دفتـــــــــــرهای بیــــــــــدار

بازگشت به صفحه قبل

 

تزهایی در باره نوسازی اتحادیه

ح.آزاد

1-  در آینده نمی­توان از رشد منظم تشکیلات و جذب اعضا [به اتحادیه­ها]، بدون در نظر گرفتن یک مفهوم سنجیده در پیوند با سازمان­دهی حرفی به میان آورد. این امر هم برای دفاع از پایگاه­های مهم و سنتی اتحادیه و هم برای گسترش آن­ها صادق است.

2-  زنان، مهاجران (یک پنجم ساکنان آلمان را در بر می­گیرد) و جوانان، بخش­هایی را شامل می­شوند که غالبا توانایی بالقوه­ی سازمان­دهی را به نمایش می­گذارند. این بخش­ها، امروزه بزرگ­ترین منبع عضوگیری جدید را تشکیل می­دهند. فعالیت­های اتحادیه­ها در این قسمت­ها به طور چشم­گیری از سطح امکانات موجود عقب­تر است. با یک سیاست سازمان­دهی سنجیده و هدفمند، که نیازهای خاص این گروه­ها را برآورده سازد؛ فعالان و اعضای جدید در حد قابل ملاحظه­ای می­توانند افزایش پیدا کنند.

3-  جذب فوری این شاغلان موقت (کارگران پاره وقت و بخش­هایی که از مزد خیلی پایینی برخوردارند) و بیکاران در اتحادیه­ها، به عنوان مبارزه جمعی و همبسته­ی تمام مزدبگیران، یک وظیفه تخطی­ناپذیر و هم چنین یک منبع نوسازی اساسی اتحادیه به شمار می­رود. محدود کردن سازمان­دهی به یک هسته­ی فشرده- در بازار کاری که مشاغل موقت به طور روزافزونی در حال گسترش اند- نیروی اتحادیه­ها را به تحلیل می­برد. یک چنین جنبش اتحادیه­ای که به طور مستمر در حال ذوب شدن است به لحاظ سیاسی نیز اهمیت خود را از دست خواهد داد.

4-  اتحادیه­ها باید به طور قابل ملاحظه­ای به اعضا نزدیک­تر شوند. اتحادیه­ها برای تقویت قدرت تاثیرگذاری خود، باید مداخله­ی فعالان غیر عضو را سازمان دهند. این امر از طریق ساختارهای دموکراتیک می­تواند به طور پیوسته تکامل یابد و با بورکراتیزه شدن فزاینده مقابله کند. اتحادیه­ها باید از  تبدیل شدن به سازمان­های سرویس­دهنده دوری جویند.

5-  اتحادیه­ها باید هر چه بیش­تر خود و اعضای­شان را در فعالیت سیاسی مداخله دهند. برای این کار باید چشم­انداز یک پروژه رهایی اجتماعی با آموزش فعال و دخالت هر چه وسیع­تر اعضا در تمام سطوح در نظر گرفته شود. کار آموزشی نه به شکل ارائه خدمات، بلکه باید هم­چون وظیفه اساسی روشنگری، بحث در مورد راه­حل­های بدیل و بسیج تلقی شود. تصمیمات نباید از آسمان نازل شوند. اتخاذ یک جهت­گیری فعال و تدارک مبارزه در ورای بحث­های جاری پیرامون دستمزد، برای هویت­یابی اتحادیه و سیاسی کردن اعضا یک پیش­شرط اجتناب­ناپذیر به شمار می­رود.

6-  در سرمایه­داری واقعا موجود، اتحادیه­ها باید از توانایی همکاری و سازش نیز برخوردار باشند. قدرت چانه­زنی به عنوان پیش­شرط تکوین قدرتی مستقل در برابر سرمایه لازم است. بدون این، اتحادیه­ها تنها نقش مستمندانی را ایفا می­کنند که همواره دست نیاز به سوی سرمایه و دولت دراز می­کنند. استراتژی­های همکاری اجتماعی که به طور سنتی از طرف اتحادیه اتخاذ می­شوند از طرف سرمایه پاسخ متناسب دریافت نمی­کند. این تصور [همکاری اجتماعی]، بدون حضور نیروی واقعی در جدال منافع با سرمایه توهمی بیش نیست. اتحادیه­هایی که بدون آمادگی با سرمایه رویارو می­شوند در عمل، غالبا باعث یاس و انفعال اعضای خود می­شوند، که پی­آمد آن تضعیف قدرت مداخله­ی اتحادیه است. محدود ماندن در چارچوب منافع یک واحد اقتصادی، این خطر را در بر دارد که اتحادیه­ها و شوراهای کارخانه[1] را از تبدیل شدن به اهرمی ضد قدرت در برابر سرمایه باز دارد. در چنین مواردی اتحادیه­ها باید به طور فعالانه علیه این سیاست عمل ­کنند.

7-  اتحادیه­ها می­توانند در مقابل شکاف­ها و جدایی­های فزاینده اجتماعی که  با منطق رقابت سرمایه­داری هم­خوانی دارند خواست هم­بستگی را قرار دهند. این به معنای مخالفت با ایجاد شکاف در میان بخش­های مختلف کارگران، بین کارگران با دستمزدهای بالا و پایین، و کارگران بخش عمومی و بخش خصوصی است. به عنوان نمونه می­توان با گرایش­های ضد هم­بستگی مسلط در روابط کار- که اخیرا موقعیت اتحادیه­ها را به خطر انداخته- از طریق به کارگیری معیارهای همگانی­تر و فراواحدی، فرارسته­ای و فراشغلی مقابله کرد. فرارفتن از شکاف فزاینده بین کارگران دائمی و موقت باید در سیاست اتحادیه در اولویت قرار گیرد.

8-  وحدت و پیوندی که بین اتحادیه­ها در آلمان به وجود آمده بود در خطر تجزیه و پراکندگی قرار دارد-گروه­های حرفه­ای و نمایندگان منافع آن­ها. این امر به تفکیک و جدایی و ایجاد اتحادیه­های نو و رسته­ای (کورپراتیو) منجر می­شود. اتحادیه­ها اگر بخواهند از تجزیه و جدایی جلوگیری به عمل آورند نباید به مفهومی تن در دهند که مبنای چنین تلاش­هایی قرار می­گیرد و غالبا از طرف گروه­های شغلی ممتاز و آموزش­دیده مطرح می­شود. در تقابل با این روند باید شبکه­ای از همبستگی­های معطوف به مبارزه پیرامون حقوق کار سازمان داده شود.

9-  لازم است که استراتژی­های اتحادیه­ای را بر مبانی علمی محکم­تری استوار کرد، چرا که این استراتژی­ها همواره با ساختارهای پیچیده­تر اقتصادی و سیاسی رو به رو می­شود. باید توجه محققان به مسایل اتحادیه­ای برانگیخته شود و بار دیگر مسایل اتحادیه­ای به موضوع تحقیق حوزه­های دانشگاهی تبدیل شوند.

10-   اتحادیه­ها باید به طور قوی­تری با سایر جنبش­های اجتماعی در سطح ملی و بین­المللی همکاری کنند مثل فوروم­های اجتماعی و مبارزه علیه لیدل[2]. این امر مستلزم آن است که این جنبش­ها به عنوان شرکای برابر حقوق یک دیگر را به رسمیت بشناسند و از یک دیگر بیاموزند. این گونه هم­کاری قدرت پیش­برد خواست­های مشترک را بهبود می­بخشد و هم چنین بر فرهنگ و سیاست اتحادیه­ها تاثیر احیاء­کننده و حیات­بخش بر جا خواهد گذاشت. همکاری با جنبش­های اجتماعی صرفا از موضع پیشبرد خواست­های اتحادیه مطرح نیست بلکه باید هم­چون جزء لازمی در نظر گرفته شود که اشکال تاکنون موجود مبارزه­ی اتحادیه­ای را فراتر می­برد.

11-    رابطه با دولت و احزاب، در اصل دیگر نباید به عنوان امتیازی در نظر گرفته شود. بعد از اعلام پایان سازش تاریخی به وسیله­ی سوسیال دموکراسی، اتحادیه­ها باید باز، منعطف و فعال در برابر نیروهای سیاسی عمل کنند. ائتلاف­های موضعی در جهت افزایش توان خود در برابر سرمایه، باید به سر لوحه کار اتحادیه­ها تبدیل شوند.

12-   وحدت اروپا برای احیای اتحادیه­ها فرصت بزرگی به شمار می­رود که پیش­شرط، جهت­گیری و روند اتحاد علیه سلطه­ی ایدئولوژی نئولیبرال را فراهم می­آورد و بدیلی را در بالاترین سطح اروپایی در جهت تنظیم و هماهنگی استانداردهای اجتماعی در برابر آن­ها مطرح می­سازد. بدین منظور باید مبارزه علیه انعطاف­پذیری فزاینده در بیمه­های اجتماعی- که خود را زیر عنوان "تامین اجتماعی منعطف" پنهان می­کند- و برای افزایش هزینه­های عمومی در بخش خدمات اجتماعی و تامین یک حداقل دستمزد در سطح اروپا در دستور قرار گیرد. یک اقدام مرکزی دیگر در سطح اروپا مبارزه علیه کاهش بیمه­های بازنشستگی، طولانی کردن زمان کار و دفاع از نظام بیمه­های بازنشستگی عمومی علیه تجاوز بازارهای سرمایه است. این اقدام می­تواند قدرت بسیج اتحادیه­ها را در سطح اروپا افزایش دهد و از قدرت مداخله­ی بالاتری برخوردار سازد.

13-    اتحادیه­ها باید در سطح بین­المللی خود را تقویت کنند. دیگر کافی نیست که بگویم که ساختار و شبکه­های بین­المللی به حد کافی سازمان­دهی نشده­اند. این ساختارها غالبا و به طور دردناکی وجود ندارند. اتحادیه­ها در برابر واقعیت "جهانی شدن" سیاست فوق­العاده تدافعی و واکنشی و در محدوده­ی ملی اتخاذ کرده­اند. ارتباط مستقیم برای هماهنگ کردن شوراهای کارخانه[3] در سطح اروپا و جهان و در سطح اعضای فعال، گام عملی و با معناست. لازم است بین مبارزات کارگری در سطح بین­المللی پیوند برقرار کنیم. همان طور که در بخش حمل و نقل این امر به طور موفقی به پیش برده شده است (کارگران بندر). برای اعضای اصلی و افتخاری آموزش زبان به عنوان امری اساسی باید تلقی شود. این امر برای هم­کاری اتحادیه­ها در سطح بین­المللی در شرایط جهانی شده یک پیش شرط ضروری به شمار می­رود.

این تزها از نشریه SOZ، 12 دسامبر 2006  از زبان آلمانی به فارسی برگردانده شده است.


[1] - شوراهای کارخانه در آلمان با شوراهای کنترل تولید در شرایط انقلابی فرق دارد و به نهادی گفته می شود که در آن نمایندگان کارگران کارخانه، اتحادیه­ها و کارفرمایان حضور دارند.

[2] - نام یک فروشگاه زنجیره­ای در آلمان است.

[3] -  منظور نهادی شبیه شوراهای کارخانه در آلمان است که با سایر نقاط دنیا رابطه برقرار سازد.