دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

"توني نگري"(1) نويسنده مانيفست نوين كمونيستي: كمونيست بودن يعني راحتي و خوشبختي!

٭ در دهه هفتاد دريافتم كه ماركسيسم كلاسيك نياز به رفرم دارد



٭ پرولتارياي كامپيوتري شب ها كوفته تر از پرولتارياي سنتي به خانه باز ميگردد

٭ چهره هاي زشت چپ و چهره هاي زشت راست شبيه هم اند

٭ ايتاليا تنها كشور جهان بود كه حزب كمونيستي با توان پذيرش چيزهاي نو داشت. اخته كردن اين توان خيانت به خلاقيت بشر بود

٭ بحران بزرگ را هنگامي درك كردم كه دانستم سيستم اتحاد شوروي قابل رفرم نبود
فرانكفورتر روندشاو
برگردان: جواد طالعي

براي آشنائي:
" آنتونيو نگري" شورشي چپ جنبش كارگري و دانشجوئي دهه هاي شصت و هفتاد ايتاليا، امروز، در عين حال كه مورد تنفر طبقه حاكمه كشور خود است، در جوامع روشنفكري اروپا به عنوان فيلسوف و نظريه پرداز غير قابل انكاري شناخته مي شود كه مي خواهد با ايجاد رفرم در انديشه هاي كمونيستي، اين راهكار را، به عنوان بديلي براي سرمايه جهانشمول، بار ديگر زنده كند.
نگري، كه پس از بيست و چهار سال زندان و تبعيد، روز بيست و پنجم آوريل امسال آزاد شد، در سال 2002 با همكاري "ميشائيل هارت" (2) كتابي را با عنوان "امپاير" (3) به دست انتشار سپرد كه منتقدان از آن به عنوان "مانيفست تازه كمونيستي" در دوران جهانشمولي سرمايه نام مي برند. در اين كتاب، كه يكي از پرفروش ترين كتاب هاي اروپا بوده است، فيلسوف ايتاليائي، پايان دوران "پرولتارياي سنتي" و آغاز دوران "پرولتارياي كامپيوتري" را اعلام مي دارد.
آنتونيو نگري، كه اكنون هفتاد سال دارد، روزگاري بسيار سخت را از سر گذرانده است. هنگامي كه دو ساله بود، پدرش، به خاطر بنيادگذاري يك حزب كمونيستي در ايتاليا، به وسيله فاشيست ها به قتل رسيد. در سال 1958 هنگامي كه دانشجو بود، خود را وقف مبارزات كارگري شمال ايتاليا كرد، شوراهاي كارگري را بنياد نهاد و به سازماندهي تظاهرات سياسي پرداخت. در دوراني كه به عنوان استاد دانشگاه تدريس مي كرد، حتي تا ايجاد كمون هاي خودمختار در چند شهر ايتاليا پيش رفت. او، به اين ترتيب، هدف دشمني كينه توزانه نيروهائي قرار گرفت كه با تمام توان ميكوشيدند از ورود كمونيست ها به حوزه قدرت جلوگيري كنند. فاشيست ها، دست به اقدامات تروريستي هولناك متعددي زدند و با استفاده از ابزارهاي تبليغاتي خود گناه آن را به گردن گروه هاي چپ انداختند. در پايان اين دوران سياه، به سال 1979 نگري همراه با شصت روشنفكر ديگر دستگير شد. از آن زمان، تا روز بيست و پنجم آوريل امسال، فيلسوف معاصر، روزگار خود را يا در زندان سپري كرد و يا در تبعيد فرانسه.
روزنامه آلماني زبان فرانكفورتر روندشاو، اخيرا با آنتونيو نگري گفت و گوي مفصلي داشته است كه آگاهي هاي جالبي را در زمينه تاريخ جنبش چپ جوامع اروپائي در دهه هاي شصت و هفتاد قرن بيستم، به دست مي دهد. برگردان فارسي متن كامل اين گفت و گو را، در اينجا مي خوانيد:
دفتر اروپائي شهروند




٭ آقاي نگري! شما در آخرين جمله كتابتان با نام "امپاير" از راحتي و خوشبختي كمونيست بودن سخن مي گوئيد. اين سه اصطلاح خوشبختي، كمونيسم و راحتي با هم جور در مي آيند؟
- كمونيسم استالينيستي، در عمل حقيقتا موضوعي خاكستري است. اما شادي كمونيست بودن از خوشبختي زندگي در جمع و در كمون بر مي خيزد. در اين خوشبختي، ما بر اندوه عميق ناشي از تنها بودن غلبه مي كنيم.

٭ خوشبختي براي شما چه معنائي دارد؟
- شاد بودن، شادي اي ناشي از هستي. در اين زمينه، من، دنباله رو اسپينوزا هستم. خوشبختي در تنهائي براي من قابل تصور نيست. من، مثل اسپينوزا به عشق به عنوان امكان دست يابي به چيزي مشترك اعتقاد دارم. فرد قابل تشخيص نيست. ما، در رابطه با يكديگر زندگي مي كنيم، به طوري كه من اكنون شما را نمي توانم به عنوان فرد دريافت كنم.

٭ بلكه؟
- ما داراي يك زبان هستيم. من واژگاني را بيان مي كنم كه شما مي فهميد. نه بيش از اين. ما يكديگر را به عنوان ارواح نمي شناسيم. در واقع، غم انگيز خواهد بود اگر تصور كنيم كه مي توانيم يكديگر را به عنوان ارواح بشناسيم. ما يكديگر را در نوع بيان يكديگر مي شناسيم. به اين طريق است كه يك جمع مشترك متولد مي شود.

٭ شما تا چند روز ديگر هفتاد ساله مي شويد. زندگي شما توام با خوشبختي بوده است؟
- خوشبخت نه. در اين راه، لحظه هاي سختي داشته ام. اما مي گويم: زندگي من موفقيت آميز بوده است.

٭ شما همواره مقاومت كرده ايد. آيا اين فرمي از خوشبختي نيست؟
- توانائي مقاومت كردن مي تواند به معناي برنده شدن باشد. من، براي تعريف اين امر، با علاقه از اصطلاح "رزمنده" استفاده مي كنم. من، هميشه رزمنده بوده ام، رزمنده مقاومت. اما هرگز خودآزار نبوده ام. بسياري از جنگندگان مقاومت مازوخيست هستند. آن ها، خودشان مي خواهند كه رنج بسياري را تحمل كنند. من يك انسان كاملا طبيعي هستم. زماني كه خوشبخت بودم، خوشبخت بودم و زماني كه رنج مي بردم، رنج مي بردم. من، زماني كه رنج مي برم، از اين كه بگويم خوشبخت هستم خودداري مي كنم. نه.

٭ پدر شما كمونيست بود و زماني كه شما دو ساله بوديد به وسيله فاشيست ها كشته شد. خودتان هم به خاطر اين كه به اصطلاح سرنخ چپ هاي راديكال را به دست داشتيد، به دام دادگستري ايتاليا افتاديد و تقريبا ده سال زنداني بوديد. مبارزه ارزش اين گرفتاري ها را داشت؟
- قطعا. كمونيسم يا هر نوعي از دموكراسي هديه نيست. ما، بايد به خاطر آن هر لحظه بجنگيم. و هركدام از ما، به خاطر آن، كاري را كه مي تواند انجام مي دهد. اين اما بدان معنا نيست كه انتظار داشتم مرا به عنوان قاتل "آلدو مورو"(4) بازداشت كنند. هرگز انتظار نداشتم كه به عنوان كله و مغز تروريسم ايتاليائي مورد حمله قرار بگيرم. راحت بگويم، به خاطر اين كه چنين نبود. شما، داستان را مي دانيد: ما حدود شصت نفر بوديم كه در روز هفتم آوريل 1979 در جريان حمله پليس بي گناه دستگير شديم. تمام روشنفكران چپ ايتاليا. ما، در جريان يك محاكمه مخفي به زندان هاي بلند مدت محكوم شديم.

٭ شما متهم به قتل آلدو مورو شديد. از آنجا كه اين اتهام تنها بر يك نوار تحقيق نشده استوار بود، كيفرخواست از نو نوشته شد. به موجب كيفرخواست جديد شما متهم به مقاومت مسلحانه در برابر قدرت حكومت شديد. بعد از يك درخواست تجديد نظر ديگر، شما را به پشتيباني اخلاقي از تروريسم محكوم كردند. شما، الان گفتيد كه رزمنده بوده ايد. منظورتان اين است كه براي توسل به خشونت آمادگي داريد؟
- من، همواره تندرو بودم. در افكارم، در جنبش كارگري. اين گناه من بود. اما هرگز يك تروريست نبودم.

٭ تندروي گناه است؟
- احتمالا بله. به هر حال اين را بايد زندان به من نشان مي داد. ما، تحت شديدترين تدابير امنيتي زنداني بوديم. زندان آهنين بر ما حاكم بود. به همه استراتژي ها متوسل مي شدند تا ما را به لحاظ جسمي و اخلاقي از پا در بياورند. اينجا، مقاومت براي من به يك عنصر تعيين كننده تبديل شد. ما تا مرحله سازماندهي قيام زندانيان پيش رفتيم. اين سال 1980 بود. دو ماه پيش از آن عمليات تروريستي بزرگ راه آهن بولوني رخ داده بود كه طي آن هشتاد و پنج انسان كشته شدند. در آن زمان، همه خيال مي كردند كه اين كار چپ ها بوده است.

٭ بعدها روشن شد كه تروريست هاي راست عمليات را انجام داده اند. با ماموريت سرويس مخفي ايتاليا و به رهبري سيا. اعلاميه هاي پذيرش مسئوليت جعلي منتسب به چپ مي بايست مردم را به وحشت مي انداخت تا نفوذ كمونيست ها غير ممكن شود.
- (و اين) موفقيت آميز بود. فضا داغ و ترس مرگ بر ما غالب شده بود.

٭ دست كم در جريان شورش زندانيان، شما، همانطور كه ديگران تصور مي كردند، نيروي برانگيزنده بوديد؟
- مساله بر سر چيزهاي مادي بسيار بود. ما نياز به اسلحه و چاقو داشتيم.

٭ شما تصادفا رئيس برنامه ريزي براي چاقو نبوديد؟
- نه. مطلقا نه.

٭ شما به عنوان فرزند كارگران شمال ايتاليا چگونه به گمراه كننده جوانان تبديل شديد؟
- من، تا سال 1958 هنوز دانشجو بودم. تز دكترايم را مي نوشتم و به عنوان استاديار كار مي كردم. در آن زمان، شروع كردم به علاقه مند شدن به مبارزات كارگران. براي تبديل شدن به يك رزمنده مسلح كشش زيادي داشتم. اما بايد اعتراف كنم كه تئوري هاي ماركس را خيلي بد مي شناختم.

٭ اصولا كسي را مي شناختيد كه كاپيتال را خوانده باشد؟
- بايد كساني بوده باشند. من اما در هرحال بيشتر از تجربه هاي عملي برخوردار بودم. هر روز، صبح زود به كارخانه ها مي رفتم، در برابر دروازه ها مي ايستادم و با كارگران بحث مي كردم. به اين ترتيب آموختم كه اصولا يك كارخانه چگونه كار مي كند. صدها دانشجو و روشنفكر ديگر نيز مثل من عمل مي كردند. باري، هنگامي كه به سال 1968 رسيديم، رشته محكمي ميان كارگران و دانشگاه ايجاد شده بود. چندين هزار دانشجو براي تظاهرات به كارخانه فيات در تورين رفتند. اين، پائيز داغ ما بود، يك كار عملي جدي. برخلاف آلمان يا فرانسه، كه در آنجا پيوند با جنبش كارگري هميشه تمرين لفظي روشنفكران بود، ما، تجربه هاي مشترك داشتيم. ما، به تاسيس شوراهاي كارگري و سنديكا ها پرداختيم. ما، مزد برابر براي همه را تحقق بخشيديم. اين روند سال ها ادامه داشت. ما، در جاهاي مختلف، از جمله در ميلان، محله هاي آزاد شده ايجاد كرديم. پليس به اين محله ها پا نمي گذاشت و هيچكس ماليات نمي پرداخت. ما، فرم هاي تازه اي براي زندگي كشف كرديم. و اگر شما بتوانيد توان ما را به صورت تصوير مجسم كنيد، آنوقت خشونت پاسخ كاپيتاليستي را نيز خواهيد فهميد.

٭ در روز دوازده دسامبر 1969 نخستين بمبي كه از سوي فاشيست ها كارگذاشته شده بود، در ميلان منفجر شد. 12 نفر به قتل رسيدند و كمونيست ها عامل انفجار معرفي شدند.
- و حكومت ايتاليا پشت سر همه اين ها پنهان شده بود. كار به آنجا رسيد كه براي بي اعتبار كردن ما، از ابزارهاي تروريستي استفاده كردند. – و در واقع دوسال پيش از اين كه اصولا بريگاد سرخ فعاليتش را آغاز كرده باشد- مي توان گفت كه قدرت كوشيد راه چرخش اجتماعي را سد كند. ما خواستار تغييرات بوديم و به اين دليل خطرناك به حساب مي آمديم. و من هميشه يك خطاي آشكار داشتم. من مي نوشتم. چنين بود كه به سرعت به عنوان كله رزمندگان معرفي شدم.

٭ خودتان هم داراي اين احساس بوديد كه مي توانيد خطرناك باشيد؟
- اين را آرزو مي كردم. به هر حال، نام من هرگز بدون همراهي صفات توهين آميز بر زبان رانده نمي شد.

٭ فحش مورد علاقه شما؟
- آن زمان، رئيس جمهور ايتاليا گفت كه من يك جاني بي كم و كاست هستم. نيمي ژني و نيمي ديوانه.

٭ لا ابزرواتور رومانو، روزنامه واتيكان، امروز هم در ژست هاي پژوهشي به شما فحش مي دهد.
- اين مساله پايان نخواهد يافت. و اخيرا چيزهائي تغيير كرده است. طبعا از زمان موفقيت امپرياليسم.

٭ از كي آزاد شده ايد؟
- حبس من رسما در روز 25 آوريل به پايان رسيد. چند روز پيش سرانجام گذرنامه دريافت كردم. به اين طريق دوره غم انگيز پس از بازگشت من به ايتاليا پايان يافت: من در سال 1997 از تبعيد فرانسه به ايتاليا بازگشتم. به من قول بخشش داده بودند. به جاي آن دوباره به زندان افتادم. از 1997 تا 1998 واقعا در انفرادي به سر بردم. بعد، شرايط كمي راحت تر شد. تا 2001 اجازه داشتم صبح ها سلولم را ترك كنم. اما شب ها بايد به سلول باز مي گشتم.

٭ در سال 1983 موقعيتي به عنوان نماينده چپ در مجلس، آزادي شما را تامين كرد. هنگامي كه به يك محاكمه تازه تهديد شديد به فرانسه گريختيد. از آن پس، چپ و راست شما را خائن قلمداد مي كردند.
- من، از باقي گذاشتن رفقايم در زندان رنج مي بردم. هنگامي كه به فرانسه رسيدم، ابتدا دستخوش بحراني عميق شدم. اما من به توصيه نزديك ترين دوستانم فرار كرده بودم. دخترم، كه آن زمان هيجده ساله بود مي گفت: "بابا! تو بايد زنده بماني. توي زندان خواهي مرد. اگر همين حالا نروي ديگر يك كلمه هم با تو حرف نخواهم زد." اما زندگي در تبعيد خيلي سخت است. تهي است. در ميان تمام فعاليت ها، براي تو خلاء مي آفريند.

٭ دادگاه ها شما را فورا به صورت غيابي به سي سال حبس محكوم كردند.
- در حالي كه همه مرا بي گناه.... بله، بي گناه.. بي گناهي يعني چه؟

٭ اين يك پرسش انجيلي است. و؟
- بگذاريد زميني باقي بمانيم.

٭ بازگشت به ايتاليا، فكر خوبي بود؟
- نه. به جاي بخشش موعود، سه سال ديگر زندان گرفتم. آن زمان، بازي اصلاح قانون اساسي ميان دآلما و برلوسكوني بي نتيجه ماند و ديگر حرفي از عفو در ميان نبود.

٭ خودتان را قرباني دستگاه قضائي ايتاليا مي دانيد؟
- من، خودم را قرباني نمي دانم. دستگاه قضائي براي من يك دشمن است. اين دستگاه از پايه فاسد است. من فكر مي كنم هركس كه خودش را چپ مي داند بايد اين دادگستري را رد كند.

٭ چنين حكمي را برلوسكوني هم امضا خواهد كرد.
- برلوسكوني در حاشيه جنايت قرار دارد. اما چپ ايتاليائي اميدوار است كه با كمك قضات به قدرت برسد. اين، فسادي است كه با فساد مي جنگد. من ميان چهره هاي زشت چپ و چهره هاي زشت راست تفاوتي نمي بينم.

٭ اما از خارج كه بنگري...
- شما از خارج هرگز نمي فهميد كه دادگستري ايتاليا از سال هاي دهه شصت همواره يك دادگستري طبقاتي بوده است. اين دستگاه هميشه سياسي عمل كرده است.

٭ بنابر اين درست است كه برلوسكوني براي شخص خودش قوانين مناسب مي تراشد؟
- طبعا نه. دستگاه قضائي ايتاليا بايد نو شود. برلوسكوني جلوي اين كار را مي گيرد. با اينهمه، بايد اروپائي هاي ديگر بفهمند كه دادگستري ايتاليا چه مي كند. همه مسائلي كه از طريق انقلاب 1968، جنگ هاي طبقاتي و تندروي ها ايجاد شده بود، با كمك دادگستري حل شد. در آن زمان، بيست و پنج هزار نفر روانه زندان ها شدند. به اين طريق، يك مساله اجتماعي به دادگستري سپرده شد. برخلاف آلمان و فرانسه. آنجا مشكلات در جاي خودشان حل شدند. در فرانسه با گشايش دانشگاه ها. در آلمان، يك حزب تازه تاسيس شد: حزب سبزها. در ايتاليا، برعكس پليس وارد عمل شد. چپ ايتاليا، در آن زمان، با يك ضربه، نسل جوان خود را از دست داد.

٭ اما بحران چپ را در سراسر اروپا مي يابيد.
- درست است. اما چپ ايتاليا چيز خاصي بود. ايتاليا يك آزمايشگاه چپ بود. ما، تنها حزب كمونيست جهان را داشتيم كه توان روحي كافي براي فهميدن چيزهاي نو را داشت. اين اخته كردن، يك خيانت مهيب در حق خلاقيت بشري بود.

٭ پس سيستم برلوسكوني نتيجه ديرآمده گناهان آن زمان بود؟
- من دوستي در ميان پيرامونيان برلوسكوني دارم. او تعريف مي كند كه برلوسكوني و دوستان حزبي اش، هنگامي كه در سال 1994 حكومت را ترك كردند، هر روز روي بازداشت خودشان حساب مي كردند. آن ها دستخوش كابوس شده بودند. آن زمان، آن ها سوگند خوردند كه هرگز نخواهيم گذاشت چنين كابوسي تكرار شود. و حالا دقيقا همينطور حكومت مي كنند. ايتاليا، سرزمين بند و بست و فساد است. همچنين كاتوليك!

٭ شما كاتوليك هستيد؟
- خيلي به ندرت.

٭ آيا روش سياسي برلوسكوني بياني از نظم جهاني گلوباليستي تازه است كه شما در كتابتان امپاير تحليل كرده ايد؟
- برلوسكوني بيان هيچ چيزي نيست. او يك موجود غير طبيعي است. اما از سوي ديگر پديده برلوسكوني بعضا يك مدرنيزاسيون قوي را به ايتاليا وارد مي كند. او، رسانه هاي گروهي را، در بعدي كه تاكنون وجود نداشته است مورد استفاده قرار مي دهد تا رابطه اي با خلق برقرار كند. او، فراتر از حوزه درك عمل مي كند و در اين زمينه بسيار مبتكر است. زبان او صريح است، برخلاف طبقه سياسي ايتاليا. اما بسيار جالب تر است كه ببينيم برلوسكوني با چه نبوغي حزب "فورتسا ايتاليا"، را از اعماق بالا كشيد. او، ظاهرا به سرعت دريافت كه واحدهاي كوچك اقتصادي برايش از همه بيشتر اهميت دارند، چون كه واحدهاي بزرگ پيوند مستحكمي با احزاب بزرگ داشتند. و به اين ترتيب، او در ونتو و توسكانا به حركت در آمد و اين لايه تازه را، كه از جنگ هاي طبقاتي دهه هفتاد سر بركشيده بود، مخاطب قرار داد. هوش اجتماعي، امروز در اين لايه نهفته است و برلوسكوني آنقدر زرنگ هست كه اين را بفهمد.

٭ از چه زماني اين مردم پسندي براي دموكراسي خطرناك خواهد شد؟
- برلوسكوني زماني خطر خواهد بود كه جنبش قوي مقابل وجود نداشته باشد. اين جنبش هم بيان يكي از ويژگي هاي ايتاليائي است. اين تظاهرات بزرگ مخالفان جهاني شدن در جنوا معناي مهمي دارند.

٭ و پليس دوباره وارد عمل شد. باز هم يك كشته برجاي ماند.
- و علاوه بر اين، جنوا برلوسكوني را بار ديگر به جاي معمولي خودش برگرداند. آزمايشگاه بار ديگر شروع به كار كرد!

٭ كي براي نخستين بار متوجه شديد كه ماركسيسم كلاسيك نياز به رفرم دارد؟
- در همان سالهاي دهه هفتاد. اما اين نكته پشت ميز تحرير به فكر ما نرسيد. ما، ضمن عملياتمان متوجه اين نكته شديم كه تعداد كارخانه ها همواره كاهش مي يابد، كارگران همواره بيشتر به عنوان شبه كارفرما در خانه كار مي كنند و كار مادي از سوي كار غيرمادي تحت فشار قرار مي گيرد. مثلا به وسيله كامپيوتر. در كارخانه ها، برنامه اتوماتيزه كردن با سرعت پيش مي رفت. باري، ما مدرنيزاسيون را، به عنوان پاسخي به مبارزه خودمان فهميديم.

٭ و چه زماني به سراغ اصطلاح "امپاير" آمديد؟
- در سالهاي نخست دهه نود، در سمينارهاي دانشگاهي پاريس اين اصطلاح را دريافت كردم. كمي پيش از آن، هنگام فروريختن ديوار، هنوز شامپاين مي نوشيديم. اما بحران بزرگ را هنگامي تجربه كرديم كه روشن شد سيستم اتحاد شوروي قابل رفرم نبود. به جاي آن شاهد تهاجم نوليبراليستي بوديم. سرانجام، اين نيرو بدون زحمت سوسيال دموكراسي هاي اروپائي را از هم گسيخت. يا بازار جهاني تازه چهره نمود كه ديگر تحت سلطه قواعد معمول نبود. باري، ناگهان پرسش هاي ديگري مطرح شدند: فرم تازه سلطه چيست؟ اصطلاح امپاير براي من و همكار نويسنده ام ميشائل هارت نه يك كشف تازه كه يك جمع بندي بود.

٭ در شرايطي كه پرولتارياي كلاسيك مرده است، چه چيزي جنگ هاي طبقاتي را به پيش مي برد؟
- براي اين، ما اصطلاح "مولتي توده" يا "جماعت" را يافتيم. اما مواظب باشيد: پرولتاريا نمرده است. هنوز كارگراني وجود دارند كه با دست هايشان كار مي كنند و هر روز از نفس افتاده به خانه باز مي گردند. در واقع درست خواهد بود اگر بگوئيم آن ها به لحاظ تعداد از طريق جهاني شدن افزايش يافته اند. اما آن ها ديگر طبقه ارزش آفرين نيستند. وزن سنگين خلاقيت، امروز به كار غير مادي تعلق دارد.

٭ بيگانه سازي چگونه تغيير خواهد كرد؟ رنج پرولتارياي كامپيوتري تازه چگونه خواهد بود؟
- پرسش مربوط به رنج مرا بسيار مشغول مي كند. تنش هاي درون هر انسان، همواره بزرگتر مي شوند. زيرا، هرچه من از طريق كار خودم ابتكار بيشتري را به صورت نظري نشان بدهم، هنگامي كه در عمل زير فشار قرار بگيرم و پس رانده شوم، بيشتر رنج مي برم. اين رنج در پروسه كار امروزي غير قابل تصور است. اين يك رنج روحي، خستگي، كوفتگي عضلاني است كه از هر شكنجه جسمي فراتر مي رود. من، انسان هاي بي شماري را مي شناسم كه شب وقتي از دفتر كارشان باز مي گردند ويران شده اند.

٭ منظورتان افراد عصبي و كوفته "بيزينس كلاس" است؟ همه كساني كه به خود ترديد دارند، درگير رقابت بر سر توان جنسي هستند؟ و مشكلات زناشوئي انسان هائي كه زندگي شان را در فرودگاه ها صرف معرفي "پاور پوينت" هاي جديد مي كنند؟
- اين نوع تازه اي از كوليگري است. به ويژه خانواده هاي اين عاملان، رنج مي برند. اينجا موقعيت هاي دردناكي وجود دارد: هر سه سال يكبار اثاث كشي، در هر خانواده يك بچه كه ديوانه شده است و زندگي هاي زناشوئي خراب شده.

٭ در سال هاي دهه هفتاد، نسل شما بر سر اين موضوع بحث مي كرد كه آيا خشونت مي تواند وسيله اي براي اعمال سياست باشد؟ حالا شما مي خواهيد با "فرانس فون عزيزي"(5) مقدس و نسخه "شادي زندگي" عليه رنج قدرت بجنگيد؟
- من، سپاسگزار اين ديدگاه ماكياول هستم كه گفته است: "حكومت ها و مذاهب نمي توانند براي مدت زيادي زنده بمانند، اگر هرازگاه به ريشه هاي خودشان بازگردانده نشوند. اگر فرانس فون عزيزي نمي بود كه كاتوليسم را به اصلش باز گرداند، كاتوليسم نمي توانست امروز زنده باشد. و من دقيقا مي خواهم همين كار را با كمونيسم بكنم. من، مي خواهم كمونيسم را بار ديگر به پرسش هائي بر سر عدالت، بند و بست و فساد و پي ريزي يك واحد قوي و ناگهاني برسانم. من مي خواهم به خوشبختي و راحتي كمونيسم بازگردم. در اين شادماني زندگي، نيروي مقاومت هم نهفته است. يك چيز را من هيچوقت نفهميدم: چرا بايد اصولا يك آقا وجود داشته باشد؟ وجاهت قانوني فرماندهي در چيست؟

٭ بايد ما جواب بدهيم؟ در مالكيت.
- من، هيچوقت به ثروتمندان و قدرتمندان حسادت نورزيده ام. من، در جواني به استادي رسيدم و با زني ازدواج كردم كه از يك خانواده پرنفوذ برخاسته بود. من، با قدرت از درون آشنا شدم و مي توانم به شما بگويم: اين انسان ها به هيچ عنوان بدبخت نيستند. نه. آن ها بي معني هستند. راحت بگويم، اين ها مهم نيستند.

..................
1-
Antonio Negri
2-
Michael Hardt
3-
Empire- Campus 2002
4-
Aldo Moro: سياستمدار دموكرات مسيحي ايتاليائي كه از سال 1963 به مقام نخست وزيري اين كشور رسيد و بعدا ترور شد.
5-
Franz Von Assisi: تاجر زاده ثروتمند ايتاليائي كه در قرن هاي دوازدهم و سيزدهم ميلادي، راه عيسي مسيح پيشه كرد، فقر گزيد، به اعتراض نسبت به شكوه كليساي كاتوليك پرداخت، به مقام يكي از برجسته ترين عرفاي تاريخ مسيحيت رسيد و تحولاتي مهم در كليساي كاتوليك و جامعه زمان خود ايجاد كرد