دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

 

نظام جهانی امپرياليستی

 

جان بلامی فوستر

مرتضی محيط

 (به مناسبت پنجاهمين سال انتشار کتاب اقتصاد سياسی رشد نوشته پل باران) چرا پيشرفت در کشورهای جهان سوم يا خيلی آهسته بوده و يا به طورکلی وجود نداشته است؟

 


يک حلقه معيوب در فرآيند ظهور سرمايه­داری

 مفهوم نظام جهانی امپرياليستی با درک غالب امروزی آن يعنی بهره­کشی شديد اقتصادی از کشورهای پیرامونی توسط کشورهای مرکزی که موجب ايجاد شکاف هرچه وسيع­تر و فزاينده، ميان کشورهای ثروتمند و فقير شده است در نقد کلاسيک مارکسيستی از سرمايه­داری عموماً وجود نداشت. آغاز پيدايش اين ديدگاه در واقع برمي­گردد به دهه­ی 1950 به ويژه به 50 سال پيش با انتشار کتاب، اقتصاد سياسی رشد، نوشته پُل باران (1). اين اثر به برانگيختن تدوين نظريه مارکسيستی نظام جهانی و وابستگی کمک فراوان کرد. خدمت اصلی پُل باران در اين راه، کمک به نشان دادن راه جديدی برای ديدن پديده امپرياليسم بود. حال پس از گذشت نيم قرن از انتشار اين کتاب مهم اين است که از خود باید بپرسيم: اين رويکرد جديد چه بود و چه تفاوتی با برداشت­های قبلی داشت؟ و چه تغييرات ديگری در درک ما از امپرياليسم لازم است.

برخورد کلاسيک مارکسيستی درباره گسترش سرمايه­داری در سطح جهانی اغلب به صورت نظريه­ای ناپخته به شکل مسيری موزون و يک خطی توصيف شده است. منشاء چنين تعبيری از ديدگاه مارکس اغلب برمي­گردد به جمله معروف او در پيش­گفتار چاپ اول،کاپيتال، که در آن مارکس کوشش دارد به خوانندگان آلماني­اش توضيح دهد که تحليل او گرچه پايه در شرايط انگليس يعنی پيشرفته­ترين کشور سرمايه­داری دارد اما در نهايت در مورد آلمان هم صدق مي­کند. مارکس با نقل قولی از شاعر رومی هوراس مي­نويسد:"داستان درباره تو هم صدق مي­کند. يک کشور از نظر صنعتی پيشرفته­تر فقط تصوير آينده کشور کمتر پيشرفته را نشان مي­دهد، (2) مارکسيست­های بين­الملل دوم و سوم اين جمله را به عنوان قانونی جهان­شمول در مورد تمام شرايط تاريخی تعبير کردند.

امّا خودِ مارکس در زمينه­های تاريخی ديگر به راه­های توسعه متفاوتی اشاره مي­کند. او در کاپيتال، مي­نويسد:[زير سيطره سرمايه­داری صنعتی] تقسيم کار بين­الملليِ تازه­ای به وجود مي­آيد که در آن يک بخش از جهان به توليدکننده محصولات کشاورزی برای بخش ديگر جهان تبديل مي­شود که عمدتاً صنعتی باقی مي­ماند. مارکس در نوشته­های دهه 1860 خود درباره تحميل آن­چه امروزه آن را شرايط وابستگی مي­خوانيم به کشورهائی چون ايرلند و هند بحث مي­کند. در پيش­گفتار سال 1882 به چاپ روسی، مانيفست، او آغاز انقلاب جهانی را از روسيه يعنی کشوری عمدتاً پیرامونی مي­بيند. در نامه معروف خود به ورا زاسوليچ مارکس اين ديدگاه را طرح مي­کند که انقلاب در کمون­های کشاورزی روسيه ممکن است از مرحله سرمايه­داری به صورتی جهش­وار صورت پذيرد. نظريه­پردازان مارکسيست بعدی به ويژه لنين و لوگزامبورگ در تحليل­های خود در مورد امپرياليسم وجود وابستگی و توسعه ناموزون (غير يک خطی) را توضيح داده­اند. به طور مثال لنين به امريکای لاتين به عنوان، کشورهای وابسته­ای نام مي­برد که از نظر سياسی مستقل، امّا درواقع از نظر مالی و ديپلماتيک در تار و پود وابستگی گرفتارند. امّا پيروان اوليه مارکس اغلب در همان چارچوب ،داستان درباره تو هم صدق مي­کند، باقی ماندند. [بعد از جنگ دوم جهانی] وقتی که زنجيرهای استعمار پاره شد تصور بر اين بود که مستعمرات قبلی در موقعيتی خواهند بود که بتوانند راه پيشرفت در پيش گيرند.30