دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

 

ایده هژمونی گرامشی

زهیر مصطفی بلورد

Antonio Gramsci آنتونیو گرامشی سال ۱۸۹۱ در "ساردینا" منطقه کارگری جنوب ایتالیا به دنیا آمد. پدرش کارمند ثبت و مادرش زنی بی سواد از طبقه متوسط روستایی بود. در حالی که هنوز هفت سال بیشتر نداشت، پدرش در نتیجه دسیسه های سیاسی کارش را از دست می دهد و به پنج سال زندان محکوم می شود، و این شروع دوره طاقت فرسای زندگی گرامشی و خانواده پرجمعیت شان است. اما این پایان کار نبود؛ رشد توموری در کمر آنتونیو مخارج سنگینی به خانواده تحمیل می کند؛ بیماری مرموزی که تا پایان عمر او را رها نکرد. او به رغم ضعف جسمانی دبستان را با نمرات عالی به پایان برد اما به دلیل عدم وسع مالی تا آزادی پدرش نتوانست به دبیرستان برود، پس از آزادی پدر و بعد از اتمام دبیرستان یکی از دو نفر ساردینایی بود که توانست بورس تحصیلی دانشگاه تورینو را به دست آورد و در رشته زبان شناسی نوین مشغول به تحصیل شود؛ رشته تحصیلی که در سال سوم ناتمام رهایش کرد و به فعالیت سیاسی در حزب سوسیالیست و سپس حزب کمونیست ایتالیا پرداخت و نهایتاً به دبیرکلی این حزب انتخاب شد. قسمت عمده زندگی سیاسی و علمی گرامشی در دوران حکومت فاشیستی سپری شد. در حالی که نماینده مجلس بود توسط حکومت فاشیستی به زندان انداخته شد و بقیه عمر خود را در زندان گذراند. وی مطالعات گسترده یی در زندان در زمینه های مختلف انجام داده که به "دفترهای زندان" مشهور است. خدمت عمده گرامشی به جامعه شناسی را بسط مفهوم "هژمونی" و البته نظریه "روشنفکران" دانسته اند. هنوز هم درک و تبیین کامل فاشیسم مراجعه به آثار او را می طلبد. آنتونیو گرامشی از نظریه پردازان عمده مارکسیسم هگلی است که سرانجام سال ۱۹۳۷ در اثر مشقات زندان و وخامت بیماری مادام العمرش در زندان درگذشت.


آثار

گرامشی از متفکرانی چون هگل، مارکس و انگلس، لنین، لوکزامبورگ و تروتسکی متاثر است. البته آثار دایره المعارفی مارکس که فراتر از حوزه صرف جامعه شناختی هستند، بیشترین تاثیر را بر او داشته اند؛ از سویی دیگر آثار "بندتو کروچه" متفکر ایتالیایی مورد مطالعه دقیق او بوده است. گرامشی خود می گوید؛ «همان طور که فلسفه هگل مقدمه مارکسیسم در قرن نوزدهم و یکی از پایه های تمدن جدید بوده است، فلسفه کروچه هم مقدمه یی است برای مارکسیسم نو شده و معاصر و مناسب نسل ما.» (فیوری؛ ۱۳۳)

گرامشی خود هرگز کتابی منتشر نکرد؛ نوشته های او به جز «دفترهای زندان»، همگی به صورت مقاله اند.

آثار گرامشی را می توان به صورت زیر خلاصه کرد؛

۱) نوشته های دوره ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۶

مجموعه مقالات او در این زمان در روزنامه های «فریاد مردم»، «به پیش»، «شهر آینده» با عنوان «نخستین نوشته ها» در ایتالیا چاپ شده است.

البته مقالاتش در روزنامه «به پیش» جداگانه با عنوان «زیر گنبد» در ۱۹۶۰ انتشار یافته است. همچنین مقالات او در نظم جدید در کتابی با همین عنوان در ۱۹۵۴ چاپ شده است، و رساله ناتمام «چهره هایی از مساله جنوب» که اولین بار در ۱۹۳۰ در پاریس انتشار یافته بود.

۲) دفترهای زندان
- تاریخ ماتریالیسم و فلسفه بندتو کروچه
۱۹۴۸
- روشنفکران و سازمان فرهنگ
۱۹۴۹
- بیداری ملت ایتالیا
۱۹۴۹
- یادداشت هایی درباره ماکیاولی «درباره سیاست» و «درباره حکومت نوین»
۱۹۴۹
- ادبیات و حیات ملی
۱۹۵۰
- گذشته و حال
۱۹۵۱
۳) نامه ها
- مجموعه یی است بالغ بر
۲۱۸ نامه که در دوره زندان نگاشته است.

- مجموعه نامه هایی نیز بین گرامشی و رهبران آینده حزب کمونیست ایتالیا زیر عنوان «تشکیل گروه رهبری حزب کمونیست ایتالیا» نیز وجود دارد.

 

آرا و افکار

گرامشی از لحاظ بینش به دیدگاه تضاد نزدیک تر است «تصویری که از جامعه ارائه می دهد به صورت یک کل دارای زیربنا و روبناست، به روبنا اصالت و اهمیت بسیاری داده شده است و قوانین عینی تاریخی به درجه دوم اهمیت تنزل یافته است. » (بشیریه؛ ۱۳۹) از دید وی مارکسیسم ایده آلیستی فاقد اساس ماتریالیستی است که دربردارنده احزاب، نهادها و ایدئولوژی است. کل اندیشه جامعه گذراست و آن به دلیل تعلق آن به روبنا است، پس در دیدگاه او مهم ترین عامل حرکت و انقلاب عوامل ذهنی و فلسفی است و انسان- به تاثیر از کروچه- تنها بازیگر اصلی تاریخ به شمار می رود. فکر او برانگیزنده عمل اوست.

گرامشی معتقد به دمیدن خون تازه در مارکسیسم است چراکه «مارکسیسم در لنینیسم خصلتی کاملاً سیاسی و خالی از وجوه و عوامل فرهنگی و اخلاقی یافته بود؛ هرگونه تاثیری برای عامل فرهنگی و اخلاقی از نظر تعیین کنندگی در تحولات اجتماعی مورد انکار قرار می گرفت». (همان؛ ۱۳۸) از این رو آرمان گرایی تاریخی کروچه را حمله باارزشی می داند بر مارکسیسم ماشینی مبتنی بر فلسفه اثباتی و تکاملی تدریجی بنابراین پراکسیس را که دارای دیدی تاریخی از حقیقت است در برابر جمود قرار می دهد.

گرامشی نظر خود درباره مارکسیسم جدید را بر پایه آرای کروچه بنا می کند و از آنجایی که تاریخ گرایی اعتدالی کروچه، تنها جنبه درست عمل سیاسی را عملی می داند که مایه «پیشرفت» است و تکاملی از دیالکتیک تاریخی است که «تز» آن «ابقا» (گذشته) و «آنتی تز» آن «ابداع» باشد؛ سنتز این دو در جامعه لیبرال دموکرات نمایان خواهد شد.

اما گرامشی، «ابقا» یا گذشته را پیچیده می داند که نمی تواند به صورت دلبخواه و به وسیله یک فرد یا یک نهضت سیاسی صورت گیرد زیرا دیگر با تاریخ گرایی روبه رو نیستیم، بلکه با اراده مطلق و با تصمیم یکجانبه تمایل خاص سیاسی سروکار داریم. (فیوری؛ ۲۹۷) بنابراین گرامشی با رد نظر کروچه که تقابل بقا و ابداع را به وجود آمدن یک صورت اصلاح گرایی در قالب حکومت محافظه کارانه لیبرال می داند، معتقد است برابر نهاد «ابداع» دشمن و رقیب «ابقا» است به نابودی کامل آن می انجامد. کسی نمی تواند بگوید کدامیک در این ترکیب ابقا خواهد شد.

بنابراین از دید گرامشی مارکسیسم بدون در نظر گرفتن مفهوم فلسفه کروچه از یکی بودن تاریخ و فلسفه امکان پذیر نیست منتها باید «کوشش ما در این جهت باشد، همان کاری را که نظریه پردازان مارکسیسم در مورد فلسفه هگل انجام دادند، ما نیز در مورد فلسفه کروچه تکرار کنیم. این یگانه راه ثمربخش تاریخی برای احیای مارکسیسم و ارتقای مفاهیم اش که بالاجبار در عمل زندگی روزمره عامیانه شده اند، به سطحی است که بتوان مسائل پیچیده تر تکامل کنونی مبارزه را حل کرد». (پری اندرسون؛ ۹۲)

مساله مرکزی گرامشی در این دوران ایجاد یک چشم انداز نوین برای طبقه کارگر است. قبل از هر چیز لازم بود به اذهان کسانی که بر آنها حکومت می شد نفوذ کرد زیرا در بسیاری از کشورها کارگران به فاشیسم پیوستند؛ از نظر او طبقه سرمایه دار یک دستگاه نرم افزاری تولید فکر و فرهنگ دارد، علاوه بر سلطه بر توده های تحت فرمان با تولید ایدئولوژی برای خود نوعی استیلا ایجاد می کند. در اینجا است که متوجه بحث اصلی گرامشی می شویم. دلیل اصلی نفوذ گرامشی و اهمیت او در ارائه نظر استیلای سیاسی نهفته است، استفاده وسیع از این مفهوم خود حاکی از اهمیت گرامشی است. مفهومی که در قرن بیستم بسیار رایج شد، مفهوم «هژمونی» است. غالباً این تفسیر به واضع آن، گرامشی، نسبت داده می شود. اما او واضع این مفهوم نیست؛ اصطلاح هژمونی یا گگمونیا نخستین بار در نوشته های «پلخانف»- پدر معنوی سوسیال دموکراسی روسیه- ظاهر شد. (اندرسون، ۴۱)

پلخانف زیر این عنوان، بر مبارزه سیاسی طبقه کارگر علیه تزاریسم در کنار مبارزه اقتصادی آنها علیه کارفرمایان تاکید می کرد؛ طبقه کارگر در مبارزه علیه استبداد به علت قوی نبودن بورژوازی خواسته های آنها را هم در این مبارزه بر دوش می کشد. هژمونی با روشنی و ابعاد گسترده تر توسط «لنین» در کتاب «چه باید کرد؟» مطرح می شود. برخورد تفکرآمیز گرامشی با ایده هژمونی به نوبه خود عرصه جدیدی را ایجاد می کند. ولی به هر حال «هژمونی» به عنوان مفهومی نظری ساخته خود اوست. گرامشی در «دفترهای زندان» هژمونی را در سه سطح به کار می برد.

سطح اول؛ در این سطح مربوط به نخستین کاربردهای هژمونی در دفترها می شود، او آن را در ارتباط با ائتلاف های طبقاتی پرولتاریا یا سایر گروه های تحت استثمار به ویژه دهقانان به کار می برد و تحقق هژمونی از نظر او ضروری است که منافع و تمایلات گروه های تحت هژمونی در نظر گرفته شود؛ به سخن دیگر گروه رهبری کننده باید ازخودگذشتگی هایی از نوع اقتصادی و صنفی نشان دهد. واقعیت هژمونی بر این فرض استوار است که باید به علایق و گرایش های گروه هایی که باید طبقه حاکم بر آنها مسلط شود توجه کند. به عبارت دیگر گروه های رهبری کننده باید به فداکاری های اقتصادی و تجاری دست بزنند. اگرچه هژمونی اخلاقی- سیاسی است، اما باید اقتصادی هم باشد و بر نقش مهم گروه رهبری کننده در هسته مهم فعالیت های اقتصادی استوار باشد. (دومینیک استرنیاتی، ۲۲۴) پس در این سطح گرامشی هژمونی را به عنوان رهنموددهندگی طبقه کارگر به متحدانش معرفی کرد.
سطح دوم؛ کار اصلی گرامشی از اینجا شروع می شود. هژمونی در این سطح برای گرامشی به این معنی است که این طبقه توانسته است طبقات جامعه را به پذیرفتن ارزش های اخلاقی، سیاسی و فرهنگی خود ترغیب کند. اگر طبقه حاکم موفق باشد، این کار مستلزم حداقل خشونت خواهد بود، مانند رژیم های لیبرال موفق در قرن نوزدهم. (همان،
۲۲۲)

گرامشی معتقد است؛ برتری یک گروه اجتماعی دو شکل به خود می گیرد؛ «سلطه» و «رهنموددهندگی فکری و اخلاقی». بنابراین هنگامی که طبقه حاکم بیشتر با استفاده از زور طبقات دیگر را تحت انقیاد در آورد، حالت «سلطه» برقرار است؛ اما هنگامی که طبقه حاکم برتری خود را به صورت رهنمود دهندگی فکری، اخلاقی و... اعمال کند حالت «هژمونی» برقرار است؛ در واقع واژه سلطه در برابر واژه هژمونی است و آنچه که در اینجا برجسته می شود جنبه فرهنگی هژمونی است.

بعد از افتراق سلطه و هژمونی سوالی که در آثار گرامشی مطرح می شود این است که هر کدام از «سلطه» و هژمونی» در کجا اعمال می شود؟ پاسخ گرامشی بسیار بااهمیت است زیرا این پاسخ علاوه بر خود این پرسش به سوال دیگری هم جواب خواهد داد؛ تفاوت جامعه استبدادی و جامعه دموکراتیک در چیست؟

گرامشی عقیده دارد هژمونی مربوط به جامعه مدنی و سلطه مربوط به دولت است.
حال می توان تفاوت جامعه استبدادی و دموکراتیک را در اندیشه گرامشی یافت.
در اندیشه گرامشی جامعه مدنی مسوول تولید هژمونی است و دولت مجاز به کاربرد قهر است. این بدان معنی است که برای گرامشی؛ فرهنگ عامه و رسانه های گروهی تابع تولید، بازتولید و تحول هژمونی با استفاده از موسسات جامعه مدنی هستند. هژمونی به صورت فرهنگی و ایدئولوژیک با استفاده از موسسات جامعه مدنی که مشخصه جوامع لیبرال است، عمل می کند. این موسسات شامل آموزش و پرورش، خانواده، کلیسا و رسانه های گروهی است.  (استرنیانی،
۲۲۶)

دولت در جوامع استبدادی محیط بر جامعه مدنی است، هژمونی در جامعه مدنی ضعیف است؛ اما جوامع لیبرال دموکرات غربی؛ جوامع مدنی آنها گسترده تر و پیچیده تر است. بنابراین در این سطح هژمونی به معنی تحت انقیاد درآوردن ایدئولوژیکی پرولتاریا توسط بورژوازی است. از این رو وظیفه اساسی مبارزان، مبارزه با دولتی مسلح نیست بلکه آگاه ساختن ایدئولوژیکی جامعه جهت رهایی از تسلیم به انواع رازپردازی های سرمایه داری است. (اندرسون؛ ۶۱)

مسلماً خود گرامشی که در زندگی سیاسی ماکسیمالیست بود و بارها در جهت چپ گام برداشته بود، با این برداشت از سوسیالیست مخالفت می ورزید؛ تعبیری دیگر از هژمونی را مطرح ساخت.

سطح سوم؛ در این سطح هژمونی میان دولت و جامعه مدنی توزیع شده است؛ هژمونی از نو چنان تعریف شده تا قهر و اجماع با یکدیگر تلفیق شود، ترکیبی از زور و اجماع بی آنکه زور بیش از اندازه از اجماع پیشی گیرد.

گرامشی، هژمونی را به دو قسمت تقسیم کرد؛ «هژمونی سیاسی» و «هژمونی مدنی». وی از قوای مجریه، مقننه و قضائیه دولت لیبرال به عنوان «نهادهای هژمونی سیاسی» و از کلیساها، احزاب، اتحادیه های کارگری، خانواده، مدارس، دانشگاه ها، روزنامه ها و نهادهای فرهنگی به عنوان «نهادهای هژمونی مدنی» یاد می کند.

در این سطح است که دولت اخلاقی و فرهنگی مطرح می شود. گرامشی در این باره می گوید؛ هر دولتی اخلاقی است، زیرا یکی از مهم ترین وظایف آن ارتقای سطح اخلاق و فرهنگ توده هاست. در این راستا، مدارس به عنوان کارکرد آموزنده مثبت و دادگاه ها به عنوان کارکرد سرکوبگر و آموزنده منفی دولت، اساسی ترین فعالیت های دولت را دربرمی گیرند. اما در واقع فعالیت ها و ابتکارات خصوصی متعدد دیگری نیز دقیقاً همین هدف را دنبال می کنند. این فعالیت ها و ابتکارات، در کل «دستگاه هژمونی فرهنگی و سیاسی» طبقات حاکم را تشکیل می دهند. (گرامشی، ۱۳۸۳؛ ۹۵) در آثار و دست نوشته های گرامشی استیلا یا هژمونی، نتیجه کار «روشنفکران» است؛ وی از واژه «روشنفکر» در چارچوب معنی نخبه سالارانه آن در اشاره به هنرمندان بزرگ یا نویسندگان استفاده نمی کند، بلکه این واژه را در معنی حرفه یی برای اشاره به کسانی که با تولید و توزیع عقاید و دانش به طور کلی سروکار دارند؛ در همین راستا در طول تاریخ دو نوع روشنفکر را برمی شمارد.

روشنفکران سنتی؛ هر طبقه یی که در یک شرایط تاریخی خاص به عنوان طبقه حاکم جدید ظهور می کند، با روشنفکرانی برخورد می کند که از نوعی مداومت تاریخی برخوردار هستند (آنتونیو گرامشی، ۱۳۵۸؛ ۵۶)

اما این نوع روشنفکران چگونه به وجود آمده اند و چرا از بین نمی روند؟ در نظر گرامشی، کشیشان به عنوان روشنفکران ارگانیک طبقه اشراف زمین دار مطرح بوده اند که از نظر حقوقی از مزایای اشرافیت برخوردارند و با آنها در اداره امور فئودالی سهیم بوده اند. این گروه ها که انحصار برخی از امور اجتماعی را به دست گرفته بودند، با یک روحیه «همبستگی صنفی» خود و تخصص خود را نوعی مداومت تاریخی بدون گسست می دانند؛ از این رو خودشان را جدا و مستقل از گروه های اجتماعی مسلط فرض می کنند (همان، ۵۷) این موضع گیری به لحاظ سیاسی و ایدئولوژیکی از اهمیت زیادی برخوردار است، چرا که آنها به تدریج توانسته اند این وهم مستقل بودن خود را به توده القا کنند. به علاوه تمام طبقات حاکم در طول تاریخ، در فرآیند به دست گرفتن قدرت آنها را به خود جذب کرده و در جهت توجیه خود از آنها بهره گرفته اند؛ از آن گذشته چون طبقات حاکمه در کشورهای مختلف، به هنگام حاکم شدن از اقتدار کافی برخوردار نبوده اند مجبور به سازش با این گروه ها بوده اند. روشنفکران ارگانیک؛ هر طبقه یی که در طول تاریخ و در بستر شیوه تولید خاص دارای نقش مهم بوده است، از یک یا چند لایه روشنفکران ارگانیک برخوردار بوده که آگاهی اقتصادی و اجتماعی لازم را به طبقه خودشان می دادند.

از آنجا که این روشنفکران باید بهترین شرایط را برای حاکمیت طبقه خویش فراهم کنند، لازم است علاوه بر توانایی سازماندهی ساختار طبقاتی خویش از دانش کافی برای اداره اجتماع و دولت برخوردار باشند.

باید گفت که حدی از تکامل نیروهای مولد بر ظهور روشنفکران ارگانیک ضروری است. برای مثال بردگان و دهقانان به رغم نقش اساسی شان در تولید دارای روشنفکران ارگانیک نبوده اند؛ طبقه کارگر مهم ترین طبقه تحت استثماری است که دارای روشنفکران خاص خود است.

با توجه به این توضیحات گرامشی خود نیز تعریفی از روشنفکر ارائه می دهد؛ به نظر او وقتی در تناسب بین فعالیت «فکری- مغزی» و کوشش «عضلانی- عصبی» جهت مسلط با فعالیت فکری- مغزی باشد ما با روشنفکر به معنای ویژه آن روبه رو می شویم.
با این شرحی که ارائه می دهد، صحبت از غیر روشنفکر را نادرست می داند چرا که غیر روشنفکر وجود ندارد، اما تناسب بین فعالیت فکری- مغزی و عضلانی- عصبی همیشه برابر نیست بدین ترتیب درجات مختلفی از فعالیت روشنفکری ویژه داریم (گرامشی،
۱۳۵۸؛ ۵۹) بنابراین بدیهی است چون هیچ فعالیت بشری نیست که بدون هیچگونه دخالت فکری انجام گیرد، همه مردم به نوعی روشنفکرند. کسانی در اجتماع از نقش روشنفکر برخوردارند که جنبه غالب فعالیت شان «فکری- مغزی» باشد.
به رغم اینکه در تفسیر افکار آنتونیو گرامشی ممکن است اختلاف نظرهایی وجود داشته باشد؛ اما در جهان امروز پیرامون گرامشی و اندیشه هایش، میان متفکران و شارحان ادبیات مارکسیستی اتفاق نظری وجود دارد و آن اینکه گرامشی به همراه دیگر مارکسیست های هگلی ( لوکاچ، کرش) مارکسیسم ارتدوکس را با چنان مهارتی بازسازی کرد که جایی برای نفوذ اندیشه و تاثیر نیرومند اراده انسان در آن پدید آمد. وی که به مارکسیست لنینی به خاطر عامیانه بودنش انتقاد داشت، نقش برجسته تری به اندیشه های فرهنگی و روشنفکری بخشید.

دست نوشته های او که پس از مرگش انتشار یافت دربردارنده تحلیل و تعلیل تاریخ ایتالیا، نقش جامعه مدنی، ظهور فاشیسم، جزم اندیشی در مارکسیسم و تاکتیک مبارزاتی است. وی بر آگاهی و اختیار انسان توجه نشان داد و مارکسیسم ماتریالیستی را مورد نقد قرار داد و در عوض از فلسفه «پراکسیس» دفاع کرد. همین تاکید بر نقش اندیشه ها و آگاهی انسان و تاثیر آنها بر زیربنای اقتصادی جامعه ویژگی شاخصی به اندیشه اش می بخشد، چرا که درباره زیربنا و روبنا نظری غیر از آنچه مارکسیست ها ابراز می کردند ارائه داد. او اساساً بر این نظر بود که اندیشه ها و ایدئولوژی، نقش عمده یی در تعیین ساخت های اقتصادی دارند و به هژمونی نقش برجسته یی می دهد که مبین شکل ظریفی از سلطه فرهنگی است.

به رغم استقبال گسترده از نظریات گرامشی نباید از نظر دور داشت که ادعای حضور همزمان هژمونی به عنوان «قهر» و «اجماع» هم در جامعه مدنی و هم در دولت، ناصواب به نظر می رسد، چرا که در جامعه مدنی از نظر حقوقی اعمال اجبار و اختناق وجود ندارد، همچنین در اندیشه گرامشی رسیدن به دیدگاه های نوین با از دست دادن دستاوردهای دیدگاه پیشین همراه است، زیرا در آخرین سطح هژمونی (سطح سوم) تمایز میان دولت و جامعه مدنی حذف می شود. این راه حل نتایج وخیمی در بر دارد که هرگونه کوشش علمی در تعریف ویژگی دموکراسی بورژوازی در غرب و تمایز آن با فاشیسم و استبداد در شرق را ناکام می کند.

هرچند در این مجال سعی بر آن بود که موارد کاربردی و علمی دیدگاه ها و نظریات آنتونیو گرامشی مورد توجه قرار گیرد، باید توجه داشت ابهام لازم برای گریز از شرایط فاشیستی زندان همراه با زبان پرابهام خود گرامشی دست به دست هم داده تا فهم مطالب او را پیچیده و دشوار سازد. با این وجود این شرایط خود بر حساسیت و جذابیت آثار او می افزاید.

 

 

 

منابع

 ۱- فیوری، جوزپه. آنتونیو گرامشی زندگی مردی انقلابی (۱۳۶۰)، مهشید امیرشاهی، تهران. انتشارات خوارزمی، چاپ اول.

 ۲- اندرسون، پری. معادلات و تناقضات آنتونیو گرامشی (۱۳۸۳)، شاپور اعتماد، تهران. انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول.

 ۳- بشیریه، حسین. اندیشه های مارکسیستی (۱۳۷۸) تهران. نشر نی، چاپ دوم.

 ۴-استریناتی، دومینیک. نظریه های فرهنگ عامه (۱۳۸۰)، ثریا پاک نظر، تهران. انتشارات گام نو، چاپ اول.

 ۵-گرامشی، آنتونیو. دولت و جامعه مدنی (۱۳۸۳) عباس میلانی، تهران. انتشارات اختران، چاپ اول.

 ۶-گرامشی، آنتونیو. گزیده­یی از آثار (۱۳۵۸) تهران. شرکت سهامی کتاب های جیبی، چاپ دوم.