامل استعدادهاي بالقوه كارگران را امكان پذير سازد و هم تمامي اعضاي جامعه را از مزاياي مديريت مشترك بهره­مند سازد.

 نمايندگي از جامعه؟

     به طور ايده­آل، با دگرگوني توليدكنندگان در نتيجهِ به كارگيري مديريت مشترك، خود توليدكنندگان بايد قادر باشند تا به نمايندگي از جامعه سخن بگويند. به عبارت ديگر، در دنيايي كه ما مي­خواهيم خلق كنيم، يا همان سوسياليسم قرن 21، تمامي توليدكنندگان نيازهاي جامعه را دروني كرده و درك مي­كنند. هيچ شكافي ميان توليدكنندگان منفرد و جامعه به مثابه يك كل وجود ندارد.

     با وجود اين حتي در وضعيت ايده­آلي كه تفاوت­ها ديگر بيانگر منافع متخاصم نيستند، نيازهاي جامعه بايد مشخص شود و اين امر ضرورتاً يك فرآيند دموكراتيك است - فرآيندي كه طي آن توليدكنندگان در مقام شهروند به روشي مشاركتي و دموكراتيك عمل مي­كنند. اين تركيب از دموكراسي در توليد و دموكراسي در جامعه اصل اساسي جامعهِ برخوردار از مديريت مشترك، يا همان سوسياليسم قرن بيست و يكم است. ما بايد دريابيم كه مديريت مشترك يك فرآيند است. طي اين فرآيند، يادگيري و پيشرفت اتفاق مي­افتد. خود اين ايده كه انسان­ها از طريق فعاليت­شان رشد مي­كنند (يكي از انديشه­هاي اصلي ماركس) بايد ما را در درك اين مساله ياري كند كه مديريت مشترك، انسان­ها را تغيير مي­دهد و طي زمان انسان­هايي را بار مي­آورد كه اين همكاري ويژه ميان كارگران و جامعه را درك مي­كنند. همكاري­اي كه مي­تواند جامعه جديدي را بنا كند. اين تشخيص به ما كمك مي­كند كه در برابر خطاهاي ابتدايي ديگران بردبار باشيم و نسبت به خطاهاي خودمان منتقد، علاوه بر آن به ما خواهد آموخت كه فرآيند احترام متقابل شرط موفقيت مديريت مشترك است.