آيا
جنبش کارگری ميتواند از اين گردونه عبور كند؟
حشمت محسني
جنبش کارگری ایران در یکی از سرنوشت سازترین و
تعیینکنندهترین دوران حیات خود به سر میبرد.
این لحظه سرنوشتساز محصول تعامل یکرشته عوامل
اساسی است که جنبش کارگری را به خاکریزی کشانده که
در آن مصاف قطعی و اصلی در میدان نبرد
برگشتناپذیر شده است. مساله اصلی در شرایط کنونی
این نیست که هر یک از حریفان در حال نبرد
میخواهند وارد چالش با حریف خود شوند یا نه؛ بلکه
مساله اصلی در دورهاي كه با آن رو به رو هستيم
این است که جدا و خارج از خواست و آرزوی هر يك از
نیروهای درگیر؛ نبرد سرنوشتساز در شرایط کنونی به
همه تحمیل شده و هرچه جلوتر برویم قطعیتر میشود
.
برای اینکه تصور روشنی از مساله داشته باشیم لازم
است به طور واقعی و عینی صحنه و آرایش نیروها را
ترسیم نمائیم. در صف آرایی صحنه ما با کنش و واکنش
و با تعامل چهار نیرو مواجهایم که هر یک از گارد
معین، مطالبه و اشکال مبارزه مخصوص به خود
برخوردار است. تردیدی نیست که این ویژگی تنها در
پرتو رابطه و مناسبات با يك دیگر و مجموعه نیروهای
دیگر باید مدنظر قرار گیرد و از طريق اين چالشها
كل صحنه را تبیین كرد. تحلیل دقیق صحنه را میتوان
از تشریح سياست رژيم اسلامي شروع کرد.
بعد
از آتش بس ایران و عراق یکرشته جهتگیری و سیاست
های رژیم اسلامی آثار و نتایجی در بر داشته که
موقعیت فعلی جنبش کارگری زاده آن محسوب میشود. تا
آنجا که به سیاستهاو اقدامات رژیم بر میگردد طرح
تعدیل اقتصادی یکرشته حملاتی را متوجه جنبش کارگری
کرده است که دقیقاً کارگران را به گوشه رینگ یا
خاکریزهای آخر عقب رانده است. مشهودترین اين حملات
متوجه عرصه قانونی بوده اما آنچه به طور واقعی و
عینی عمل شده است بی قواره کردن جنبش کارگری در
پایگاه اجتماعی و تولیدی آن بوده است. فروش مالکیت
واحدهای اقتصادی به طبقه سیاسی جدید و آقازادهها
و تاراج و نابودی بخش قابل ملاحظهای از کارخانه
های تولیدی و سترون کردن بخشهای باقیمانده از
طریق به متورم كردن ارتش بیکاران و پائین آوردن
قدرت چانه زنی شاغلان، هسته اصلی جنبش کارگری را
در موضع محافظهکارانه قرار داده است. سودآوری
آني در حوزه کالاهای مصرفی از طريق واردات، بخش
قابل توجهی از کارفرمایان را از حلقه تولید به سمت
حلقه توزیع و فروش کالاهای ساخته شده جهت داده
است. صنایع اساسی و زیربنایی که در هر جامعهاي
استخوانبندی ساختار و بافت طبقه کارگری را رقم
میزند بر اثر سیاست به شدت مخرب رژیم اسلامی،
دچار بحران شده و آن را به سمت لاغر شدن رانده
است. واحدهای تولیدی که بیش از 10 کارگر در آن
اشتغال دارند بخش کوچکی از طبقه کارگر را در یک
جامعه 70 میلیونی به خود اختصاص داده است. بی
قواره کردن ساختار صنایع تنها ضربه بر جنبش کارگری
نبود این حمله با تعرض در حوزه و قلمرو قانونی
فضای روانی خاصی برای جنبش کارگری ایجاد کرد که
ناامنی شغلی کمترین عارضه آن محسوب میشود . از
این همین رو ست که کارگران به 2 تا 3 شغل پارازیت
در کنار کار اصلی خود مشغول هستند. اين روندها
البته تنها در بخش صنايع اتفاق نيافتاده بلكه
بخشهاي ديگر جامعه به عنوان نمونه آموزش و بهداشت
را نيز دربر گرفته است. در چنین شرایطی شیرازه
زندگی خانوادگی، تعادل روحی، بي افقي هر کارگری
را با "هستی نا ایمن" مواجه میسازد. این جنبه از
شرایط زیست و زندگی کارگران معمولاً در تحلیلها و
نوشتهها متاسفانه کمتر مورد توجه قرار میگیرد.
در صورتی که بدون اشراف از این جنبه از زندگی
کارگران و شناخت از روحیه، احساسات، حالات آنان
نمی توان درکی درستی از موقعیت آنان به دست داد تا
چه رسد که به اتخاذ سیاست درست دست یازید.
سیاست رژیم اسلامی را به طور کلی میتوان حول چند
محور خلاصه کرد:
1-
بعد از آتشبس در ایران خصوصیسازی از طریق
واگذاری مالکیت واحدهای تولیدی، خدماتی، کشاورزی
به بخش خصوصی یعنی طبقه سرمایهدار دامنه محدودی
داشته است و اساساً تعدیل اقتصادی که در کشورهای
دیگر به فعال کردن بخش خصوصی عنایت دارد در ایران
با شکست مواجه شده است. این امر دلایل متعددی
دارد که یکی از مهمترین آنها وجود خود رژیم
اسلامی به عنوان مانع بزرگ عمل کرده است.
2-
در ایران اما خصوصیسازی اجرا شده نه به صورت
متعارف بلکه شبيه مدل روسیه عملی شده است. وجه
مشخصه این نوع خصوصیسازي این است که مالکیت
واحدهای تولیدی و غیره به طبقه سیاسی یعنی کسانی
که از رانت اطلاعات و قدرت برخوردار بودهاند
واگذار شده است. پدیده آقازادهها و بررسی دقیق
فروش سهام کارخانجات خود ویژگی خصوصیسازی در
ایران را به نحو برجستهای نشان میدهد. بهنام
مرادی در یک مطالعه موردي در باره ابعاد
خصوصیسازی و آثار آن، میزان و آمار توزیع و
واگذاری سهام سه نهاد واگذارکننده را چنین بیان
میکند.
"واگذاری سهام از سوی سازمان صنایع ملی ایران،
بانک صنعت و معدن و سازمان گسترش به ترتیب 4/65 ،
2/40،5/32 درصد به بخش خصوصی و 6/34، 8/59 و 5/67
درصد به بخش عمومی و دولتی بوده است . هم چنین از
کل سهام واگذار شده از سوی این سازمانها، تنها 5
درصد به کارگران و کارمندان رسیده است که در
مقایسه با رقم 33 درصد مشخص شده در این اعلامیه
رسمی و دولت، بسیار ناچیز است " (1)
3-
سیاست رژیم در دوره بعداز آتشبس و برآمد سیاست
تعدیل اقتصادی و رشد اعتراضات كارگري در مجموع
باعث کاهش اهمیت نهادهای کارگری رژیم در سلسله
مراتب قدرت در ساختار واحدهای تولیدی شده است. این
پائین آمدن وزن خانه کارگر و شوراهای اسلامی هم از
نقطه نظر امتیازاتی که به آنها تعلق میگرفته و هم
از نقطه نظر جایگاه آنها در عرصه سیاسی به خوبی
قابل مشاهده است. همین عوامل باعث شده که خانه
کارگر مخصوصاً در دوره اصلاحات خاتمی عمامه را
بچرخاند و به تجديد آرایش خود که همانا پر رنگ
کردن خانه کارگر به مثابه یک نهاد صنفی است
بپردازد.
4-
سیاست رژیم در دوره مزبور با استدلالهای
نظیر"مقررات خشک و مسدود کننده قانون کار"، " کاهش
هزینههای تولید "، " دامن زدن به "فضای رقابت "،
" افزایش کارآیی بنگاهها"، " کاهش کسر بودجه و
بدهیهای ملی" ، " تعدیل یارانهها و کاهش
نابهسامانی قیمتها"، " گسترش بازار سرمایه
"..... اما نتیجه جز بی قواره کردن طبقه کارگر،
حذف تعهدات اجتماعی دولت، بیکارسازیهای گسترده
نظیر خونریزی در صنایع نساجی که به تنهایی در آن
بخش 500 هزار کارگر اخراج شدهاند ، گسترش
قراردادهای موقت و کاغذ سفید، سقوط دستمزد
واقعی، دو تا سه شغله شدن بخش قابل توجهی از
کارگران، شیوع شغلهای پارازیت نظیر دستفروشی،
سیگار فروشی... در بر نداشته است.
سیاستها و جهتگیريهای رژیم اسلامی البته ابعاد
و جنبههای ديگری دارد که من در مقاله "استراتژی
جمهوری اسلامی در قبال جنبش کارگری" به آنها
پرداختهام. آنچه در این نوشته مد نظر است نه
تشریح این سیاستها بلکه مشاهده آثار و نتایج کنش
رژیم بر روی طبقه کارگر و طبیعتاً واکنش و
عکسالعملهایی است که جنبش کارگری در قبال آن دست
زده است. از این رو تشریح موقعیت جنبش کارگری از
جنبههای مختلف به عنوان دومین فاعل صحنه ضرورت
دارد.
نگاهی به مطالبات، اشکال مبارزه و میزان
سازمانیابی جنبش کارگری نشان میدهد که در سطح
خواستها و نیازهای کارگران ما کماکان شاهد مضمون
دفاعی مبارزه آنان هستیم. اگر به طیف متنوع
خواستها در طول دوره چند ساله اخیر نگاه کنیم،
اگر به مطالبات ویژه هر یک از بخشهای جنبش کارگری
دقیق شویم با قاطعیت میتوانیم ادعا کنیم که
مبارزه کارگران چه در محور قانون کار، چه در حوزه
تامین اجتماعی، چه در عرضه دستمزدها و مطالبات حول
و حوش آن این رژیم اسلامی و کارفرمایان هستند که
تعرض کردهاند، آنها کنشگر بودهاند و حمله به
موقعيت كارگران را آغاز كردهاند؛ و این جنبش
کارگری بوده است که به نحوه واکنشی و تدافعی از
خود عکسالعمل و مقاومت نشان داده است. به همین
دلیل تا آنجا که به جنبش کارگری بر میگردد و تا
آنجا که به حریف اصلی او مربوط میشود ما در
شرایطی قرار داریم که میتوان آن را دوره تدافعی
نامید. از این رو بدون توجه به اين واقعيت و بدون
توجه به آن نمیتوانیم مسیر پیشروی، موانع و سدها
را یکی پس از دیگری در هم شکنیم. بنابراین باید
این ارزیابی عینی دستمایه اتخاذ سیاست، طرحها و
راهکارهایمان تبدیل شود. بر خلاف بعضی از
تفسیرهای نادقیق و ذهني (2) که جنبش کارگری را در
مرحله تعرضی ارزیابی میکنند با توجه به ضعفها،
حفرهها و شکافهایی که جنبش کارگری با آن روبهرو
است ما میتوانیم امکانات جنبش کارگری را فعال
کنیم، در هر مرحله اهداف روشنی پیشارویمان قرار
دهیم و موانع دستیابی به آن را در هم شکنیم. توجه
به مضمون دفاعی مطالبات و خواستهای جنبش کارگری
اگر چه برای ترسیم آرایش جنبش کارگری لازم است اما
به تنهایی نمیتواند به کل موقعیتي كه کارگران در
آن به سر ميبرند روشنایی بیندازد. از این رو باید
ببنیم جنبش کارگری برای دفاع از موقعیت خود و
جلوگیری از تخریب بیشتر شرایط زیست و زندگی خود از
چه اشکالی از مبارزه استفاده کرده و خود ویژگی این
محور از موقعیت آن دارای چه مختصاتی هست. نگاهی به
اشکال مبارزه جنبش کارگری نشان میدهد که کارگران
از طومار تا شکایت، از تحصن تا اعتصاب، از
راهپیمایی تا راهبندان، چه در سطح کارخانه چه در
سطح فراتر از کارخانه، چه در سطح استان و چه در
قلب کشور یعنی پایتخت، جلوی اماکن دولتی؛ اعتراضات
خود را در برابر فشار کارفرمایان و در مقابل
سیاستهای ضد کارگری رژیم اسلامی نشان داده است.
در صورتبندی اشکال مبارزه جنبش کارگری میتوان از
تنوع، از اشکال ساده . قانوني تا رادیکال اعتراض
کارگری صحبت کرد. اما نگاه دقیق به همین اشکال
مبارزه نشان میدهد که تاثیرگذاری آنها بسیار اندک
بوده است. به نظر میرسد که معضل جنبش کارگری نه
نازل بودن حرکات اعتراضی یا درگیری در محورهای
حاشیهای و پیرامون خواستهایی جزیی و صنفی یک
شاخه معین بلکه در ضعف و میزان نیروی است که در
مقابل حریف فشار ناچیز و غیر موثری وارد میکند.
من فکر میکنم همین ضعف اساسی جنبش کارگری و بي
حقوقي مفرط است که فعالان جنبش کارگری را به این
نتیجه رسانده است که معضل اساسی را در فقدان تشکل
مستقل کارگری جستجو کنند و تمهیداتی برای
سازمانیابی کارگران فراهم سازند. هر چند تحركات
سازمان جهاني كار نيز بي تاثير نبوده است.
هم اکنون در بخش کارگران پیشرو، سازمانگران جنبش
کارگری ما شاهد نطفهبندی و بلوربندی تشکلهای
کارگری هستیم. تردیدی نیست این نطفهبندی با تشکل
تودهای کارگران فاصله قابل ملاحظهای دارد و باز
هم تردیدی نیست که یک خط مستقیم و سرراست تا تکوین
تشکل تودهای و مستقل کارگری وجود ندارد. اما در
این نکته هم تردیدی وجود ندارد که از دل همین
تلاشها و کوششهاست که جنبش کارگری از دل آتش و
خون عبور میکند و تشکل مستقل خود را ایجاد
میکند. و با توجه به همین اقدامات است که در افق
قابل دسترس امیدهای نه واهی بلکه واقعی دارد جوانه
میزند. واقعیت این است فعال شدن مسئله سازمانيابی
جنبش کارگری در شرایط سیاسی معیني اتفاق افتاده
است که در فقدان آن موقعيت شايد موتور آن خاموش
شود. از این رو "فرصتها" و مساله "زمان" در این
شرایط حساس اهمیت ویژهای دارد که فعالان جنبش
کارگری باید توجه ویژهای بدان مبذول دارند. من
در نوشتههای دیگری این شرایط سیاسی و امکانات
ایجاد شده و يا فراهم شده بحث کردهام و در این
بحث ما ضرورت طرح مجدد آنها مستقیماً مطرح نیست.
آن چه اما اهمیت دارد نه توضيح زمینه، شرايط و
تکوین این فضاهای مساعد بلکه نحوه استفاده از
آنها و حرکت به سمت فازها و مراحل بعدی است. از
این رو بی توجهی به دستاوردهای تاکنونی و امکانات
و فضاهایی که میتواند ما را از این گردونه خارج
سازد به نحوی ديگر ميتواند ما را از دستيابي به
تشكل محروم كند. بعضي ها در ارزيابي از سطح جنبش
كارگري حفره ها و شرايط سخت آن ميبينند و
ناتوانی آن را برجسته میكنند و جنبه"استیصال " آن
را مشاهده میكنند. (3) همانگونه که ارائه یک
ارزیابی تعرضی از این مرحله جنبشی کارگری تنها به
همین امکانات توجه میکند و حفرهها و ضعفهای
جنبش کارگری را نمیبیند. هر دوی این روایتها و
نگاهها بر روی یک سویه از کل موقعیت جنبش کارگری
متمرکزاند و در فرموله کردن آن راه اغراق در پیش
میگیرند.
مساله اصلی اما خصلتبندی دقیق مطالبات، اشکال
مبارزه و سطح سازمانیابی جنبش کارگری نیست بلکه
تصور روشن از رابطه بین آنهاست که نتیجه و تركيب
این سه فاکتور در درجه اول و جایگاه آن در کل
آرایش صحنه است.
به
نظر من جنبش کارگری در شرایط کنونی مبارزات خود را
از چارچوب قانونی فراتر برده و اعتراضات خود را از
محدودهی واحدهای تولید نیز خارج ساخته است. جنبش
کارگری اگر چه هنوز نتوانسته است نبرد سراسری و در
مقیاس ملی علیه تعرض رژیم اسلامی با مطالبات عمومی
را سازمان دهد اما جبههی جدیدی را در صحنه نبرد
باز کرده است که اگر بتواند منطق و ملزومات مبارزه
در این دوره را به کار بندد میتواند تعادل جدیدی
را رقم زند. این جبهه جدید مداخله فعالان، رهبران
و کارگران پیشرو هستند که حول خواست و مطالبهي
ايجاد تشکل مستقل کارگری تلاشهای اولیه اما
امیدبخش را مدتی است که آغاز کردهاند. نحوهی
مداخله این فعالان جنبش کارگری به شکل اعلام
موجودیت کمیتهها ، هیات موسسها و در برخی موارد
در حد سازمانیابی در سطح یک رشته نظیر سندیکای
اتوبوسرانی را در بر میگیرد. این حرکت از دو
زاویه برای سرنوشت جنبش کارگری اهمیت تعیین کننده
دارد. اول از زاویه دفاع از حق تشکل مستقل در
برابر نهادهای دولتی (4) و دوم گام عملی برای
سازمانیابی در سطح سراسری. دفاع از تشکل مستقل و
تلاش برای سازمانیابی در سطح سراسری هر دو البته
رعدی در آسمان بی ابر نبودهاند . هر دو مولفه فوق
دقیقاً با محور اول بحث ما یعنی سیاست ها و جهت
گیریهای رژیم و موقعیت نهادهای کارگری آن ارتباط
تنگاتنگی داشتهاند.
سومین نیرویی که باید در این صحنه مورد توجه قرار
گیرد نیروهای چپ و فعالان پیشرو و جنبش کارگری
است. این نیرو البته در صحنه نقش و کارکرد كمی
دارد و آثار سیاستها و کارکردهای آن با دو فاعل
و عامل صحنه یعنی رژیم اسلامی و جنبش کارگری قابل
مقایسه نیست. این نیرو ها را میتوان به دو بخش
تقسیم کرد . یک بخش از این نیروها از نزدیک دستی
بر آتش دارند و در میدان نبرد فعالیت میکنند و
بخش دوم در خارج مستقرند و فعالیت آنها به طور
مستقیم و بی واسطه بر روی جنبش کارگری تاثیر
ندارد. البته درجه نزدیکی فيزيكي به جنبش کارگری
به طور خودبهخودی صحت سیاستها و تاکتیکهای هیچ
جریانی را تضمین نمیکند و دوری جغرافیایی نیز به
معنای نادرستی راهبردهای فعالان چپ و کارگران
پیشرو در خارج نباید تلقی شود. تا آنجا که به
فعالان چپ و کارگران پیشرو داخل بر میگردد آنها
در میان آتش و خون دارند سنگلاخهای پیشاروی جنبش
کارگری را در عمل یکی پس از دیگری در هم
مینوردند. یک گام عملی آنها از دهها
اعلامیههای بیخاصیت در دفاع از جنبش کارگری
موثرتر است. آنها البته از یک وحدت عملی در عبور
از موانع و سدها برخوردار نیستند و همین امر باعث
میشود که بین ظرفیت بالفعل و بالقوه نیروهای چپ و
فعالان کارگری داخل شکاف قابل ملاحظهای به وجود
آید.. فعال شدن این نیروها در ظرفهای مختلف تا
رسیدن به تشکل سراسری البته راه درازی باقی مانده
است. اما بر شانههای همین نیروهاست که میتوان
تشکل تودهای کارگری را بنا کرد. من در بخش دیگر
به این مساله میپردازم.
بخش دوم این نیروها یعنی نیروهای چپ و فعالان
کارگری مستقر در خارج دو کار مهم و اساسی
میتوانند انجام دهند، كه به سهم خود ميتواند
درچارهجويي براي زخمهاي جنبش كارگري نقش مفيدي
ايفا كند. اول آنکه این نیروها میتوانند منطق
سازمانیابی جنبش کارگری را تشریح نمایند، خطوط
عمومی استراتژی سازمانیابی کارگران را توضیح دهند.
دوم تجارب سازمانیابی جنبش کارگری کشورهای دیگر
مخصوصاً در شرایط استبدادی را در معرض استفاده
جنبش کارگری داخل قرار دهند. آنها میتوانند و
باید از مسیر راهپیمائی جنبش کارگری تا تکوین یک
تشکل سراسری تصور روشنی در اختیار فعالان و
پیشروان جنبش کارگری قرار دهند. حلقه اصلي در هر
دوره را روشن كنند و موانع دستيابي آن را مشخص
سازند و راهبردهاي عمومي براي درهم شكستن موانع را
ارائه و پيشنهاد كنند. این دو محور دو گام اساسی و
موثر فعالیت نیروهای چپ و فعالان پیشرو جنبش
کارگری تلقی شود. باید گفت فعالیت تاکنونی این
نیروها متاسفانه کاستی قابل توجهی را نشان میدهد.
روی آوری این نیروها به انعکاس اخبار، محکوم کردن
سیاستهای ضد کارگری رژیم که در دورهای میتوانست
نقش موثری ایفا کند در دوره کنونی دیگر این سطح از
فعالیت و این نوع مضمون کار برای خالی نبودن عریضه
صورت می گیرد تا یک گام موثر در خدمت جنبش کارگری.
بیتوته کردن در چارچوب این نوع فعالیت بیل زدن
زمین نرم است تا چالش با موانع بزرگ. فعالان چپ و
کارگران پیشرو در خارج کشور باید نقش "آتش تهیه "
را برای رزمندگان جبهه مقدم ایفا نمایند. تنزل
دادن این نقش در حد فعالیتی دم دست که تاثیر
ناچیزی در عقب راندن رژیم اسلامی بر جای میگذارد،
کوتاهی و قصوری است که نتایج جبرانناپذیری برای
حداقل یک دور بلند از مبارزه طبقاتی در کشور ما بر
جای میگذارد. در عوض مداخله مسئولانه و جلب توجه
فعالان داخل از شرایط حساس میتواند اثرات مثبتی
در پیوند با اتخاذ سیاست صحیح توسط دست اندرکاران
جنبش کارگری ایفا کند. چيزي كه جنبش كارگري سخت
بدان نياز دارد. (5)
و
بالاخره به چهارمین نیرویی میرسیم که میتواند در
حد خود در عقب راندن رژیم اسلامی و در تقویت جنبش
کارگری نقش ایفا کند. این نیرو كه همانا نهادها و
تشکلهای کارگری خارجی است ميتوان در اين آرايش
صحنه نقش موثري يه سهم خود ايفا كند.
جلب
حمایت و همدلی و برانگیختن احساس همبستگی این
نیروها و ایراد فشار به نهادهای بینالمللی نظیر
اي . ال . او، و از آن طریق به سازمان ملل
میتواند پشتیبانی قابل ملاحظهای برای جنبش
کارگری کشور ما فراهم آورد. در میزان تاثیر این
عامل با توجه به اینکه رژیم اسلامی یک رژیم مستقل
است نباید اغراق کرد و در عین حال نباید هم نادیده
گرفته شود. ترديدي نيست كه اين رابطه براي اين كه
مبناي درستي داشته باشد بايد دوطرفه باشد. به
علاوه فعالیت در این عرصه نباید جایگزین وظایفی
باشد که مسئولیت اخص فعالین چپ و کمونیست است؛
یعنی ترسیم مسیر راهپیمائی و ارائه تصور روشن از
شرایط و نتایج مبارزه طبقاتی است. هم اکنون در
خارج از کشور این دو عرضه کاملاً مخدوش است و به
پوششی برای ناتوانی از کارکرد تاریخی جریانات چپ و
مدافع جنبش کارگری تبدیل شده است. حتی در پارهای
موارد این اقدامات به جای حمایت از جنبش کارگری در
خدمت رونق حیات فرقهای این یا آن گروه سیاسی
تبدیل شده است.
تا اینجا موقعیت و شرایط نیروها را در صحنه و
آرایش آنها را مشاهده کردهایم. در این صحنه فاعل
اصلی رژیم اسلامی است که کنشگر است و جهت ، مضمون
و میزان درگیری و چالش را تعیین میکند و سه نیروی
دیگر در برابر آن واکنش و از خود مقاومت نشان
میدهند. تا این مرحله هنوز از جبهه مقابل تحرک و
ابتکاری که بتواند در حوزههایی حریف را به عقب
نشینی وادارد مشاهده نشده است و جز در مراسم اول
ماه مه که به طور سنتی و طبق روال هر ساله برگزار
میگردد و حساسیت هایی در رژیم اسلامی برانگیخته
توازن قوا همچنان در چارجوب تدافعی برای جنبش
کارگری باقی مانده است. جنبش کارگری برای اینکه
از این شرایط خارج شود و حلقه محاصره را در هم
شکند باید بتواند نیروی قابل ملاحظهای را وارد
میدان کند تا بتواند اولاً جلوی پیشروی حریف را سد
کند و ثانیاً بتواند ضرباتی به حریف وارد کند. در
پيوند با همين مساله است كه صف آرایی جنبش کارگری
باید تغییر کند.
حلقه اصلی و تمرکز اساسی جنبش کارگری باید بر
مفصلبندی بخشهای مختلف جنبش کارگری استوار شود.
آنچه جنبش کارگری كشور ما به آن نیاز دارد ایجاد
ساختارهای ارتباطی بین کارگاههای بزرگ با
کارگاههای کوچک، با معلمان ، با پرستاران، با
بیکاران... است. تمرکز در سطح هر کارخانه منفرد و
آن هم در بخش تولیدی تنها میتواند همین چارچوب و
محدوده تاکنونی حرکات کارگری را نهادی کند نه
اینکه بتواند بنبست توازن قوا بین جنبش کارگری و
رژیم اسلامی را در هم شکند. هر چند رهنمود ناظر
بر این امر تا حدودی درک فرمالیستی از تکوین
تشکلهای تودهای را به نمايش ميگذارد. اما
مفصلبندی بخشهای مختلف جنبش کارگری چرا در ایران
اتفاق نمیافتد؟ چرا معلمان وارد عرضه نبرد
میشوند، پرستاران از آنها حمایت نمیکنند؟ چرا
بخشهای صنعتی اعتراض میکنند، از حمایت بخشهای
خدماتی برخوردار نمیشوند ؟ آیا به لحاظ ساختاری
بین بخشهای مختلف جنبش کارگری ارتباط واقعی وجود
ندارد، و اين معضل يك معضل ساختاري است ؟ آیا
پیشروان این بخشها از اهمیت ارتباط و وحدت بخشها
با خبر و آگاه نیستند؟ آیا سر کوب سیاسی میتواند
این جدایی را به تنهایی تبيین کند؟ اینها سئوالات
مهمی است که نیروهای چپ و فعالان جنبش کارگری به
جای بیل زدن به زمین نرم باید به آنها پاسخ دهند
و پیرامون آن روشنگری نمایند. تا از این طریق
بتوان با دستمایههای لازم طرحهای راهبردی و
گامهای عملی موثر برای برونرفت از این بنبست
برداشته شود.
کارهای زیادی در این رابطه وجود دارد که باید
انجام گیرد یکی از آنها متناسب با شرایط مشخص
جنبش کارگری کمک به شکلگیری جبهه واحد کارگری است
که به سهم خود میتواند در خدمت سازمانیابی
کارگران قرار گیرد یک دنیا کار دیگر باقی میماند
که بعداً باید در باره آنها فکر کرد، طرح ارائه
داد و آنها را به راهکارهای مشخص در جنبش کارگری
تبدیل کرد.
جبهه واحد کارگری راه برون رفت از شرایط موجود
جبهه واحد کارگری در دورههای مختلف و لحظات
متفاوت مبارزه طبقاتی میتواند اهداف متغیری را
پیشاروی خود قرار دهد. گاهی جبهه واحد کارگری
میتواند از همکاری کارگران هوادار گروه بندیهای
سیاسی مختلف در جنبش کارگری تکوین یابد و هدف آن
زمينهساز ايجاد یک حزب واقعی جنبش کارگری از
پائین باشد. گاهی جببه واحد میتواند از همکاری
کارگران مدافع احزاب مختلف در برابر یورش
سرمایهداران و در برابر بحران اقتصادی رو به
افزایش شکل بگیرد. در این شق هر یک از احزاب نفوذ
قابل توجهی در میان کارگران دارند و وحدت در پائین
در خدمت تکوین حزب و واقعی شدن آن قرار ندارد بلکه
خود وجود احزاب به اعتباری باعث شکاف درون طبقه
شده است. مثلاً در دوره فاشیسم همکاری بین احزاب
کمونیست و احزاب سوسیال دمکرات یک نمونه از تکوین
جبهه واحد کارگری را به نمایش میگذارد. گاهی جبهه
واحد کارگری گستردهتر از اتحادیه است و حتی به
گونهای از وحدت اتحادیهها میتواند شکل بگیرد.
در این مواقع هر اتحادیهای از خط مشی سیاسی معینی
پیروی میکند و بر اثر توافق گروهبندیهای سیاسی
اتحادیههای مربوط به آنها با هم جبهه واحد
کارگری را تشکیل میدهند. گاهی جبهه واحد كارگری
میتواند پیرامون مطالبات حداقل نظیر افزایش
دستمزد یا مقابله بااخراجها شکل بگیرد و گاهی در
دوران شکوفایی مبارزه يعني حول خواستهای انتقال
نظیر کنترل تولید یا اعتصاب عمومی سیاسی تکوین
یابد. و حتی فراتر از این موارد میتواند در سطح
قدرت سیاسی به وجود آید. کمون پاریس یک نمونه از
این همکاری بین گرایشات مختلف کارگری محسوب
میشود. ایده جبهه واحد کارگری قبلاً در جنبش ما
مطرح شده بود اما آن طرح ناظر بر همکاری کارگران
هوادار گروههای سیاسی و غیر حزبی تلقی میشد. آن
طرح اگر چه در مضمون میتوانست نقش موثری درجنبش
کارگری ایفا کند اما به خاطر خصلت ریشهدار فرقه
گرایی بر روی کاغذ مانده است. در شرایط کنونی جبهه
واحد کارگری اما نه ناظر بر اتحاد هواداران
گروههای سیاسی در میان کارگران بلکه با عاملین
مشخص که نقش معینی در جنبش کارگری ایفا میکنند و
میتوانند به نحو موثری عمل کنند زمینه تحقق دارد.
این طرح میتواند از همکاری کمیته پیگیری، کمیته
هماهنگی، هیات موسسان سندیکای اتوبوسرانی، اتحاد
کمیته های کارگری، اتحاد بیکاران ... و از دهها
محافل و انجمن کارگری تشکیل گردد. در این رابطه آن
چه باید مد نظر قرار گیرد هدف مشترک همه این
گرایشات مبنی بر ايجاد تشکل مستقل کارگری است. در
این هدف هم طرفداران شورا، هم هواداران اتحادیه و
هم پیروان كميتههاي كارخانه میتوانند در این
مبارزه به همکاری بپردازند. ضرورت اين امر به
معناي عروج روحيه همبستگي و مرزبندي با فرقهگرايي
نيست. همان دلايلي كه ايده درست قبلي را با شكست
مواجه نمود ميتواند در دور جديد هم اين طرح را با
شكست مواجه سازد؛ بدين معنا كه این هدف مشترک
میتواند از دو طریق خدشهدار شود. یکی از این دو
طریق این است که به خاطر هدف مشترک خطوط متمایز هر
گرایش هویت خود را مسکوت گذارد و در مرزبندی با
گرایشات دیگر سازش نماید. راه دوم این است که آن
قدر اختلافات گرایشات درون جنبش کارگری پررنگ شود
که از دیدن هیولا صرف نظر شود. هر دوی این گرایشات
مخصوصاً در شرایط حساسی که ما داریم از گردونه
عبور میکنیم میتواند ضربات مرگباری را متوجه
جنبش کارگری نماید.
در
اين شرايط عيني از حيات جنبش كارگري تشكيل جبهه
واحد كارگري در خود هدف نيست بلكه ارزش آن در اين
است كه ميتواند در خدمت سازمانيابي سراسري كارگري
قرار گيرد. براي اينكه همكاري بين تشكلهاي
سازمانده يا نهادهايي كه براي حق تشكل مبارزه
ميكنند- و در شرايط حاضر شكل گرفتهاند- در
راستاي اين هدف قرار گيرد، سئوال اين است ابتدا
بايد تلاش كنند جبهه واحد بين خود ايجاد كنند بعد
در راستاي اهدافي كه پيش روي خود قرار دادهاند
فعاليت نمايند؟ يا اين دو اقدام ميتواند به
موازات هم پيش رود؟ به عبارت ديگر اين دو وظيفه
رابطه افقي دارند يا به طور عمودي با هم قرار
ميگيرند؟ تناسب و پيوند اين وظايف چگونه است؟
براي اين كه تلاشهاي تاكنوني در راستاي
سازمانيابي سراسري قرار گيرد جهت فعاليت
سازمانگران، كارگران پيشرو، فعالان جنبش كارگري از
مسير سازماندهي كارگاههاي بزرگ، كارگاههاي كوچك،
معلمان، پرستاران... ميگذرد يا از طريق سازماندهي
جنبش مبارزه با اخراجها، بيكاران، مبارزه براي
پرداخت به موقع دستمزد، مبارزه براي يك قانون كار
منرقي... به عبارت ديگر مسير تشكل سراسري كارگري
از سازماندهي شاخههاي اقتصادي ميگذرد يا از طريق
تمركز بر روي مطالبات و خواستهاي داغ و بي واسطه؟
يا از طريق مسير ديگري؟ اين مسيرهاي مختلف چگونه
با هم تداخل مييابند و چه رابطهاي ميتواند در
اين مسيرهاي مختلف ايجاد شود؟ به عبارت كليتر
لحظههاي تعيينكننده در استراتژي سازمانيابي
كارگران كدامند؟ و از چه مراحلي راهبردي بايد عبور
كند؟ اين سئوالات شايد تا حدي پرت و ذهني باشد
اما ترديدي نيست كه بدون درك و تصور استراتژيك و
راهبردي سازمانيابي سراسري اگرنه غير ممكن دستكم
سخت دشوار به نظر ميرسد. سازمانيابي سراسري صرفا
از آرزوهاي زيبا از تاكيد بر ضرورتها، از افشاگري
عليه خصلت ضد كارگري رژيم اسلامي شكل نميگيرد،
بلكه با استفاده از امكانات، تواناييها و از
طرحهاي ابتكاري و روشن راهبردي تكوين مييابد.
یادداشتها :
1-
ابعاد خصوصی سازی و آثار آن بر سرمایه گذاری خصوصی
(مطالعه مورد ایران )- بهنام مرادی – اطلاعات
سیاسی – اقتصادی.
2-
رفیق تقی روزبه در مقالهای به نام "کارگران و
ضرورت آغاز نبردهای بزرگ" ماهیت مطالبات جنبش
کارگری را "ظاهراً صنفی و دفاعی" ميداند اما در
واقع "ماهیتی سیاسی و تعرضی" میداند. او میگوید
"کارگران فقط با اقدامات و احجافات این یا آن
کارفرما در این یا آن کارخانه و در این یا آن بخش
مواجه نیستند، بلکه علاوه بر آن با اقدامات تعرضی
و سیاستگذاریهای کلان و سراسری ضد کارگری رژیم
جمهوری اسلامی مواجهند. و همین وضعیت است که ضرورت
آغاز نبردهای بزرگ را اجتنابناپذیر ساخته و به
مطالبات ظاهراً صنفی و دفاعی کارگران ماهیتی سیاسی
و تعرضی بخشیده است ." تاکید از من است.
3-
رفیق نادر شکیبا در مقالهای به نام " مبارزات
کارگران، تهاجمی یا تدافعی" میگوید " در این دوره
از مبارزات کارگران و در عمومیت خود، هیچ یک از
مضامین تهاجمی یا دفاعی مبارزه حاکم نبوده".... "
امروز طبقه کارگر ایران با شرایط پیچیده و دشواری
رو به روست و همین شرایط است که مبارزات کارگران
را به سمت مضمونی استيصالی میراند یا به آنها
تحمیل میکند". آرش شماره 92و93 .
4-
بعضی از فعالان جنبش کارگری متاسفانه اهمیت
"استقلال" تشکل کارگری در شرایط مشخص کشور ما که
نهادهای دولتی نظیر خانه کارگر، شوراهای اسلامی و
انجمن اسلامی به شدت فعالاند و از تکوین اراده
مستقل کارگری ممانعت میكنند را درک نمیکنند .
مثلاً یکی "از فعالین مستقل سندیکایی" در گفتگوی
با اخبار روز میگوید "صرف دادن شعار تشکل مستقل،
تشکل مستقل به وجود نخواهد آمد. طرح قضیه به این
گونه، تجریدی و غیر عملی است. باید در بستر
خواستهها و مطالبات موضوع تشکل را طرح کرد ". این
فعال جنبش سندیکایی متوجه نیست که بحث تشکل مستقل
بحثی است ناظر بر پرنسیبها و اصولیتها. نه بحثی
الزاماً در باره راهکارها و طرحهای مشخص تکوین
تشکل کارگری. هر چند شکلگیری تشکل کارگری بدون
خواست و مطالبه مشخص ناممکن است اما بر صرف وجود
یک خواست و مطالبه مشخص تشکل مستقل به شیوه
اتوماتیک و خود به خودی شکل نمیگیرد. به علاوه
این ایده که شعار تشکل مستقل نقشی در تکوین تشکل
کارگری ایفا نمیکند خود یک ایده تجریدی است. غیر
ممکن است حد معینی از آگاهی در پیوند با تشکل
مستقل وجود نداشته باشد اما تشکل مستقل بتواند شکل
بگیرد. بهترین دلیل برای این مساله وفور خواستهای
کارگری است اما سازمانیابی در سطح سراسری هنوز
پیشرفت غیر قابل برگشتی را نشان نمیدهد.
5-
یک نمونه از این دست نامه جمعی از فعالین
سوسیالیست جنبش کارگری خطاب به فعالان جنبش کارگری
است. اگر چه در این نامه توجه فعالان كارگري را به
"حلقه فراموش شدهای" جلب میکند که جنبش کارگری
از آن گذر کرده است. در این نامه آمده است "توجه
به اهمیت مبارزه برای ایجاد تشکل های کارگران
در محیط کار به نظر ما آن حلقه فراموش شدهای
است که زمینههای وحدت طبقاتی کارگران را فراهم
میکند". واقعیت این است که حلقه گمشده اتصال
بخشهای مختلف جنبش کارگری فراتر از واحدها است.
سازماندهی در سطح محیط کار مدتی است که جنبش
کارگری آنرا پشت سر گذاشته است، هر چند هنوز خصلت
نهادينه ندارد.
|